گروهی دیگر در موضوع درد انسان که آن را ارزش ارزشها تلقی میکنند ، متوجه امر دیگری شدهاند :
درد انسان نسبت به خلق خدا ، نه درد انسان نسبت به خدا .
میگویند معیار انسانیت انسان به این است که درد دیگران را داشته باشد ، یعنی ناراحتیهایی که متوجه دیگران است و هیچ به شخص او مربوط نیست ، در او درد ایجاد میکند ، او غمخوار دیگران است . به قول سعدی :
من از بینوائی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
اگر درد دیگران و غمخوارگی در کسی پیدا شد ، از گرسنگی دیگران خوابش نمیبرد .
گرسنگی برای خودش از گرسنگی دیگران آسانتر است ، اگر خاری در پای دیگران فرو رود ، مثل این است که در چشم او فرو رفته است . میگویند این درد انسان است ، دردی است که به انسان ، شخصیت و ارزش میدهد و این است منشأ همه ارزشهای انسانی .
امروز میبینیم آنهایی که دائما میگویند فلان مسئله ، انسانی است ، اصلا انسانیت را جز در اینجا در جای دیگر پیاده نمیکنند . هر چیزی که باز گشتش به احساس مسئولیت انسان و درد انسان در قبال انسانهای دیگر باشد ، آن را انسانی میدانند و هر چیز ، غیر از این باشد آن را انسانی نمیدانند . باز این هم محو شدن ارزشها در یک ارزش دیگر است .
آیا از نظر معیارهای اسلامی ، انسان کسی است که درد دیگران را داشته باشد ؟ یا کسی است که فقط درد خدا را داشته باشد ؟
از نظر معیارهای اسلامی ، انسان کسی است که درد خدا را داشته باشد و چون درد خدا را دارد ، درد انسانهای دیگر را هم دارد .
ببینید قرآن درباره درد دیگران داشتن چگونه سخن میگوید . قرآن راجع به پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید :
« فلعلک باخع نفسک علی اثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا » ( 1 سوره کهف ، آیه . 6 )
پیغمبر آنچنان برای هدایت و سعادت مردم ونجات آنان از اسارتها و گرفتاریهای دنیا و آخرت حریص است که میخواهد خود را هلاک کند . خطاب میرسد که چه خبر است ؟ مثل اینکه تو میخواهی خودت را به خاطر مردم تلف کنی .
« طه ما انزلنا علیک القران لتشقی الا تذکرش لمن یخشی »" (سوره طه آیات 1 تا 3 )
در آیهای دیگر میفرماید :
« لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم » " (سوره توبه ، آیه . 128 ) .
ببینید تعبیر قرآن چقدر عجیب و عالی است :
مردم ! پیامبری از میان شما و از جنس شما برای شما آمده است ، اولین خصوصیتش این است که « عزیز علیه ما عنتم » ( عنت یعنی مشقت ، رنج ، ناراحتی ) رنجهای شما بر او ناگوار است و او درد شما را دارد .
پس مسلمان واقعی کیست ؟
مسلمان کسی است که هم درد خدا را داشته باشد و هم درد خلق خدا را . « حریص علیکم »قرآن تعبیر " حریص " را بکار برده است . گاهی بعضی پدرها که میخواهند بچههایشان ملا بشوند ، آنقدر در این خواسته افراط میورزند که میگویند فلانکس حریص است به اینکه بچهاش باسواد بشود ، مثل آدمی که حریص مال دنیاست ، درست مثل آدمی که پول پرست و حریص جمع آوری پول است ، پیغمبر حریص نجات مردم است ، حریص بهبود بخشیدن به دردهای مردم است . این میشود درد خلق داشتن .
مگر خود علی علیهالسلام این تعبیر را نمیکند ؟ مگر تعبیر " درد " مال خود او نیست ؟
داستان معروفی است که مکرر شنیدهاید : در
بصره ،
عثمان بن حنیف در یک مجلس میهمانی شرکت کرده است . در آن مجلس میهمانی چه خبر بوده است ؟ العیاذبالله مشروب بوده ؟ نه . قمار بوده ؟ نه . فسق و فجوری بوده ؟ نه . پس چه بوده ؟ گناه عثمان بن حنیف این بوده که در یک مجلس صد درصد اشرافی شرکت کرده ، یعنی از فقرا کسی در آن مجلس نبوده است .
به علی علیهالسلام خبر میرسد که نماینده و حاکم شما در مجلسی شرکت کرده است که در آن مجلس ، اغنیا و پولدارها و اشراف وجود داشتهاند ولی از فقرا کسی در آنجا نبوده است .
علی علیهالسلام میفرماید :
« و ما ظننت انک تجیب الی طعام قوم عائلهم مجفو و غنیهم مدعو » "
عثمان بن حنیف ! من باور نمیکردم که تو دعوت بر سفرهای را بپذیری که اغنیا را در آنجا دعوت کرده باشند ولی فقرا را دعوت نکرده باشند و آنها پشت درمانده باشند .
