وسایل خانه داری و نظافت منزل در آغاز عمدتاً به صورت راه حلی برای « مشکل خدمتکار» مطرح می شدند. افزایش فرصتهای شغلی، بخصوص برای زنان و وجود امکانات بیشتر برای تعویض مشاغل و حرف بدین معنا بود که پس از
جنگ جهانی اول افراد کمی مایل بودند به عنوان خدمتکار کار کنند. بنابراین انگیزه طراحی و تولید وسایل خانه داری و نظافت منزل، کاهش بارکاری زنان طبقه متوسط بود که مجبور بودند به جای استخدام خدمتکار خودشان کارهای منزل را انجام دهند. تنشهایی که به دلیل این افت شان و نقش اجتماعی ایجاد شد بعدها به گسترش جنبش « آزادی زنان » انجامید و جای تعجب نیست که آنها در تبلیغاتشان وسایل خانه داری و نظافت منزل را به عنوان نمادی از بردگی خود نشان می دادند. برای زنان اقشار کم درآمد هم امکان دستیابی به همین وسایل عمدتاً از دهه 1950 به بعد فراهم شد و صرفاً کاری را که همیشه خود مجبور به انجام آن بودند سبکتر کرد.
انتخاب فردی
مادیات و داشتن لوازم مناسب ، لازمه زندگی مطلوب شناخته شده است. چنین لوازمی ممکن است دنیایی رویایی خلق کند اما این دنیا زودگذر و بی ثبات خواهد بود زیرا وسایل رویایی امروز در مقابل مدل های سال آینده کهنه و قدیمی جلوه خواهد کرد.
تمرکز تولید انبوه در تعداد کمی از شرکت های بزرگ ضرورتاً افزایش کمی تولید را به همراه داشت و این مساله فقط با کاهش تنوع کالاهای تولید شده امکانپذیر بود در عین حال طرح های مدل های رقیب نیز به هم شبیه می شدند. کاهش تعداد انتخاب های واقعی همراه با فشار بر مصرف کنندگان برای خرید مستمر سبب شد که
دون والانس Don Wallance طراح امریکایی از این وضعیت با عنوان « مصیبت انتخاب» یاد کند.
واکنش رایج در این مورد تاسیس تشکیلات حمایت از مصرف کنندگان بود مانند «
اتحادیه مصرف کنندگان در امریکا » (1935) که راه را برای ایجاد روش های آزمایش مقایسه ای محصولات باز کرد.
رالف نادر Ralph Nader عضو هیات مدیره اتحادیه مصرف کنندگان با کتاب خود به نام نا امن در هر سرعتی در سال 1965 الگوی جدیدی برای ستیزه جویی مصرف کنندگان بنیان گذاشت. وی دراین کتاب صنعت
اتومبیل امریکا را به باد انتقاد گرفته بود. فشار از طرف چنین تشکیلاتی نتایج سودمندی دربرداشت بخصوص در زمینه قانونگذاری برای حمایت از مصرف کنندگان درباره موضوعاتی همچون ایمنی و تضمین تولیدات. آزمایشها و مقایسات آنها بر تجزیه و تحلیل منطقی عملکرد و کارکرد استوار است. با این حال انتخاب مصرف کننده بندرت به صورت منطقی انجام می گیرد و ارزش اشکال که اغلب به صورت غریزی حس می شود عاملی تعیین کننده در انتخاب باقی می ماند. عدم همبستگی بین شکل جذاب و کارکرد مطلوب مساله ای است که هنوز حل نشده است .