این مطلب که گفتهاند مذهب مولود جهل است در مجموع به دو گونه بیان شده:
آن بیانی که اگوست کنت کرده که به همان مساله علت حوادث اشاره کرده و میخواهد بگوید بشر بالطبع اصل علیت را پذیرفته است منتها بشرهای اولیه چون علل اصلی حوادث را نمیشناختند اینها را به یک سلسله موجودات غیبی، خدایان و امثال اینها نسبت میدادند
و آنچه اسپنسر و دیگران نقل میکنند دو بیان است یعنی دو وجهه دارد. اسپنسر و دیگران به شکل دیگری مطلب را گفتهاند و آن این است که انسان، اولین بار به دو گانگی وجود خودش به معنی دو گانگی روح و بدن معتقد شد از باب اینکه در خواب، مردگان یا افراد زنده را میدید. مخصوصاً خواب دیدن مردگان.
آنگاه فکر میکرد که این که در خوابش آمده یک موجودی است واقعاً از خارج نزد او آمده و چون میدانست که او جسمش در زیر خاک پوسیده پس معتقد شد که او یک روحی دارد. اینجا بود که معتقد شد همه انسانها روحی دارند و بدنی. بعد این را تعمیم داد به همه اشیاء یعنی برای همه اشیاء جان قائل شد.
طبق این نظریه، با رفتن جهل یعنی شناختن علل، اعتقاد به اینکه اشیاء جاندار نیستند و همه بیجان هستند و حتی این که انسان خودش هم یک روحی داشته باشد قهراً مورد شک و تردید یا نفی قرار می گیرد. در این حال پرستش موضوع ندارد. یعنی با گسترش علم خود به خود مذهب منتفی میشود.
آیا دانشمندان لامذهبند؟
این حرف به دلائلی درست نیست. یکی از دلائل این است که تجربه خلاف این مطلب را ثابت کرده. میگوید ما میبینیم که در میان جاهلها، هم مذهب هست هم لامذهبی در میان عالمها نیز هم مذهب هست هم لامذهبی.
مذهبی بودن و لا مذهبی هیچ به علم و جهل ارتباط ندارد، اگر مذهب مولود جهل بود میبایست به هر نسبت که مردم بیسوادترند مذهبیتر باشند. پس حتماً دانشمندان طراز اول باید لامذهب باشند. در صورتی که عملاً چنین نیست.