بعد علی علیهالسلام شروع به گفتن دردهای خودش میکند تا میرسد به آنجا که راجع به خودش میگوید :
و لو شئت لاهتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز و لکن هیهات ان یغلبنی هوای ، و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة » .
اگر من بخواهم ، امکانات برایم فراهم است ، بهترین خوردنیها و نوشیدنیها و بهترین پوشیدنیها و هرچه که بخواهم برای من فراهم است . هیهات هیهات که من چنین کنم ، محال است که من مهار خود را به دست حرص و هوای نفسم بدهم .
حال چرا علی علیهالسلام اینگونه میگوید ؟ مگر خدا این نعمتها را حرام کرده است ؟ علی علیهالسلام توضیح میدهد تا کسی خیال نکند لباس خوب پوشیدن حرام است ، عسل مصفی خوردن حرام است . نه ، مسئله دیگری است ، اینها حرام نیست ، حلال است.
« و لعل بالحجاز او الیمامة من لا طمع له فی القرص ، و لا عهد له بالشبع »
اگر من اینجا شکم خود را سیر کنم ، شاید در عراق و کوفه و یمامه و سواحل خلیجفارس و در حجاز ، کسانی باشند که امید به این یک قرص نان را هم نداشته باشند .
« او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اکباد حری »
آیا من شکم سیر بخوابم و در اطرافم شکمهائی گرسنه و گرهایی تشنه باشد ؟یعنی این درد ( داء ) تو را بس که شکم سیر بخوابی و در اطرافت شکمهائی گرسنه وجود داشته باشد .
به این میگویند درد خلق خدا . این را میگویند معیار انسانیت ، و به تعبیر صحیحتر مادر دوم ارزشها . سپس میفرماید :
اقنع من نفسی بان یقال امیرالمؤمنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر » (نهجالبلاغه ، نامه . 45 )
آیا من به لقب و اسم قناعت کنم ؟ آیا به لقبی که به من میدهند و " یا امیرالمؤمنین ، یا امیرالمؤمنین " میگویند و مرا امیر مؤمنان و خلیفه میخوانند و به اینکه مرا به عنوان رئیس یک مملکت اسلامی که بیشترین معموره عالم را گرفته است خطاب میکنند ، قناعت کنم و برخود نام امیرالمؤمنین بگذارم و با مؤمنان در سختیهای روزگار شرکت نداشته باشم ؟
ببینید همه سخن در اینجا از همدردی است ، از درد دیگران را حساس کردن است .
حال از شما میپرسم آیا بهتر است آدم ، لخت باشد ، اعضایش کرخ باشد و راحت باشد و یا بهتر است حساس باشد و این درد را درک کند ؟ این دردی است که در عین حال ، لذیذ هم هست ، چون دردی که برای دیگران باشد ، همیشه لذیذ است .
این مطلب چه رازی دارد ؟ خدا خودش میداند . همچنانکه درد دیگران داشتن لذیذ است ، درد هجران حق هم لذیذ است .
بوعلی در اشارات درباره این مسئله که گاهی یک چیز درد هست ، ولی در عین اینکه درد است لذیذ است ، مثال میآورد. میگوید این نوع درد نظیر خارش بدن است که بدن خارش میکند و سوزش دارد و انسان وقتی خارش میدهد ، محل خارش درد میکند و در عین اینکه درد میکند ، خوشش میآید . این درد ، درد تلخی نیست . این درد ، دردی است که جان را میسوزاند ، اشک را جاری میکند اما غم محبوب است ، غم مطلوب است .
انسان از یک سلسله غمها همیشه فرار میکند ، ولی چطور میشود که اگر به ما بگویند مجلس ذکر مصیبت
امام حسینعلیهالسلام برقرار است و مجلس خیلی باحالی است ، میخواهیم به آنجا برویم ؟
انسان تا دلش نسوزد و درد نگیرد ، اشک نمیریزد ولی در عین حال انسان دلش میخواهد به این مجلس باحال برود ، این درد را احساس کند و این اشک را بریزد ، وقتی این قطرات اشک میریزد ، انسان صفائی را احساس میکند که آن درد ، دیگر در مقابل این ، چیزی نیست ، این است درد انسانیت .
خوشا به حال آن تنها و بدنهائی که روحهاشان فقط درد تن خودشان را احساس میکنند و خوشا به حال آن بدنی که روحش فقط درد بدنش را احساس میکند ، چون آن روح دائما در فکر این است که ناراحتیهای این بدن را از بین ببرد .ولی دشوار است حال آن بدنی که روحش ، تنها روح خودش نیست ، روح همه بدنهاست . یک روح ، درد همه را به تنهایی احساس میکند .
این بدن است که مجبور است با وجود فراهم بودن همه امکانات ، با دو لقمه نان جو بسازد برای اینکه مبادا در حجاز یا یمامه یک " نان جوخور " پیدا شود . این بدن است که باید کفش وصلهدار بپوشد برای اینکه با روحی مانند روح علی علیهالسلام توأم باشد
منبع :انسان کامل
شهید مطهری
صفحه81