حضرت امام سجاد علیه السلام بر اساس بینش توحیدی، با التجاء به خدا و پناهبردن به قبر رسول او، نقشههای سیاسی خود را به بهترین وجه پیاده مینمود.
به دو مورد از این موارد توجه کنید:
دعا هنگام یورش سپاه شام به مدینه
هنگام یورش سپاه شام به مدینه، حضرت سجاد علیه السلام در کنار قبر
پیامبر صلی الله علیه و آله به درگاه خداوند رو آورد و این دعا را قرائت نمود: «
ربّ کم من نعمه انعمت بها علیّ قلّ لک عندها شکری، و کم من بلیهّ ابتلیتنی بها قلّ لک عندها صبری، فیا من قلّ عند نعمته شکری فلم یحرمنی و یا من قل عند بلائه صبری فلم یحزلنی یا ذا المعروف الذی لا ینقطع ابداً، و یا ذا النعماء التی لا تحصی عددأ صل علی محمد و آل محمد و ادفع عنّی شدّه، فانی ادرء بک فی نحره، واستعیذ بک من شرّه »
« بار پروردگارا! چه بسیار نعمتهایی که بر من ارزانی داشتی ولی شکر من در قبال آنها اندک و ناچیز بود؛ و چه بلاها که مرا بدان آزمودی و مبتلا کردی و من شکیبایی نورزیدم. پس ای کسی که شکر من در کنار نعمت های او کم بوده و او مرا از آنها محروم نساخته است و ای کسی که صبر من در مقابل ابتلائات او اندک بوده ولی او مرا خوار و نومید نفرموده؛ ای صاحب خوبیها که نیکیات تداوم دارد و هرگز قطع نمیگردد. ای صاحب نعمتهایی که قابل شمارش نیست.
بر محمد و آل محمد درود بفرست. خداوندا من از خشم و خشونت و کشتار به تو پناه میبرم.»
دعا در بارگاه « مسلم بن عقبه »
2ـ در روایت دیگری آمده است که امام سجاد علیه السلام در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله به
مسلم بن عقبه برخورد که به شدت از او غضبناک بود و به پدرانش دشنام میداد.
وقتی امام را دید، ترسید و در مقابل او بلند شد و او را در کنار خود نشاند و به ایشان گفت:« من در خدمتم. چه فرمایشی دارید؟»
امام همه محکومین زندانی را
شفاعت کرد و مسلم پذیرفت.
بعد از این ملاقات از امام پرسیدند:« لبهایتان تکان میخورد. زیرلب چه میگفتید؟»
امام فرمود: «
میگفتم اللهم رب السموات السبع و ما اظللن و الارضین و ما اقللن، ربّ العرش العظیم، ربّ محمد و آله الطاهرین، اعوذ بک من شره و ادرءُ بک من نحره اسالک ان توتیتی خبره و تکفینی شره. »
یعنی: « بار خداوندا! ای پروردگار آسمانهای هفتگانه و آنچه بر آن سایه انداخته است. ای پروردگار زمینیها و آنچه بر آنها بر افراشته است. ای پروردگار عرش عظیم، ای پروردگار محمد و آل طاهرین. به تو از شر او پناه میبرم و به کمک تو کشتار و خشونت او را دفع مینمایم. از تو مسئلت میکنم خیر او را به من اعطا نمایی و شرّش را از سرم دور کنی.»
عدهای هم به مسلم گفتند: « تو را دیدیم که این مرد و اجدادش را دشنام می دادی ولی چون او را دیدی، به او احترام گذاشتی. چرا؟»
گفت: « کاری که کردم، به اختیار خودم نبود؛ همهی وجودم از ترس از او پر شده بود!»
منابع:
- ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 151، مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 145
مراجعه شود به: