بدیهی است که انسان در عین آزادی برای ساختن اندامهای روانی خویش و تبدیل محیط طبیعی به صورت مطلوب خود و ساختن آیندهء خویش آنچنانکه خود میخواهد ، محدودیتهای فراوانی دارد و آزادیاش آزادی نسبی است ، یعنی آزادی در داخل یک دایرهء محدود است ، در داخل همین دایرهء محدود است که هم میتواند آیندهء سعادت بخش برای خود انتخاب کند و هم آیندهء شقاوت آلود .
محدودیتهای انسان
مهمترین عوامل محدودیت انسان عبارتند از :
1-وراثت
انسان با طبیعت انسانی به دنیا میآید . از آن جهت که پدر و مادرش انسان بودهاند ، او هم قهرا و جبرا مانند یک فرد انسان به دنیا میآید .
و از طرف دیگر ، پدر و مادرش انسان بودهاند ، او هم قهرا و جبرا مانند یک فرد انسان به دنیا میآید . و از طرف دیگر ، پدر و مادرش یک سلسله صفات موروثی خود را در فرزندشان به یادگار میگذارند که اینها نیز قهرا و جبرا همراه این افراد هست ، مانند رنگ پوست ، رنگ چشم ، خصوصیتهای جسمی که احیانا از چند پشت به ارث میرسد . انسان هیچ یک از اینها را برای خود " انتخاب " نکرده است بلکه جبرا
وراثت اینها را به او داده است .
2-محیط طبیعی و جغرافیایی
محیط طبیعی و
جغرافیایی انسان و منطقهای که در آن منطقه رشد و نما میکند ، خواه ناخواه یک سلسله آثار قهری بر روی اندام و روحیهء انسان میگذارد . منطقههای سردسیر و منطقههای گرمسیر و منطقههای معتدله هر کدام نوعی روحیه و اخلاق را ایجاب میکند ، همچنین منطقهء کوهستانی یا منطقهء صحرایی و غیره .
3- محیط اجتماعی
محیط اجتماعی انسان عامل مهمی است در تکوین خصوصیات روحی و اخلاقی انسان .
زبان انسان ، آداب عرفی و اجتماعی ، دین و
مذهب ، غالبا همان چیزی است که محیط اجتماعی بر انسان تحمیل میکند .
4-تاریخ و عوامل زمانی
انسان از نظر محیط اجتماعی تنها تحت تأثیر زمان حال نیست ، زمان گذشته و وقایع و حوادثی که در گذشته رخ داده است نیز در ساختن او تأثیر بسزایی دارد . به طور کلی میان گذشته و آینده هر موجودی رابطهء قطعی و مسلم بر قرار است .
گذشته و آینده مانند دو نقطهء جدا از یکدیگر نیستند ، بلکه مانند دو قطعه از یک جریان مداوماند . گذشته نطفه و هستهء آینده است .
طغیان انسان علیه محدودیتها
انسان در عین اینکه نمیتواند رابطهاش را با وراثت ، محیط طبیعی ، محیط اجتماعی و تاریخ و زمان بکلی قطع کند ، میتواند تا حدود زیادی علیه این محدودیتها طغیان نموده ، خود را از قید حکومت این عوامل آزاد سازد .
انسان به حکم نیروی عقل و علم از یک طرف ، و نیروی اراده و ایمان از طرف دیگر تغییراتی در این عوامل ایجاد میکند و آنها را با خواستهای عاملی برای محدود کردن آزادی انسان نام نبردیم . چرا ؟
آیا قضا و قدر الهی وجود ندارد و یا قضا و قدر عامل محدود کردن نیست ؟
قضا و قدر الهی امری قطعی و مسلم است ، ولی عامل محدود کردن انسان نیست .
قضای الهی عبارت است از حکم قطعی الهی دربارهء جریانات و حوادث ، و قدر الهی عبارت است از اندازه گیری پدیدهها و حوادث .
از نظر علوم الهی مسلم است که قضای الهی به هیچ حادثهای مستقیما و بلا واسطه تعلق نمیگیرد ، بلکه هر حادثه را تنها و تنها از راه علل و اسباب خودش ایجاب میکند .
قضای الهی ایجاب میکند که نظام جهان نظام اسباب و مسببات باشد . انسان هر اندازه آزادی از ناحیهء عقل و اراده دارد و هر اندازه محدودیت که از ناحیهء عوامل موروثی و محیطی و تاریخی دارد ، به حکم قضای الهی و نظام قطعی سببی و مسببی جهان است .
بنابراین خود قضای الهی یک عامل برای محدودیت انسان به شمار نمیرود . محدودیتی که به حکم قضای الهی نصیب انسان شده است همان محدودیت ناشی از شرایط موروثی و شرایط محیطی و شرایط تاریخی است نه محدودیت دیگر ، همچنانکه آزادی ای هم که نصیب انسان شده به حکم قضای الهی است ولی به این صورت که قضای الهی ایجاب کرده انسان موجودی صاحب عقل و اراده باشد و در دایرهء محدود شرایط طبیعی و اجتماعی بتواند خود را به مقیاس و سیعی از قید تسلیم به آن شرایط آزاد سازد و سرنوشت و آیندهء خویش را در دست گیرد .
منبع:کتاب انسان در قرآن ،
شهید مطهری
صفحه36-39