تراژدی کلمه ای است یونانی به معنای "سرود بز".
یونانیان برای تئاتر و نمایش لغت تراژدی را بکار می بردند، این کلمه مرکب از لفظ "تراگو" یعنی "بز" و "اگل" یعنی "ترانه" است و معنای مرکب آن "ترانه بز" می شود.
بز در نظر یونانیان باستان مقدس بود، از این رو نمایشگران خود را به صورت بز در می آوردند و در آغاز جنبه خنده آوری داشت تا اینکه پس از مدتها از کمدی جدا گردید و بصورت کاملی در آمد.
در کتابهای لغت و در کتابهای ادبی زبانهای مختلف، تعریف کلمه "تراژدی" و شرح مفهوم و مصداق و بیان کیفیت جذبه های آن در همه جا یکسان نیست.
تراژدی ساخته فکر لطیف یونانی است و از عهد
ارسطو تا امروز بزرگان فضل و حکمت در باب تراژدی مطلب نکته آموز بسیار نوشته اند.
یکی می گوید که تراژدی جنگ عقلست با میل ها و شهوتهای انسانی و به عقیده دیگری مایه تراژدی تأثر شدید و عمیق روح شخصیت بسیار حساس در مقابل گرفتاری و مصیبت و عذابهای وجدانی است.
در تعریف تراژدی نوشته اند که تراژدی شرح وقایعیست ناگوار و بد عاقبت، هم باعث هول و وحشت می شود و هم موجب رحمت و شفقت.
غم نیز از ارکان تراژدی است، اما نه هر غمی.
عقیده ارسطو این است که در تراژدی آنچه بر سر بیچاره گرفتار می آید(رنج و درد و عذاب جسمانی و روحانی) باید حاصل عمل او باشد.
برای روشن شدن این مطلب است که می گویند که مثلاً مصلوب گشتن و کشته شدن مسیح- بعقیده مسیحیان- تراژدی نیست چرا که وی ضعفی نداشت و خطایی نکرد، آنچه بر او گذشت درد و غم و رنج و مصیبت اوست نه تراژدی مسیح.
بعضی معتقدند که انسان با آفریدن و دیدن و خواندن و شنیدن تراژدی، هم رنج می برد و هم لذت و هر قدر هول و هراس و رنج و درد گرفتار بیشتر باشد برایش خوشایندتر است.
در مورد علت این موضوع بحث های زیادی شده است. ولی آنچه مسلم است انسان با دیدن تراژدی لذت می برد و این عجیب است.
بزرگانی چون
هگل و
نیچه معتقدند که این لذت موضوعی خاص و جدای احساس های معمولی بشر است.
ارسطو در این مورد می گوید: "قهرمان تراژدی در ما هم حس شفقت را بیدار می کند و هم حس وحشت و هراس را.او نه خوب است و نه بد، مخلوطی از هر دو است، اما اگر قهرمان از ما بهتر باشد اثر تراژدی بیشتر است."
قهرمان بر اثر تغییر سرنوشت ناگاه از اوج سعادت به ورطه شقاوت فرو می افتد. تغییر سرنوشت بر اثر عمل اشتباهی است که از قهرمان سر می زند و او بر اثر نقطه ضعفی که دارد مرتکب این اشتباه می شود.
قهرماتن تراژدی بیش از گناهش دچار عقوبت می شود و همین موضوع است که باعث می شود حس شفت و دلسوزی همه نسبت به او برانگیخته شود.
یکی از رایج ترین انوع نقطه ضعف در تراژدی های یونانی
غرور است.
از خود راضی بودن و اعتماد به نفس بیش از حد باعث می شود قهرمان تراژدی به نداها و اخطارها و علائم آسمانی توجه نکند و یا از قوانین اخلاقی منحرف شود.
این نقطه ضعف در نمونه های ایرانی آن مانند "
رستم" و "
اسفندیار" نیز به چشم می خورد. ما این ضعف اخلاقی را هم در رستم می ببنیم و هم اسفندیار.
یکی از مشخصات تراژدی
پیش بینی است.
در داستان "رستم و اسفندیار" عمل پیشگویی بر عهده جاماسب است.
بخواند آن زمان شاه جاماسب را ----- همان فال گویان سهراب را
و اوست که مرگ اسفندیار را به دست رستم پیشگویی می کند.
در داستان رستم و سهراب هم، رستم وقوع فاجعه ای را پیش بینی کرده است:
به دل گفت کاین کار اهرمن است ----- نه این رستخیز از پی یک تن است
هم چنین به نظر می رسد که رستم و سهراب گاهی به شناخت یکدیگر نزدیک می شوند چنان که سهراب به رستم می گوید:
من ایدون گمانم که تو رستمی!
در فرهنگ ها و ملل مختلف تراژدی هایی یافت می شوند که اگر چه "بومی" و مربوط به همان منطقه هستند ولی مشابه آنها با روایتی متفاوت در بین ملتهای دیگر هم یافت می شود.
به طور مثال موضوع "کشتن فرزند" که در فرهنگ ایرانی در داستان "رستم " و "سهراب" به چشم می خورد، حدود 50 مورد مشابه دیگر با همان سیر داستانی (جنگ پدر و پسر، ناشناخته ماندن رابطه پدر و فرزندی، کشته شدن پسر به دست پدر) در بین ملل مختلف دارد.