متوکل که از دشمنان امیرالمومنین علی علیه السلام و خاندان او بود، وقتی خبر اقامت امام هادی علیه السلام در مدینه و تمایل مردم به او را شنید، ترسید و نگران شد. به یحیی بن هرثمه (یکی از فرماندهان نظامی لشکرش) گفت:« به مدینه برو و او را نزد ما بیاور.»
یحیی میگوید: همین که وارد مدینه شدم، صدای اعتراض اهالی مدینه بلند شد.
مردم را ساکت کردم و سوگند خوردم که من ماموریت ندارم با امام بدرفتاری کنم. منزل امام را بازرسی کردم و جز قرآن و مقداری دعا و کتابهای علمی چیزی نیافتم. امام در نظرم مرد بزرگی آمد و خودم مراقبت از او را به عهده گرفتم. همراه او به راه افتادیم. وارد بغداد که شدیم، به نزد اسحاق بن ابراهیم طاهری، حاکم بغداد، رفتیم. اسحاق به من گفت:« ای یحیی، این شخص فرزند رسول الله است و تو متوکل را میشناسی. اگر او را علیه امام هادی تحریک کنی، خونش را میریزد. آن گاه رسول الله روز قیامت دشمن تو خواهد بود.»
به او گفتم:« من جز خوبی از این مرد چیزی ندیدهام.»
وقتی وارد سامرا شدیم، نزد متوکل رفتم. متوکل از امام هادی علیه السلام پرسید. من هم از خوبی و بزرگی و خداترسی و زهد او گفتم و به متوکل خبر دادم که منزلش را تفتیش کردم و جز قرآن و کتابهای علمی چیزی نیافتم و گفتم که مردم مدینه نسبت به سلامتی و امنیت امام هادی علیه السلام نگراناند. متوکل پس از این گزارش، امام هادی علیه السلام را نزد خودش در سامرا نگهداشت و موقتا و به خاطر مصالح سیاسی تکریم کرد.
منابع:
بحار الانوار، ج 50، ص 201- پاورقی از کتاب تذکره سبط ابن جورنی.
بحار الانوار، ج 50، ص 207، شماره 22 از مروج الذهب مسعودی.
مراجعه شود به:
علت تبعید امام هادی علیه السلام به سامرا
نظر امام هادی علیه السلام در باره شهر سامرا