قلمرو آزادی ازسوی تقدیر وقضای الهی محدود نشده است انتخابهای او منسوب به خودش می باشد، البته ازجهت طبیعی اراده انسان تحت تاثیرعواملی است وبه جهت تشریعی نیزقلمروآزادی اومحدوداست به رعایت آزادیهای دیگران ورعایت مصالح واقعی خود فرد .
میدان آزادی و اراده انسان
بدیهی است که انسان در عین آزادی برای ساختن
اندامهای روانی خویش و تبدیل محیط طبیعی به صورت مطلوب خود و ساختن آینده خویش آن چنانکه خود می خواهد ، محدودیتهای فراوانی دارد و آزادی اش آزادی نسبی است ، یعنی آزادی در داخل یک دایره محدود است، در داخل همین دایره محدود است که هم می تواند آینده
سعادت بخش برای خود انتخاب کند و هم آینده
شقاوت آلود .
محدودیتهای انسان از چند ناحیه است :
انسان با طبیعت انسانی به دنیا می آید .از آن جهت که پدر و مادرش انسان بوده اند ، او هم قهرا و جبرا مانند یک فرد انسان به دنیا می آید . و از طرف دیگر ، پدر و مادرش یک سلسله
صفات موروثی خود را در فرزندشان به یادگار می گذارند که اینها نیز قهرا و جبرا همراه این افراد هست، مانند رنگ پوست، رنگ چشم ، خصوصیتهای جسمی که احیانا از چند پشت به
ارث می رسد . انسان هیچ یک از اینها را برای خود انتخاب نکرده است بلکه جبرا وراثت اینها را به او داده است .
محیط طبیعی و جغرافیایی انسان و منطقه ای که در آن منطقه رشد و نمو می کند ، خواه ناخواه یک سلسله آثار قهری بر روی اندام و روحیه انسان می گذارد . منطقه های
سردسیر و منطقه های
گرمسیر و
منطقه های معتدله هر کدام نوعی روحیه و اخلاق را ایجاب می کند ، همچنین
منطقه کوهستانی یا منطقه صحرایی و غیره .
محیط اجتماعی انسان عامل مهمی است در تکوین خصوصیات روحی و اخلاقی انسان . زبان انسان ، آداب عرفی و اجتماعی ،
دین و
مذهب ، غالبا همان چیزی است که محیط اجتماعی بر انسان تحمیل می کند .
انسان از نظر محیط اجتماعی تنها تحت تأثیر زمان حال نیست ، زمان گذشته و وقایع و حوادثی که در گذشته رخ داده است نیز در ساختن او تأثیر بسزایی دارد . به طور کلی میان گذشته و آینده هر موجودی رابطه قطعی و مسلم بر قرار است . گذشته و آینده مانند دو نقطه جدا از یکدیگر نیستند ، بلکه مانند دو قطعه از یک جریان مداوم اند . گذشته
نطفه و هسته آینده است .
طغیان انسان علیه محدودیتها
انسان در عین اینکه نمی تواند رابطه اش را با وراثت، محیط طبیعی ، محیط اجتماعی و تاریخ و
زمان بکلی قطع کند ، می تواند تا حدود زیادی علیه این محدودیتها طغیان نموده ، خود را از قید حکومت این عوامل آزاد سازد . انسان به حکم نیروی عقل و علم از یک طرف ، و نیروی
اراده و
ایمان از طرف دیگر تغییراتی در این عوامل ایجاد می کند و آنها را با خواستهای خویش منطبق می سازد و خود مالک سرنوشت خویش می گردد .
معمولا خیال می کنند عامل اساسی محدودیت انسان قضا و قدر الهی است ، اما بر عکس ، قضا و قدر الهی امری قطعی و مسلم است ، ولی عامل محدود کردن انسان نیست .
قضای الهی عبارت است از حکم قطعی الهی درباره جریانات و حوادث ، و
قدر الهی عبارت است از اندازه گیری پدیده ها و حوادث .
از نظر
علوم الهی مسلم است که قضای الهی به هیچ حادثه ای مستقیما و بلا واسطه تعلق نمی گیرد ، بلکه هر حادثه را تنها و تنها از راه علل و اسباب خودش ایجاب می کند . قضای الهی ایجاب می کند که نظام جهان نظام اسباب و مسببات باشد . انسان هر اندازه آزادی از ناحیه عقل و اراده دارد و هر اندازه محدودیت که از ناحیه عوامل موروثی و محیطی و تاریخی دارد ، به حکم قضای الهی و نظام قطعی سببی و مسببی جهان است.
- بنابراین خود قضای الهی یک عامل برای محدودیت انسان به شمار نمی رود . محدودیتی که به حکم قضای الهی نصیب انسان شده است همان محدودیت ناشی از شرایط موروثی و شرایط محیطی و شرایط تاریخی است نه محدودیت دیگر ، همچنانکه آزادی ای هم که نصیب انسان شده به حکم قضای الهی است ولی به این صورت که قضای الهی ایجاب کرده انسان موجودی صاحب عقل و اراده باشد و در دایره محدود شرایط طبیعی و اجتماعی بتواند خود را به مقیاس و سیعی از قید تسلیم به آن شرایط آزاد سازد و سرنوشت و آینده خویش را در دست گیرد .
منابع
- استاد مطهری، انسان و سرنوشت
- همو، انسان درقران ص 47 -36