معاویه به
مروان که از طرف او حاکم حجاز بود، نوشت که ام کلثوم دختر
عبدالله جعفر را برای پسرش
یزید خواستگاری کند. مروان نزد عبدالله آمد و او را از نامه معاویه آگاه ساخت.
عبدالله گفت:« امر دخترم به دست سرور ما
حسین علیه السلام است که دایی اوست.»
مروان خبر را به حسین علیه السلام داد.
امام فرمود:« از خداوند درخواست خیر میکنم. خداوند این دختر را به آنچه که موجب خشنودی آل محمد است موفق گرداند!»
روز بعد مروان به مسجد آمد و به امام و بعضی از مردان سالخوردهای که با او بودند، رو کرد و گفت:« امیرالمومنین به من فرمان خواستگاری داده است و گفته هر چه پدرش گفت مهر او قرار دهم، به هر اندازه ای که باشد. پرداخت قرضهای پدرش نیز جزء مهر اوست. به این ترتیب بین دو قبیله بنی هاشم و بنی امیه صلح و آشتی رخ خواهد داد. میدانم عده کسانی که به شما بابت وصلت با یزید غبطه میخورند، به مراتب بیشتر است از کسانی که به یزید بابت وصلت با شما غبطه میخورند.
در شگفتم که یزید چگونه مهر قرار می دهد، در حالی که او همانندی ندارد و به خاطر اوست که ابرها میبارد. پس ای ابا عبد الله! به این خواستگاری پاسخ مثبت بده.»
امام حسین علیه السلام پس از حمد و ثنای خداوند و تجلیل از خاندان پیامبر فرمود:« ای مروان تو گفتی و ما شنیدیم. اما این که گفتی« هرچه پدرش حکم کند مهر اوست،» سو گند به دینم که از سنت پیامبر خدا درباره دختران و زنان و اهل بیتش تجاوز نخواهیم کرد که مهر را 480 درهم قرار داد.
اما این که گفتی« پرداخت قرضهای پدرش نیز جز مهر اوست» بگو ببینم از کی زنان ما قرضهای ما را پرداخت میکردهاند؟ موضوع صلح و آشتی بین دو قبیله را مطرح کردی؛ ما قومی هستیم که به خاطر خدا با شما دشمنی کردهایم و هرگز برای دنیا با شما مصالحه نخواهیم کرد. به دینام قسم که نسب در اینجا به کار نمیآید چه رسد به سبب.
این که گفتی «از یزید در شگفتم که چطور مهر قرار میدهد؟» بدان کسی که بهتر از یزید و بهتر از پدر یزید و جد یزید است، مهر قرار داده است.
این که گفتی« یزید همانند ندارد،» بدان که کسی که تا قبل از این کفوش بوده است، هم اکنون نیز کفو اوست. خلافت و امارت چیزی را در کفو بودن به انسان نمیافزاید.
اما این که گفتی« به خاطر اوست که ابرها میبارد،» به یقین بارش ابرها به خاطر آبروی رسول خداست.
و این که گفتی کسانی که بابت وصلت با یزید غبطه میخوردند، بیشترند از کسانی که به حال یزید بابت وصلت با ما غطبه میخورند، بدان که جاهلان بابت وصلت با یزید به ما غبطه میخورند و عاقلان بابت وصلت با ما به یزید غبطه میخورند.»
آن گاه بیاعتنا به سخنان مروان فرمود:« همه شما شاهد باشید که من ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر را به ازدواج پسرعمویش قاسم پسر محمد بن جعفر در آوردم و مهر وی را 480 درهم قراردادم که آن را از مزرعهای که در مدینه دارم یا زمینی که در عقیق دارم میپردازم که غله آن در سال هشت هزار دینار است.»
رنگ صورت مروان تغییر کرد و گفت:« ای بنی هاشم، با ما حیله میورزید؟ شما جز عداوت و دشمنی با ما چیزی نمیخواهید!»
امام فرمود:« ای مروان! اینجا جای حیله نیست.»
منابع:
- بحار الانوار، ج 44، ص 207، حدیث 4
- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 38
مراجعه شود به: