جلودی از طرفداران بنی عباس و از مأموران آنهاست و از زمان
هارون در خدمت آنها بوده است؛ زمانی هارون الرشید او را مامور کرد تمام خانه های آل ابیطالب را غارت کند و تمام زیورآلات آنها را بگیرد و جز یک لباس برای آنها هیچ نگذارد، جلودی هم این عمل زشت را انجام داد و از جمله آمد و به خانه حضرت رضا علیه السلام هجوم آورد.
حضرت رضا علیه السلام همه زنها را در یک اطاق قرار داد و بر در آن اطاق ایستاد و از ورود جلودی و یارانش جلوگیری کرد.
جلودی ملعون گفت : « من باید وارد شوم و تمام زینتهای آنها را بگیرم.»
حضرت رضا علیه السلام فرمود: « من خودم از آنها می گیرم و قسم میخورم که هر چه دارند از زیور آلات بگیرم.»
جلودی قبول نمیکرد ولی حضرت اصرار نمودند تا قبول کرد.
سپس حضرت وارد اطاق شد و تمام زینت آلات زنها حتی گوشواره ها و خلخالهایشان را گرفت و همه را به جلودی سپرد.
جلودی در قضیّه
ولایتعهدی حضرت رضا علیه السلام نیز مخالفت شدیدی ابراز کرد و لذا مأمون دستور حبس او را داد.
روزی او را به همراه« نی مونس» و «علی بن عمران» و مخالفین دیگر حضرت رضا در مجلس مأمون وارد نمودند در آن مجلس خود حضرت نیز حاضر بودند چون این افراد بر دشمنی با حضرت، اصرار کردند و به ایشان اهانت نمودند، مأمون دستور قتل آنها را صادر کرد وقتی نوبت به جلودی رسید، چشم حضرت به او افتاد.
دریای رحمت و عطوفت و رأفت حضرت رضا علیه السلام به تلاطم افتاد و آهسته بر گوش مأمون فرمود: « این پیرمرد را به خاطر من ببخش!»
مأمون گفت: « این جلودی همان بی شرمی است که آن عمل زشت را با دختران رسول خدا انجام داد، شما چطور از او
شفاعت میکنید ؟!»
جلودی که دید حضرت رضا با مأمون حرف میزند، خیال کرد که از او شکایت میکند. گفت: « تو را به خدا قسم که قول این مرد- حضرت رضا علیه السلام- را در مورد من قبول نکن!»
مأمون هم گفت: « ای ابوالحسن! اجازه بدهید من خواسته او را برآورم.»
سپس گفت: « نه ای جلودی! من کلام حضرت را در مورد تو قبول نمی کنم.» و لذا گفت: « او را به دو رفیقش ملحق کنید!» جلادان او را پیش کشیدند و گردن زدند.
مراجعه شود به:
ناراضیان از ولایتعهدی امام رضا علیه السلام