امام سجاد علیه السلام عازم حج بود. در بین راه
مکه و
مدینه مرد راهزنی راه را بر او بست.
امام فرمود:« چه میخواهی؟»
گفت:« می خواهم تو را بکشم و اموالت را ببرم.»
امام فرمود:« حاضرم آنچه را که با خود دارم با تو نصف کنم.»
راهزن نپذیرفت.
امام فرمود:« پس بگذار فقط به اندازهای که بتوانم خود را با آن به مکه برسانم بردارم. باقی اموالم مال تو.»
راهزن باز نپذیرفت.
امام فرمود:« خدای تو کجاست؟»
گفت:« در خواب است.»
ناگهان از دل صحرا دو
شیر به راهزن حملهور شدند؛ یکی از آنها سر و دیگری دو پای او را گرفت.
امام فرمود:« آیا گمان میکنی خدای تو خوابیده است و تو را نمی بیند؟»
منابع:
- بحارالانوار، ج 46، ص 41، حدیث 36
مراجعه شود به: