در
روز عاشورا هنگامی که
امام حسین علیه السلام برای ادای نماز ظهر از سپاه
کوفه مهلت خواست، «حصین بن تمیم» از سپاه
عمر بن سعد گفت:« نماز شما پذیرفته نیست.»
حبیب بن مظاهر در پاسخش گفت:« گمان می کنی نماز از
آل رسول خدا پذیرفته نیست و نماز تو پذیرفته است، احمق نادان؟!»
حصین بن تمیم به حبیب حمله کرد و حبیب با ضربهای، حصین را از اسب به زمین انداخت. یاران حصین به سوی او شتافتند و او را نجات دادند.
حبیب پیوسته بر آنان حمله کرد و چنین رجز خواند:« همانا من حبیب هستم و پدرم مظهر است. سواره ی صحنه پیکار در حالی که آتش جنگ شعله ور می شود. شما هم سلاحتان بهتر و هم تعدادتان بیشتر است، ولی ما با وفاتر و شکیباتر از شماییم.»
حبیب در این مبارزه ی دلاورانه، عدهی زیادی از سپاه
یزید را کشت تا این که «بدیل بن حریم» با شمشیر به او حمله کرد و ضربه ای به او زد. مردی از تمیم نیز با نیزه بر او حملهور شد. حبیب از اسب بر زمین افتاد و چون خواست از جا برخیزد، حصین بن تمیم با شمشیر ضربهای دیگر به سر او زد و آن مرد تمیمی سر از تن حبیب جدا کرد.
شهادت حبیب بن مظاهر برای امام حسین علیه السلام بسیار گران آمد و دل مبارکش را شکست و فرمود:« از خدا انتظار دارم که حامیان و یاران مرا اجر دهد. ای حبیب! چه مرد برگزیدهای بودی که خدا تو را توفیق داد هر شب ختم قرآنی کنی.»
منابع:
- ابصار العین، ص 59 و 60.
- قصه کربلا ص 307، به نقل از نفس المهموم، ص 372
مراجعه شود به: