جنگ نهاوند در سال 20 هجری اتفاق افتاد و پس از آن ایران به دست اعراب افتاد. در طول بیست سال بعد، تمام بلاد ایران مانند خراسان و
سیستان نیز فتح شد.
سالها گذشت و در این مدت اختلافات داخلی زیادی بین مسلمانان پدید آمد.
بنی امیه در دوران حکومت خود، بزرگی اعراب و تحقیر ملل دیگر را شعار خویش ساخته بودند، و ایرانیان که از فشارهای حکومت ناراضی بودند، همواره مترصد اقدام علیه آنان بودند. چنان که نه فقط همراه مختار و ابراهیم بن مالک بر ضد
عبدالملک بن مروان قیام کردند، بلکه به اتفاق عبدالرحمان بن اشعث نیز علیه
حجاج بن یوسف ثقفی همدست شدند،به خصوص که خلفای بنی امیه در امر
جزیه و
خراج خشونت و شدت زیادی به خرج میدادند.
به تدریج در اواخر حکومت بنی امیه، خراسان پایگاهی برای مخالفان آنها شد. لذا
بنی عباس برای نفوذ خود به ایرانی ها متوسل شدند. کمک ایرانیان به بنی عباس را باید دلیل اصلی برای نابودی بنی امیه و قدرت بنی عباس دانست. به همین دلیل بود که در دوره عظمت عباسیان، بالاترین مقامهای اجرایی به ایرانیان اختصاص یافت که در این مورد میتوان به وزارت خاندان برمکی اشاره کرد. با قتل این خاندان توسط
هارون الرشید و بیرون راندن ایرانی ها از دستگاه خلافت، مقدمات ضعف دولت عباسی آغاز شد. با ضعف دولت عباسی و خارج شدن بعضی سرزمینها از زیر نفوذ آن، دولتهایی در گوشه و کنار ایران ایجاد شدند و خود را مستقل از دستگاه خلافت اعلام کردند. از این دولت ها می توان به طاهریان و صفاریان اشاره کرد.
به تدریج نفوذ دستگاه خلافت بنی عباس به
عراق محدود شد و دولتهایی ایرانی با قدرتی بسیار پدید آمدند؛ مانند دولت آل بویه. دولت ایرانی سامانی در
ماوراء النهر پدید آمد. از سالها قبل، اقوام ترک در دستگاه خلافت و دیگر دولتها نفوذ کرده بودند، لذا توانستند دولت غزنوی را در شرق ایران به وجود آورند. پس از غزنویان، ترکهای سلجوقی به قدرت رسیدند که عظمت امپراطوری ایران در دوره حکوت آنها، بار دیگر تقریباً تمام فلات ایران تا آسیای صغیر را در بر گرفت.
سلجوقیان حتی خلیفه عباسی را هم زیر نفوذ خود گرفتند و توانستند در جنگ با دولت روم شرقی پیروز شوند. پس از این پیروزی بود که به تدریج مقدمات
جنگهای صلیبی فراهم شد تا اینکه رسماً در سال 1099 میلادی، این جنگها آغاز شد.
پس از سلجوقیان، خوارزمشاهیان بر سر کار آمدند. در این دوره جهان اسلام مواجه با فاجعه بزرگی گردید: حمله مغول.
بسیاری از شهر های آباد ایران با خاک یکسان شد و صدها هزار نفر از مردم کشته و آواره شدند.
در حمله بعدی مغول که توسط
هلاکو خان ترتیب داده شد،
بغداد تصرف شد، دولت عباسی سقوط کرد و خلیفه آن کشته شد. بازماندگان هلاکوخان که به نام ایلخانان بر ایران حکومت میکردند، به سبب تاثیر نفوذ وزرا و مشاورینی چون
خواجه نصیر الدین توسی، شمس الدین محمد جوینی و رشید الدین فضل الله همدانی و مخصوصاً فرهنگ ایرانی - اسلامی ایرانیان، به دین اسلام گرویدند و مقهور تمدن و تربیت ایرانیها شدند.
خاتمه کار ایلخانان با ضعف و اختلافات داخلی و شورش های زیادی در اطراف و اکناف کشور همراه شد. در این هنگام یکی دیگر از سرداران مغول به نام
تیمور لنگ حملات خود را آغاز کرد. تیمور که طنین نامش از
چین تا مصر و از دهلی نو تا مسکو را به وحشت میافکند، طی یورشهای خونین و مکرر خویش بسیاری از بلاد ایران و سرزمینهای دیگر را ویران کرد و جنایات بسیاری مرتکب شد. پس از او جانشینانش نتوانستند قلمرو وی را حفظ کنند و حکومتهای محلی در همه جای ایران سر بر آوردند.
سرانجام شاه اسماعیل صفوی به این حکومت ها پایان داد و حکومت مقتدر شیعی صفوی را بنیان نهاد، اما
صفویه نیز با هجوم افغانها منقرض گردید. پس از آن نادر شاه، افغانها را بیرون راند و سلسله افشاریه را تأسیس کرد. وی حملاتی را علیه هندوستان ترتیب داد. سپس سلسله زندیه که مؤسساش
کریم خان زند بود، حکومتی را بنا نهاد که چندان دوام نیافت و با حملات آنها محمد خان از بین رفت.
از آن پس دوره حکومت قاجاریه شروع شد که تا سالها ادامه داشت. از پادشاهان این سلسله میتوان
فتحعلیشاه،
ناصر الدین شاه و
مظفر الدین شاه را نام برد. در این دوره جنگهای ایران و روسیه رخ داد که به دلیل بیکفایتی شاهان قاجار، بسیاری از سرزمین های ایران از کشور جدا شد و از دست رفت.
آخرین سلسله پادشاهی که بر ایران حکومت کرد، خاندان
پهلوی بود. رضا شاه توسط کودتایی که در سوم اسفند 1299 ترتیب داد، به وزارت رسید و مدتی بعد انقراض
قاجاریه را اعلام کرد. همزمان با جنگ جهانی دوم، نیروهای متفقین در شهریور 1320 هجری شمسی وارد ایران شدند تا به شوروی که علیه آلمان میجنگید امکانات برسانند. رضا شاه به دستور دولت انگلیس از ایران خارج شد و پسرش، محمدرضا شاه، بر تخت سلطنت نشست. دوره پهلوی تا بهمن 1357 که انقلاب اسلامی پیروز شد، ادامه یافت.