ابن ابی الحدید از علماء
معتزلی قرن هفتم هجری است، او ادیبی ماهر و شاعری چیره دست است و چنانکه می دانیم، سخت شیفته کلام مولی است و مکرر در خلال کتاب خود شیفتگی خویش را ابراز می دارد در مقدمه کتاب خویش می گوید:
به حق، سخن
علی را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خوانده اند، مردم همه دو فن خطابه و نویسندگی را از او فرا گرفته اند، همین کافی است که یک دهم بلکه یک بیستم آنچه مردم از سخنان علی گردآورده و نگه داری کرده اند، از سخنان هیچ کدام از صحابه رسول اکرم با آنکه فصحایی در میان آنها بوده است، نقل نکرده اند.
ابن ابی الحدید در جلد چهارم کتاب خود در شرح نامه امام به
عبدالله بن عباس، پس از فتح
مصر به دست سپاهیان
معاویه و شهادت
محمد بن ابی بکر که امام این فاجعه را برای عبدالله به
بصره می نویسد:
فصاحت را ببین که چگونه افسار خود را به دست این مرد داده و مهار خود را به او سپرده است. نظم عجیب الفاظ را تماشا کن. یکی پس از دیگری می آیند و در اختیار او قرار می گیرند، مانند چشمه ای که خودبه خود و بدون زحمت از زمین می جوشد، سبحان الله جوانی از عرب در شهری مانند مکه بزرگ می شود، با هیچ حکیمی برخورد نکرده است، اما سخنانش در حکمت نظری بالا دست سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است. با اهل حکمت عملی و معاشرت نکرده است، اما از سقراط بالاتر است. در میان شجاعان و دلاوران تربیت نشده است، زیرا مردم مکه تاجرپیشه بودند و اهل جنگ نبودند، اما شجاعترین بشری از کار درآمد که روی زمین راه رفته است. از خلیل بن احمد پرسیدند: علیعلیهالسلام شجاع تر است یا عنبسه و بسطام؟ گفت: عنبسه و بسطام را با افراد بشر باید مقایسه کرد. علی مافوق افراد بشر است. این مرد فصیح تر از سحبان بن وائل و قس بن ساعده از کار در آمد و حال آنکه قریش که قبیله او بودند، افصح عرب نبودند، افصح عرب (جرهم) است، هرچند زیرکی زیادی ندارند.
منبع:سیری در نهج البلاغه؛مرتضی مطهری