تئوریهای شنوائی میکوشند رابطه ادراک شنوائی را با ساختمان و کنش مکانیزم شنوائی بیان کنند و بخصوص به اساس فیزیولوژیک ارتفاع و شدت صوت توجه دارند. از مهمترین این تئوریها مثل تئوری دید رنگ، قسمت اعظم روی آنچه درباره رابطه آدمی و جهان خارج میدانیم متمرکز شده است. |
تئوری موضعی
این تئوری در صورت اصلیاش توسط هلمهلتز بیان شد که میپنداشت که تارهای غشاء پایهای در اثر رزنانس با فراوانیهائی که از خارج میگیرند مرتعش میشوند. در صورت فعلیاش این تئوری آن است که هر ناحیه از غشاء پایهای نسبت به فراوانی بخصوصی حساسیت دارد. مثلاً گمان میکنند ناحیه باریک بخصوصی حساسیت را دارد هر چند قسمتهای دیگر نیز تا حدی در اثر این فراوانی فعالیت پیدا میکنند. و نیز گمان میکنند که جریاناتی که در قسمتهای مختلف غشاء پایهای ایجاد میشوند، به قسمتهای مختلف ناحیه شنوائی کورتکس سربرال ( قشر مغزی) میروند.
دیدهایم که در غشاء پایهای هر چند تارها مرتعش نمیشوند نسبت به فراوانیهای مختلف، عمل مختلف دارند. این امر را در بحث پاسخ حلزونی دیدیم. نیز شواهدی در دست است که اگر گوش حیوان مدتی در معرض صداهای زیر شدید قرار گیرد، آن ناحیه حلزون که یاختههای کوتاه در آنجا قرار دارند (و بموجب این فرضیه مسئول صداهای زیرند) آسیب میبینند. اما صداهای بم شدید به طور کلی و نه موضعی به غشا پایهای لطمه نمیزنند.
طبق نظریه موضعی شدت یا بلندی صوت مربوط به آن است که چه مقدار از غشاء پایهای به فعالیت در میآیند. دو صوت که همان فراوانی و همان شدت را دارند، همان تارها را تحریک میکنند. از این گذشته همان تارها هستند که حداکثر فعالیت را پیدا میکنند. اگر دو صوت که یک فراوانی دارند در شدت اختلاف پیدا کنند، عده تارهایی که تحریک میشوند در مورد صوت شدیدتر، بیشتر است. اما یاختههائی که حداکثر تحریک را پیدا میکنند همانند. بنابراین طبق نظریه موضعی زیر و بمی صدا مربوط به موضعی است که حداکثر فعالیت را پیدا میکند و بلندی صدا مربوط به وسعت تحریک در اطراف ناحیهایست که حداکثر تحریک را یافته است.
تئوری فراوانی
تئوری فراوانی به چند نوع مختلف بیان شده است. تئوری ردفورد میگویند که گوش آدمی مثل گوشی تلفن کار میکند. این تئوری بیان میکند که فراوانی ده هزار سیکل در ثانیه موجب میشود که عصب شنوائی ده هزار ارتعاش عصبی را در ثانیه به مغز برساند. زیر و بمی بسته به فراوانی ارتعاشات عصبی است که به مغز میرسند. بلندی صوت مربوط است به عده یاختههای شنوائی که تحریک میشوند. اما بدون توسل به تئوری دیگری که اینک مورد بحث قرار خواهد گرفت فراوانی نمیتواند تجربه زیر و بمی را در بیش از هزار سیکل در ثانیه بیان کند.
شلیک جریان عصبی
این تئوری نوع دیگری از تئوری فراوانی است واضعان آن وور و بری بودند و آنرا برای توجیه اثر وور-بری پیشنهاد کردند. از آنچه در باره اثر وور-بری گفته شد به یاد خواهیم آورد که فراوانی ارتعاش تا پنج هزار سیکل در ثانیه توسط عصب شنوائی نقل میشود هر چند که یکایک اعصاب به صورت فردی هیچکدام بیش از هزار ارتعاش را در ثانیه نقل نمیکنند. از این امر بر میآید که تارهای عصبی به صورت گروه گروه کار میکنند و هر گروهی نسبت به تراکم معینی از امواج خارجی عمل میکنند.
