روزی
ابن کَواّء به
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام گفت:« خداوند،
پیامبر و
ابوبکر را در آیه توبه سوره 40 یاد میکند:«
ثانی الثنین اِذْ هما فی الغار اذیقَولُ لِصاحِبِه لا تَحْزَنْ اِنّ الله مَعَنا » (در آن هنگام که آن دو نفر ( پیامبر و ابوبکر) در غار
غار ثور بودند، پیامبر به همراه خود (ابوبکر) گفت: غم مخور، خدا با ماست.)
یا علی! تو در آن موقع کجا بودی؟»
امام علی علیه السلام فرمود:« وای بر تو ابن کوّاء، من در آن هنگام در بستر رسول خدا بودم و روانداز او روی من بود. قریش با چوب و گرز به من حمله کردند و چنان به قصد کشت مرا زدند که بدنم پر از زخم و تاول شد. برخی از آنان با دیدن من گفتند:« امشب او را نکشید تا محمد را بیابید.»
آنگاه پایم را زنجیر بستند و در اتاقی زندانیام کردند. در این هنگام صدایی از گوشه اتاق شنیدم که گفت:« یا علی.»
با شنیدن این صدا دردم آرام گرفت و زخمهای تنم از بین رفت.
بار دیگر صدایی شنیدم که گفت:« یا علی.» و این بار زنجیرها از پایم باز شد؛ و بار دیگر قفلهای در باز شد. پیرزن مجنونی که نگهبان در بود، در خواب بود و من از در زندان خارج شدم.»
منابع:
- بحارالانوار، ج 36، ص 43، حدیث 7 ------ خصائص سید رضی