عبدالله بن عباس کنار
چاه زمزم نشسته بود و برای مردم از
رسول خدا حدیث میگفت. مردی از راه رسید که سر و صورتش را عمامه پیچیده بود.
وقتی سخنان ابن عباس تمام شد، مرد عمامه از سرو صورتش باز کرد و گفت:« ای مردم، هر کس مرا می شناسد، میداند که من جندب بن جناده بدری،
ابوذر غفاری، هستم. اگر دروغ بگویم کر و کور شوم؛ من از رسول خدا با این دو گوش شنیدم و با همین دو چشم دیدم که فرمود:«
علی رهبر نیکوکاران و کشنده کافران است؛ یاورش پیروز و خوار کننده اش ذلیل است.»
بدانید که روزی همراه رسول خدا نماز ظهر را می خواندیم که فقیری به مسجد آمد و درخواست کمک کرد، ولی هیچ کس کمکی به او نکرد. فقیر دستش را به آسمان بلند کرد و گفت:« بار خدایا، گواه باش که در مسجد رسول خدا در خواست کمک کردم، ولی هیچ کس چیزی به من نداد.»
علی علیه السلام که در رکوع نماز بود، دست راستش را که در انگشت کوچکش انگشتری داشت، به طرف فقیر دراز کرد و فقیر انگشتر را از انگشت او درآورد.
وقتی پیامبر اکرم نمازش تمام شد، سرش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت:« خدایا، برادرم موسی، از تو درخواست وزیر و پشتیبانی از میان خاندانش کرد تا تقویت شود؛ تو نیز با معرفی
حضرت هارون علیه السلام، برادرش، او را تقویت کردی و وی را وزیرش قرار دادی. بار خدایا، من هم محمد پیامبر و برگزیده تو هستم. خدایا شرح صدر عطایم کن، کارم را آسان گردان و از خاندانم وزیری که پشتیبانم باشد برایم قرار بده.»
هنوز سخن رسول خدا تمام نشده بود که جبرئیل از نزد خداوند متعال بر پیامبر فرود آمد و گفت:« ای محمد، بخوان!» و این آیه نازل شد:«
انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون »؛ (سوره مائده، آیه 55 )، (تنها ولی شما، خداوند و پیامبر و مؤمنانی هستند که نماز را به پا می دارند و در حالت رکوع در نماز زکات (
صدقه ) می دهند.»
منابع:
- بحارالانوار، ج 35، ص 194، حدیث 15 ------ مناقب