در مورد
علی علیهالسلام در روایات بسیار سفارش و تأکید شده و صریحاً دربارهی اهل بیت میفرماید: «و فیهم الوصیه و الوراثه» و خود ایشان بارها تأکید کردهاند که حکومت را حق خود میداند.
حضرت در ابتدای حکومت خود با شروع طغیان
عایشه و
طلحه و
زبیر آگاه شد در مورد حق خود گفت: «فوالله ما زلت مدفوعاً عن حقی مستأثراً علی منذ قبض الله نبیه حتی یوم الناس هذا»
ترجمه:به خدا سوگند از روزی که خدا جان پیامبر خویش را تحویل گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است.
شخصی از
امیرالمؤمنین پرسید: ای پسر ابوطالب! تو بر امر
خلافت حریصی. حضرت پاسخ دادند: بلکه شما حریصتر و از پیغمبر دورترید و من از نظر روحی و جسمی نزدیکترم. من حق خود را طلب کردم و شما میخواهید میان من و حق خاص من حائل و مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید.
آیا آن که حق خویش را میخواهند حریصتر است یا آن که به حق دیگران چشم دوخته است؟
حضرت در ادامهی این جملهها فرمود:
خدایا! از ظلم
قریش و همدستان آنها به تو شکایت میکنم. اینها با من قطع رحم کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا تحقیر نمودند، اتفاق کردند که در مورد امری که حق خاص من بود، قیام کنند.
این جملات نشان اعتراض امیرالمؤمنین به وضع سیاسی حاکم و جامعه بود. و آن طوری که حضرت استدلال میکنند نشان دهندهی تخصیص این مطلب از سوی
رسولالله است.
مردی از
بنیاسد از حضرت امیر پرسیدند:
کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و انتم احق به؟
چطور شد که قوم شما، شما را از خلافت باز داشتند و حال که شما شایستهترید؟
حضرت فرمودند: «فانها کانت اثره شحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین»
منبع:سیری در نهج البلاغه؛ مرتضی مطهری