اهمیت
تعریف صحیح و دقیق در هر
علم و رشته ای، خصوصا در
فلسفه روشن و بدیهی است.
علم
ریاضیات و نیز
هندسه با یک سلسله تعاریف آغاز می شوند. در علوم تجربی نیز تعریف اهمیت شایانی دارد.( مثلا تعریف
فلز یا
شبه فلز یا
اسید و یا
گیاه و ... .)
و نیز در علم
اخلاق، تعریف صحیح
امور اخلاقی مانند
وجدان،
فضیلت،
سعادت و نیز هر یک از
فضائل و
رذائل آدمی ضروری است؛ چرا که مثلا ممکن است
حسد و
غبطه، با هم مشتبه شوند؛ حال آن که حسد از جمله رذائل اخلاقی و غبطه از جمله فضائل است و یا قناعت که ممکن است با تنبلی و تن پروری و راحت طلبی یکی انگاشته شود.
بنابراین، تنها با
تعریف دقیق است که وجه امتیاز امور مختلف از یکدیگر آشکار می شود و حدود و قلمرو اصلی اشیا و امور، معلوم می گردد.
چه بسا دو تن بر سر امری نزاع می ورزند و مدت ها به مجادله می پردازند؛ در صورتی که شاید آن امر را به دو معنی مختلف به کار برند. اما اگر نخست آن را تعریف کنند و مقصود خود را از آن امر بیان نمایند و معلوم کنند که آن کلمه را به چه معنی به کار می برند، شاید اساسا اختلافی بر جای نماند.
در واقع، نزاع ها و کشمکش های فراوانی در مسائل علمی و غیر علمی، حتی در امور
سیاسی روی می دهد که منشا آن، ابهام و اجمال مفاهیم الفاظی است که بکار می رود.
اساسا وقتی که طرفین گفت و گو درباره یک مسئله، بر محدوده معنای یک لفظ محوری و مرزها و حدود آن اتفاق نظر نداشته باشند، معانی به درستی منتقل نمی شوند و به همین خاطر، هر یک از طرفین ماجرا در اثر سهل انگاری و ضعف اندیشه، به همان تصور مبهم و مشوشی که در ذهن خود دارد، قناعت ورزیده و پایه های تفکر خود را بر چنین تصوراتی بنا می سازد.
همچنین اهمیت تعریف در علومی مانند
روانشناسی(مانند تعریف دقیق
میل،
عاطفه،
هوش،
نبوغ،
شخصیت و ...) و نیز در
علوم اصطلاحی مانند
معانی و بیان و یا
دستور زبان و دیگر علوم بر همگان مبرهن است.
خلاصه اینکه هر علم قبل از هر چیزی در پی آن است تا تصوری روشن و مشخص و تا سر حد امکان، جامع و کامل از اشیا و امور مربوط به خود به دست دهد و گرد ابهام را از آن ها بزداید.
و چون ترکیب و پیچیدگی
تصورات، بزرگترین مانع برای روشنی و امتیاز آن ها و بنابراین، پیشرفت علمی است، چاره جز این نیست که دانشمندان هر علم، به تحلیل تصورات و مفاهیم به کار رفته در علم خود بپردازند؛ یعنی مفاهیم بنیادینی را که تشکیل دهنده و مقوم آن علم هستند، باز نموده و به عبارت دیگر آن ها را
تعریف کنند.
به طور خلاصه برای آن که انسان در تفکرات خود و نتایجی که می گیرد، به خطا نیفتد و دیگران را هم به اشتباه نیندازد(یعنی هدف اصلی
منطق)، باید تک تک واژه های مورد نظرش را به روشنی و آسانی تعریف کرده و شرح دهد و معنایی را که در ذهن دارد، در ظرفی مناسب یعنی در لفظی بریزد که آن معنا را به خوبی برساند.
بر این اساس، باید
اقسام تعریف،
شروط تعریف و اصول و قواعد آن را به خوبی بشناسد تا بتواند اولا:
در ذهن خود تصویر اشیا و معنای مفاهیم را به خوبی و درستی تصور و تحلیل کند. و ثانیا:
آن ها را به نحو درست، به دیگران منتقل کند.
بنا بر دلایلی که ذکر شد، تعریف دقیق از دیر باز مورد توجه و اعتنای
فلاسفه بوده است؛ چرا که:
فلسفه در جستجوی حقیقت است و یکی از شرایط رسیدن به حقیقت، تعریف درست از هر چیز است تا نتایج درست گرفته شود.
چنانچه
سقراط و
افلاطون و
ارسطو، توجه و اهتمامی خاص به مبحث تعریفات داشتند و مکالمات سقراطی در آثار افلاطون، گواه خوبی بر این مطلب است. حتی در
فلسفه اسلامی، بعضی از بزرگان، تعاریف و حدود دقیق را جمع آوری کردند که از آن جمله می توان رساله الحدود
ابن سینا و تعریفات
میر سید شریف جرجانی را نام برد.
اما کسی که برای اولین بار، اصول و قواعد مخصوص تعریف را وضع کرد و به تفصیل از آن سخن گفت و اقسام مختلف
معرِّف و شرایط
حد صحیح را با موشکافی و نکته سنجی دقیق باز کرد، ارسطو (مدون علم منطق)است.
پس از ارسطو، در تمام کتب منطقی، بحثی مستقل به بیان تعریف و اقسام و شرایط آن اختصاص یافت و چنانچه گذشت، در برخی از کتب منطقی مسلمین( مانند
الهیات شفا و
اساس الاقتباس) مفصلا به این بحث پرداخته شد.
در ادامه این مبحث، نگاه کنید به:
منابع
- منطق مظفر، جلد1، صفحه 163 و 162
- کلیات منطق صوری، صفحه 159 و 158
- آشنایی با علوم اسلامی، جلد1