وجود ارتباطی طبیعی میان نفس و جسم انسان و تأثیر متقابل آن دو بر یکدیگر، واقعیتی است که هر انسانی در زندگی خویش آن را تجربه میکند. هر ضربهای که بر بدن وارد میآید، روح آدمی را بطور مستقیم متاثر میسا زد و باعث احساس درد میشود در میان حکما و فلاسفه معتقد به وجود نفس سه نظریه عمده در باب نحوة پیدایش نفس وجود دارد:
دیدگاه اول:
بر تقدم وجود روح بر جسم اصرار میورزد و نفس انسانی را ذاتی روحانی و غیر مادی میداند که در پیدایش نیازمند بدن نیست.
طبق این نظریه نفس آدمی هم در حدوث و پیدایش روحانی است و هم در بقاء (روحانیّه الحدوث و البقاء). این نظریه، به
افلاطون و پیروان فکری او منسوب است.
دیدگاه دوم:
به فلاسفة مشاء و در رأس آنها بوعلی سینا منسوب است بر معیت و همراه بودن نفس و بدن در پیدایش تاکید دارد.
در این دیدگاه نه نفس تقدم وجودی بر جسم دارد و نه جسم بر نفس بنابراین بدن در سلسلة علل ایجادی نفس نقش علّی ندارد و نفس انسانی حقیقی کاملاً روحانی است.
دیدگاه سوم:
ابتکار حکیم نامور اسلامی صدرالمتالهین شیرازی است به تقدم وجودی جسم بر نفس ناطقه معتقد است.
در این نظریه نفس اگر چه جوهری مجرد و غیرمادی است اما از بستر مادیت برخاسته و جوهری است که در یک حرکت استکمالی، پس از گذراندن مراتبی مادی، به مرتبهای مجرد و غیر مادی رسیده است.
این ذات مجرد، قابلیت استکمال ادراکی و عقلانی و دستیابی به کمالات روحانی را داراست و به همین جهت به آن نفس ناطقه انسانی میگویند.
نفس در حدوث و پیدایش خویش جسمانی است اگر چه در بقای خویش، ذاتی مجرد و روحانی است و با زوال بدن باقی میماند (جسمانیّه الحدوث ,روحانیّه البقاء)
دیدگاه سوم در تبیین علت وجود ارتباط دو جانبه و نزدیک بین روح و جسم، موفقتر از دو دیدگاه دیگر است. دیدگاه سوم از آیات قرآن نیز قابل استنباط است. تامل در آیات دوازدهم تا چهاردهم سورة مؤمنون، نشان میدهد که نفس به مدد جسم موجود میشود نه مقارن با آن. قوهای که در بین است با عنایت و فیضالهی فعلیت و خلقیت نوینی مییابد و امر جسمانی به آفرینشی متفاوت و مجرد از ماده متحول میشود.