خاندان ابی دلف
«285 210 ﻫ / 898 864 م»
ورای سلسلههای بزرگ و پر قدرت در تمام شهرهای اولیه اسلام و از روزگار ظهور
طاهریان تا دوران هجوم آل سلجوق، در بسیاری از نواحی ایران، سلالههایی کوچک با حوزه امارت محدود، فرمانروایی محلی کم و بیش طولانی و
موروثی به وجود آوردند که هر چند برخی از آنها مدعی انتساب به خاندانهای قدیم پیش از اسلام بودند، ولی تعدادی دیگر نه ایرانی بودند و نه با خاندانهای قدیم ارتباطی داشتند. با این وجود تمامی آنان، ادامه فرمانروایی خود را در همه حال به نوعی از تأیید یا تقریر ظاهری و رسمی خلیفه بغداد مدیون بودند که اگر گهگاه نسبت به خلیفه هم اظهار تمردی میکردند، ولی سرانجام با جلب رضایت او ادامه حکومت خود را ممکن میساختند به این ترتیب در اغلب موارد، آنچه که موجب انقراض این خاندانها میشد، عصیان آنها بر ضد قدرت متزلزل و بیثبات خلیفه یا معارضان و مدعیانی بود که خلیفه نیز قدرت و تجاوزشان را بر نواحی مجاور، خواه ناخواه تأیید میکرد. در واقع قدرت پسران
لیث صفار در
سیستان و فرمانروایی علویان در
طبرستان به سبب همین مخالفت با خلیفه به دست سلالههای مورد تأیید خلفا، در معرض انقراض قرار گرفت، چنان که خاندان
دابویه در عهد منصور خلیفه، و سلاله قارن در زمان معتصم خلیفه نیز در جبال طبرستان به سبب همین مخالفت با خلافت بود که قدرت و استقلال دیرینه محلی خود را از دست دادند.
در بین این سلالههای کوچک که بعضی از آنها مقارن این ایام منقرض شده بودند، خاندان عربی تبار ابیدلف در ولایت کرج و در حدود نهاوند و
همدان، قدرت محلی خود را مدیون این خلفا بودند. خاندان ابیدلف از اعراب بنی عجل، ناحیه ( زمینهای بخشوده از خراج ) در مشرق
نهاوند بین همدان و
اصفهان بود که از جانب مأمون خلیفه به ابودلف
قاسم بن عیسی عجلی، حاکم اصفهان به اقطاع واگذار شد ( حدود 210 ﻫ/ 864 م ) که این امر زمانی که تا اختلافات داخلی و عصیان نسبت به خلیفه موجبات انقراض آن خاندان را مهیا نکرده بود، به قدرت محلی سلاله ابیدلف همچنان در آن نواحی در حد نوعی استقلال داخلی باقی ماند. اعراب عجلی از جمله
عشایر بکر بن ایل و همچنین طایفه ربیعه بود که مقارن آغاز فتوحات اسلامی در حدود در آن محل سکونت داشت. گرایشهای شیعی در بین آنها ظاهرا" تا حدی به سبب اختلاط با موالی کوفی توسعه بیشتر یافت و در عین حال این امر که ابومسلم مروزی از موالی آنها خوانده میشد، نقش این طایفه را در نزد عباسیان قابل توجه میساخت.
امارت خاندان ابی دلف نمونه ای از حکومت های کوچک محلی
امارت خاندان ابی دلف نمونه ای از حکومت های کوچک محلی در تبعیت از خلفای
بغداد نشان میدهد.این تبعیت و وابستگی تام که جز در مواردی نادر به هیچ وجه نقض نمیشد، در سکههای معدودی هم که از آل ابیدلف در دست است، پیداست. ولایت اینارین از جانب خلیفه به عنوان اقطاع دایم به این سلاله واگذار شده بود که آنها در مقابل تأدیه سالانه مبلغی معین به عنوان حق اقطاع میپرداختند که این امر آنها را از پرداخت هرگونه مالیات دیگری معاف میکرد. با وجود انقراض حکومت محلی آنها، قدرت و اعتباری که در دستگاه خلافت داشتند از بین نرفت به طوری که تا مدتها بعد، برخی از رجال این خاندان در درگاه خلفا همچنان مرجع خدمات بودند. از جمله وزارت خلیفه القایم بامرالله را که مدتی هبهالله از احفاد دلف بن ابیدلف بر عهده داشت. پسر این وزیر امیر ابونصر معروف به ابن ماکون بود که در حدود سال 475 ﻫ / 1092 ) به قتل رسید، او در عصر خود ادیب و نویسنده پر آوازهیی بود که حتی در عهد ایلخانان مغول بقایای این خاندان در قزوین به عنوان صدور ائمه ولایت شهرت و اعتبار داشتهاند.
با مرگ ابولیلی واپسین فرد مشهور این خاندان که در عین داشتن امارت بر چند خلافت قیام کرده بود، امارت خاندان ابی دلف در 285 ﻫ / 898 م خاتمه یافت.
فرمانروایان آل ابی دلف :