چنانکه در شکل هفتم نشان داده شده است. گروه معینی از تارهای عصبی وقتی به تراکم مخصوصی از محرک خارجی بر خورد میکنند وارد عمل میشوند و بعضی گروهها بیش از گروههای دیگر وارد عمل میشوند. مثلاً وقتی صوتی که سه هزار سیکل در ثانیه فراوانی دارد به گوش میخورد در عصب شنوائی در هر سه هزارم ثانیه ارتعاشی به راه میافتد و هر بار یک گروه از تارهای عصبی در این فعالیت شرکت میکنند. اما بعضی از تارها به علت اینکه حساسیت بیشتری دارند ارتعاشات بیشتری از بعضی دیگر به راه میاندازند یا شلیک میکنند. ارتفاع صوت طبق این نظریه به عده شلیکها مربوط میشود. بلندی صدا به این ترتیب حس میشود که به علت شدت صوت عده تحریکهای بیشتری در هر ثانیه شلیک صورت میگیرد.
مثلاً صوت بلندی ممکن است بجای پنجاه تار عصبی صد تار را تحریک کند و تارهائی که با صوت دیگر پانصد بار در ثانیه شلیک میکردند در اثر تحریک صوت بلند ممکن است هفتصد بار در ثانیه شلیک کنند. نتیجه کلی عبارت است از ارتعاشات بیشتری در هر ثانیه خواهد بود. بنظر میآید که تئوری شلیک و تئوری موضعی هیچ یک در نفس خود کافی نباشد که همه جنبههای شنوائی را توجیه کند و از هر دو باید استفاده کرد.
پتانسیل عصبی شنوائی
با اتصال الکترودهای عایق شده به عصب شنوائی ممکن است پاسخ عصبی را دریافت کرد. در این وضع فراوانیهائی که تا پنج هزار سیکل در ثانیه هستند همان فراوانی را در عصب شنوائی ایجاد میکنند. به قسمت c در شکل ششم مراجعه کنید.
قابل توجه است که با وجود آن یک تار عصبی کمتر از هزار ارتعاش در ثانیه حمل میکند عصب شنوائی پنج هزار ارتعاش را در ثانیه حمل میکند. این امر چنانکه خواهیم دید برای نظریههای شنوائی مهم است نیز قابل توجه است که عصب شنوائی ظاهراً فراوانیهای بیش از پنج هزار در ثانیه را منتقل نمیکند این امر حکایت از این میکند که عامل دیگری جز فراوانی جریان عصبی مسئول شنیده شدن فراوانیهای بیشتر از این است.
آمادگی ادراک
کسی که به چیزی خیره شده آمادگی دیدن آن را یافته است و در این مورد گوئیم آمادگی او از نوع گیرنده است. اما این آمادگی جنبه عضلانی و بدنی هم دارد زیرا چشمها در جهت معینی دوخته شده و بدن به آن جانب مایل گشته است. طبیبی که شب منتظر زنگ تلفن از جانب بیماران است حتی در حال خواب، آمادگی شنیدن زنگ تلفن را دارد و صدای زنگ او را بیدار میکند اما ممکن است صدای گریه کودکش، هر چند بلند باشد او را بیدار نکند زن او برعکس ممکن است صدای تلفن را نشنود اما صدای کودک را بشنود. در این مورد گوئیم آمادگی ذهنی برای این هست و برای آن نیست وقتی آمادگی ذهنی برای چیز بخصوصی داریم از چیز های دیگر غافل میشویم. و یا مثلا در خیابان وقتی میخواهید کتابخانهای را پیدا کنید و به همه مغازهها نگاه میکنید ولی ممکن است از مغازه غذا فروشی رد شوید و از آن آگاه نشوید.
آمادگی بدنی نیز پاسخهائی را که شخص منتظر آن است تسهیل میکند ولی مزاحم پاسخهای دیگر میشود و بطور کلی میتوان گفت آمادگی ادراک و پاسخ را در میدان عمل خود سریع و آسان میکند و در خارج از آن میدان کند و دشوار میسازد. وقتی از آمادگی، از لحاظ خدمتی که به تسهیل و تسریع و ادراک میکند نظر کنیم، توجه خوانده میشود. از لحاظ ادراک تعاریفی که از توجه کردهاند از این قرار است:
- آمادگی برای ادراک
- واکنش انتظار و اکتشاف
- سازگاری ادراکی که با انتظار همراه است.
مباحث مرتبط با عنوان