پس از مبارزات تن به تن «
حر بن یزید » و «
نافع بن هلال » و رشادتهای آنان، «
عمرو بن حجاج »، یکی از فرماندهان سپاه
کوفه، رو به سپاهیان فریاد زد :« ای احمقان و بی خردان! آیا میدانید با چه کسانی میجنگید؟! با دلاوران کوفه میجنگید. با دلیرانی که دست از دنیا شستهاند و تشنهی مرگند! هیچکس به تنهایی به جنگ آنها نرود؛ زیرا آنها اندک هستند و اندکی بیش زنده نخواهند بود. به خدا اگر فقط سنگ به آنها پرتاب کنید آنان را خواهید کشت.
عمر بن سعد گفت:« راست گفتی. فکرت درست است. بنابراین کسی را نزد تمام سپاه بفرست تا به همه دستور بدهد تن به تن با آنها نجنگند.»
عمرو بن حجاج با دستهاش از سمت
فرات بر اصحاب
حسین علیه السلام حمله کرد و در همین حمله بود که «
مسلم بن عوسجه » به شهادت رسید.
سپس سپاه کوفه حمله دیگری را علیه امام علیه السلام و یارانش آغاز کرد؛
شمر بن ذی الجوشن از سمت راست لشگر حملهور شد ولی امام حسین علیه السلام و یارانش با نیزه آنها را پس زدند. دشمن این بار از هر سو حمله کرد و یاران حسین علیه السلام جنگ سختی کردند و با این که تعدادشان اندک بود، به سواران حمله بردند و آنها را فراری ساختند.
عروة بن قیس که فرمانده سوارکاران کوفه بود کسی را نزد عمر بن سعد فرستاد و گفت:« آیا نمیبینی این مردان انگشتشمار، سواران مرا به چه روزی انداختهاند؟ پیاده نظام و تیراندازان را به یاری ما بفرست.»
عمر بن سعد تیراندازان را به کمک وی فرستاد و به این ترتیب آتش جنگ شعله ور شد.
منابع:
مراجعه شود به: