نصارى امت مسیح عیسى بن مریم را گویند که بعد از موسىعلیه السلام مبعوث و
تورات آمدن او را بشارت داده بود. او نیز آیات روشنى بر پیامبرى و رسالت خود داشت. مردم را به
توحید دعوت مىکرد و به
بنى اسراییل مىگفت من آمدهام تا اختلافات را در میان شما رفع کنم. بنى اسراییل با او به دشمنی برخاسته، و عده محدودى به او ایمان آورده که «حواریون» نامیده شدند.
قوم یهود با عقیده انحصار انگارى ، ادعاى او را منکر شده و به او هجوم و قصد جانش را کردند. خداوند او را از دست یهودیان، نجات داده و به آسمان بالا برد. «
اذ قال الله یا عیسى انى متوفیک و رافعک الى و مطهرک من الذین کفروا.... آلعمران/ 55» « به یاد آور هنگامى را که خدا به عیسى فرمود: من تو را برمىگیرم و به سوى خود مىبرم و از کسانى که کافر شدند پاک مىسازم.»
- وقتى خداوند او را به آسمان بالا برد حواریون در آن اختلاف کردند و اختلافشان در دو امر بود:
الف - کیفیت نزول و پایین آمدن او در میان امت خود
ب - چگونگى صعود و بالابردن او به واسطه ملائکه
- بعد از حضرت عیسىعلیه السلام چهار نفر از پیروان او جمع شده،مطالبى را جمع آورى نمودند و نام آن را انجیل نهادند. به نام انجیل متی ، انجیل لوقا ، انجیل مرقس و انجیل یوحنا. که این اناجیل چهارگانه در حال حاضر میان مسیحیان رواج دارد. بسیار روشن است که این اناجیل اربعه آن انجیلى نیست که از جانب خداوند بر عیسىعلیه السلام وحى شده است و این امرى است که پیروان مسیح هم به آن اذعان و اعتراف دارند ولى مىگویند که مطالب و محتواى اناجیل اربعه نیز بر حواریون و پیروان حضرتش الهام شده است.
- جالب این است که تمام عقاید و اعتقادات و معارف مسیحیان به همین چهار متن مقدس برگشت مىکند که اصلىترین آنها، همان متى است چون داراى سابقه و قدمتبیشترى نسبتبه بقیه مىباشد. صاحب کتاب تاریخ جامع ادیان مىگوید: عموم مورخان متفقاند که بعد از مرگ عیسى بعضى از شاگردان وى کلمات و اقوال او را به رشته تحریر درآوردند و بر آن نکات تاریخى افزودند. در این اناجیل، داستان و قصص حضرت مسیح چنان سست و متزلزل است که کثیرى از نویسندگان و دانشمندان اروپایى و مسلمان قایل به اسطورهاى بودن آن مىباشند و معتقدند که ذکر این داستانها واقعیت عینى و خارجى نداشته بلکه بیشتر براى آثار تربیتى و اخلاقى بیان شده است،
- همچنین ذکر مساله تثلیث و موارد خرافى دیگر که همه آنها نامعقول بودن اصول مسلم آنها را به اثبات مىرساند. هرگاه توجیه عقلانى بر آن موارد نداشته باشند مساله تعبد را به رخ مىکشند. علامه طباطبایى(ره) در این باره می نویسد: بسیارى از مسیحیان اطلاع درستى از این مطالب ندارند و علماى آنها که چیزى مىفهمند چون از اقامه دلیل عاجز مىمانند مىگویند به خاطر اینکه اینها از مسایل دینى هستند باید تعبدانه پذیرفت، چنانکه در ادیان دیگر از این مسایل تعبدى غیر معقول فراوان به چشم مىخورد. این توجیه عذرى بدتر از گناه است چون چگونه مىشود دین حقى داراى مسایل غیر عقلى باشد با اینکه ما حق بودن آن را به وسیله عقل تشخیص دادیم. کلیساها براى حفظ وحدت مجبور شدند که هرگونه سخن جدید را بدعت دانسته و صاحبان آن را تکفیر یا تسفیق و در نهایت به قتل رسانند. نمونه بارز آن، کشف خورشید مرکزى توسط گالیله و همفکران اوست و نحوه برخورد غیر منطقى صاحبان کلیسا با آنهاست.
- آنچه روحانیون مسیحى را به انحصار انگارى دین مسیح سوق داد و موجب شد که بزرگانى چون کارل بارت و یا کارل رینر بگویند که بیرون از کلیسا هیچ گونه رستگارى و نجاتى وجود ندارد بلکه تنها ره رستگارى در دین مسیح است و یا پاپ اعلان نماید که فیض عیساى مسیح عام است. همان تعبد کاذب و دروغین به متون مقدسشان است که این ادعاى بى دلیل هرگز نمىتواند نمایانگر حقانیت دینشان باشد.
منابع
- تفسیرالمیزان، ج 3، ص 312
- دکتر بوکاى، مقایسهاى میان تورات و انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیح اله دبیر، ص 89 و ص 98
- جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، ص 383
برای مطالعه بیشتر بخوانید