حضرت صادق علیه السلام فرمود:
یکی از اعراب بیاباننشین به حضور
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسید و ادّعا کرد که مادهشتری به او فروخته ولی پیامبر، بهای شتر را که هفتاد درهم بوده، نپرداخته.
پیامبر به او فرمود:« مگر تو هفتاد درهم را از من نگرفتی؟»
گفت:« نگرفتم.»
پیامبر فرمود:« ولی من پول شترت را به تو داده ام.»
گفت:« من راضی هستم که مردی میان من و تو داوری کند.»
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برخاست و با هم نزد مردی از
قریش رفتند. مرد قریشی به بیاباننشین گفت:« مدّعی هستی که چه مقدار از رسول خدا صلی الله علیه و آله طلب داری؟»
گفت:« هفتاد درهم.»
قریشی به رسول خدا گفت:« تو چه میگویی؟»
پیامبر فرمود:« من هفتاد درهم او را دادهام.»
قریشی گفت:« من به نفع بیاباننشین حکم میکنم. ای محمد، تو یا باید دو شاهد بیاوری که پول شترش را دادهای، یا هفتاد درهمی را که او ادّعا می کند، به او بدهی.»
پیامبر برخاست و فرمود:« به خدا سوگند، اکنون نزد کسی میروم که میان ما بر اساس حکم خدا داوری کند.» و با بیاباننشین به سوی
حضرت علی علیه السلام رفت.
علی علیه السلام به بیاباننشین فرمود:« مدّعی هستی که چه مقدار از رسول خدا صلی الله علیه و آله طلب داری؟»
گفت:«هفتاد درهم.»
حضرت علی علیه السلام به رسول خدا گفت:« شما چه میگویید؟»
فرمود:« من قیمت شترش را دادهام.»
حضرت علی علیه السلام به بیاباننشین گفت:« ای اعرابی، رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید قیمت شترت را کامل پرداخته است. راست میگوید؟»
او گفت:« نه. او پولی به من نداده است.»
حضرت علی علیه السلام شمشیرش را از نیام بیرون کشید و گردن بیاباننشین را زد.
رسول خدا به علی علیه السلام فرمود:« چرا اعرابی را کشتی؟»
حضرت علی علیه السلام پاسخ داد:« به خاطر آن که شما را تکذیب کرد. هر کس رسول الله را تکذیب کند و نسبت دروغ به او بدهد، خونش حلال است و کشتنش واجب.»
پیامبر فرمود:« یا علی، سوگند به خدایی که مرا مبعوث کرد، در اجرای حکم خدا دربارهی این اعرابی خطا نکردی. ولی دیگر این کار را نکن.»
منابع:
- بحارالانوار، ج40، ص 241، حدیث 18 --------- امالی صدوق
مراجعه شود به: