منو
 صفحه های تصادفی
درگیری ها و مبارزات با دولتهای همسایه غرب و شرقی درعهد صفوی
اربیم
عوامل عدم کارایی کمک نظامی فرانسه به ایران در دوره فتحعلیشاه
خونخواهی از طرفداران قاتلین امام حسین - انعام : 164
سبک استریم لاینینگ در طراحی قطارهای درون شهری
پنی‌سیلین
امام زمان «ع»
امام رضا از زبان امام کاظم علیهماالسلام
دماسنج گازی
خازن استوانه‌ای
 کاربر Online
461 کاربر online

آفات روح انسان

تازه کردن چاپ
فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > کلیات > مباحث اخلاقی
(cached)

به طور اجمال ریشه‏های اصلی آنچه که روح انسان را آفت زده می‏کند برایتان عرض می‏کنم . از نظر روانشناسی ، محرومیتها منشأ بیماریهای روانی‏ می‏شود ، یعنی منشأ بسیاری از عقده‏های روانی و بیماریهای روانی انسان ، احساس مغبونیتها و محرومیتهاست .

می‏دانید که فروید به طور افراط تکیه‏اش روی این موضوع است ، خصوصا در امر جنسی . به هر حال این خود یک‏ مسئله اساسی است که محرومیتهای انسان در او ایجاد بیماریهائی می‏کند .
این کینه چیست که وقتی انسان احساس می‏کند نسبت به کسی حقد و کینه دارد ، دلش می‏خواهد از او انتقام بگیرد و تا او را به خاک و خون نکشد نمی‏تواند آرام گیرد ؟

این حس انتقامجویی در انسان چیست ؟


آدم حسود وقتی خیر و نعمتی را در دیگران می‏بیند ، همه آرزویش این است‏ که از او سلب نعمت شود ، درباره خودش فکر نمی‏کند . انسان سالم ، " غبطه " دارد نه " حسد " . او همیشه درباره خودش فکر می‏کند که جلو بیفتد . اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد ، سالم‏ است ، این ، دلیل بر عیب نیست ، اما اگر کسی همیشه در این اندیشه است‏ که دیگری عقب بیفتد بیمار است ، مریض است . حتی شما می‏بینید که گاهی آدمهای حسود به مرحله‏ای‏ می‏رسند که حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند ، بلکه به دیگری پنجاه‏ درجه صدمه وارد شود .

نمونه‏ای از بیماری حسد


داستان خیلی معروفی در کتب تاریخ نقل می‏کنند : در زمان یکی از خلفا ،مرد ثروتمندی غلامی خرید . از روز اولی که او را خرید ، مانند یک غلام با او رفتار نمی‏کرد ، بلکه مانند یک آقا با او رفتار می‏کرد . بهترین غذاها را به او می‏داد ، بهترین لباسها را برایش می‏خرید ، وسائل وسایش او را فراهم می‏کرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار می‏کرد ، گوئی پرواری‏ برای خودش آورده است . غلام می‏دید که اربابش همیشه در فکر است ، همیشه‏ ناراحت است .

بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد کند و سرمایه زیادی هم‏ به او بدهد . یک شب درد دل خود را با غلام در میان گذاشت و گفت : من‏ حاضرم تو را آزاد کنم و این مقدار پول هم بدهم ، ولی می‏دانی برای چه‏ اینهمه خدمت به تو کردم ؟ فقط برای یک تقاضا ، اگر تو این تقاضا را انجام دهی هر چه که به تو دادم حلال و نوش جانت باشد ، و بیش از این هم‏ به تو می‏دهم ولی اگر این کار را انجام ندهی من از تو راضی نیستم .

غلام‏ گفت : هر چه تو بگوئی اطاعت می‏کنم ، تو ولی نعمت من هستی و به من‏ حیات دادی . گفت : نه ، باید قول قطعی بدهی ، می‏ترسم اگر پیشنهاد کنم ،قبول نکنی . گفت : هر چه می‏خواهی پیشنهاد کنی بگو ، تا من بگویم " بله‏
" . وقتی کاملا قول گرفت ، گفت : پیشنهاد من این است که در یک موقع و جای خاصی که من دستور می‏دهم ، سر مرا از بیخ ببری . گفت : آخر چنین چیزی نمی‏شود . گفت : خیر ، من از تو قول گرفتم و باید این کار را انجام دهی .

نیمه شب غلام را بیدار کرد ، کارد تیزی به او داد ، و با هم به پشت بام یکی از همسایه‏ها رفتند . در آنجا خوابید و کیسه پول را به‏ غلام داد و گفت : همینجا سر من را ببر و هر جا که دلت می‏خواهد برو . غلام‏ گفت : برای چه ؟ گفت : برای اینکه من این همسایه را نمی‏توانم ببینم .

مردن برای من از زندگی بهتر است . ما رقیب یکدیگر بودیم و او از من‏ پیش افتاده و همه چیزش از من بهتر است . من دارم در آتش حسد می‏سوزم ، می‏خواهم قتلی به پای او بیفتد و او را زندانی کنند . اگر چنین چیزی شود ، من راحت شده‏ام . راحتی من فقط برای این است که می‏دانم اگر اینجا کشته‏ شوم ، فردا می‏گویند جنازه‏اش در پشت بام رقیبش پیدا شده ، پس حتما رقیبش او را کشته است ، بعد رقیب مرا زندانی و سپس اعدام می‏کنند و مقصود من حاصل می‏شود !

غلام گفت : حال که تو چنین آدم احمقی هستی ، چرا من این کار را نکنم ؟ تو برای همان کشته شدن خوب هستی . سر او را برید ، کیسه پول را هم برداشت و رفت . خبر در همه جا پیچید . آن مرد همسایه را به زندان بردند ، ولی همه می‏گفتند اگر او قاتل باشد ، روی پشت بام خانه‏ خودش که این کار را نمی‏کند ، پس قضیه چیست ؟ معمائی شده بود . وجدان‏ غلام او را راحت نگذاشت ، پیش حکومت وقت رفت و حقیقت را اینطور گفت : من به تقاضای خودش او را کشتم . او آنچنان در حسد می‏سوخت که‏ مرگ را بر زندگی ترجیح می‏داد . وقتی مشخص شد قضیه از این قرار است ، هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد کردند .می‏شود .

تهذیب


قرآن می‏فرماید :

" « قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها ((سوره شمس ، آیات 9 و . 10 .)


اولین برنامه قرآن تهذیب نفس است ، تزکیه نفس است ، پاکیزه‏ کردن روان از بیماریها ، عقده‏ها ، تاریکیها ، ناراحتیها ، انحرافها و بلکه از مسخ شدنهاست .


منبع :کتاب انسان کامل
نویسنده : شهید مرتضی مطهری
صفحه : 26



تعداد بازدید ها: 20124


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..