حسنین علیهماالسلام، فرزندان رسول خدا
اعرابِ زمان جاهلیّت، فرزندان دختران خود را از نسل خود نمیدانستند. اما با ظهور خورشید
اسلام، آن رسم پوچ و دور از انسانیّت برچیده شد و دختران نیز در کنار پسران مورد احترام قرار گرفتند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم نهایت احترام را به یگانه دخترش،
حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام، ابراز میفرمود. و بهخصوص، فرزندان فاطمه را فرزندان خود معرفی میکرد. ولی تعصب جاهلی در میان بعضی از اعراب آن قدر زیاد بود که حاضر به قبول این موضوع نبودند و نمیتوانستند ببینند که مسلمانان به
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و
حضرت امام حسین علیه السلام بگویند:«ابن رسول الله.» ( فرزند رسول خدا.)
اما رسول خدا میفرمود:«هر کس مرا دوست دارد، باید این دو فرزندم- حسن و حسین- را هم دوست بدارد؛ چرا که خداوند به من هم امر فرمود که آنها را دوست بدارم.»
عمر بن خطاب نیز چنین روایت میکند که:
روزی رسول خدا فرمود:« خویشاوندی هر کس از راه پدر اوست، جز فرزندان فاطمه که من پدر آنها هستم.»
بنا بر این روایات، معلوم میشود که فرزندان حضرت فاطمه، فرزندان رسول خدا هستند. ائمه اطهار نیز به رسول خدا جَد و گاهی پدر میگفتند و خود را فرزندان ایشان میدانستند.
استدلال امام موسی بن جعفر علیه السلام برای هارون الرشید
روزی
هارون الرشید نزد قبر مطهر رسول خدا رفت و با افتخار گفت:«السلام علیک یا ابن عم!» (سلام بر تو ای پسر عمو!)
در این حال
حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام جلوی قبر مطهّر رفت و عرض کرد:«السلام علیک یا رسول الله! السلام علیک یا ابه» (سلام بر تو ای رسول خدا! سلام بر تو ای پدر!)
هارون خشمگین شد و به امام اعتراض کرد که «چرا شما اجازه میدهید مردم شما را فرزندان رسول خدا بدانند؟»
امام فرمود:«اگر رسول خدا از دختر تو خواستگاری میکرد، آیا دخترت را به او میدادی؟»
هارون گفت:«بله، افتخار هم میکردم»
امام فرمود:«ولی پیامبر از دختر من هرگز خواستگاری نمیکند، چون من فرزند او هستم. ولی تو فرزند او نیستی.»
سپس به چند آیه از قرآن اشاره فرمود، از جمله
آیه مباهله.
اشاره ای به آیه مباهله
خداوند در بخشی از آیه مباهله میفرماید:«ای رسول ما! به نصاری بگو بیایید فرزندان خود را برای مباهله حاضر کنیم.»
و بنا بر گفتهی همه مورخین، رسول خدا امام حسن و امام حسین را که در آن زمان خردسال بودند به عنوان فرزندان خود برای مباهله به سوی نصارا برد.
منابع:
بحار الانوار، ج 43، باب 9، ص 234.
بحار الانوار، ج 96، باب 29، ص 239 تا 244.
بحار الانوار، ج 25، باب 7، ص 246 تا 249.