تفکر خلاق و مولد در علم و زندگی: در ذیل، ایده هایی در خصوص فکر کردن توضیح داده شده است که هم برای تفکر علمی و هم برای تمام عرصه ها و زمینه های زندگی قابل استفاده می باشند:
- تفکر سازنده، زایا و مولد: در علم یا در سایر فعالیت ها، عملیات ذهنی به کار گرفته می شوند که شامل حافظه، انگیزش، خلاقیت و تفکر انتقادی می باشند. اصولاً انگیزش، منبع تلاش است. حافظه با اطلاعاتی در ذهن سر و کار دارد که منبع درونی دارند و یا حتی می توانند منابع بیرونی داشته باشند مانند آنچه که ما در دفتر ثبت می کنیم و یا سایر اطلاعاتی از این دست که می توانند مورد استفاده قرار گیرند و به عنوان مواد و منابع خام برای تفکر خلاق مورد استفاده واقع شوند. در بهترین حالت، یک ذهن خلاق، تمام اطلاعات موجود و حاصل از علم را با خلاقیت و تفکر انتقادی ترکیب می کند. فردی که خلاق است، فقط به واسطه علم ودانش به خلاقیت دست نمی یابد بلکه می داند چه نوع از اطلاعاتی مفید و چه نوع اطلاعاتی برای چه کارهایی قابل استفاده هستند. در واقع، فرد خلاق، آمیزه ای از مهارت های شناختی را با علم و خلاقیت و تفکر انتقادی ترکیب می کند. گرچه، علم در انحصار دانشمندان است اما شخصی که علمی فکر می کند می تواند از اطلاعات مختلفی که به دست می آورد و با به کار گیری روش علمی، به دستاوردهای جالبی دست پیدا کند. از این رو، یک کار علمی، الزاماً در انحصار افراد متخصص نیست بلکه روش آن در درجه اول اهمیت قرار دارد. لذا تعامل با دیگران، می تواند شخص را به فکر کردن خلاقانه و به دست آوردن طرح های نو هدایت کند.
- انگیزش: انگیزش، تلاش و کوشش را به دنبال دارد. یک دانشمند، از طریق انگیزشی که دارد، به یک نوع کنجکاوی هایی دست پیدا می کند و می خواهد به ماهیت امور مختلف پی ببرد. او سوالات بسیار زیادی مطرح می کند. سوالاتی که هر شخصی با آنها نمی اندیشد:... چه شد اگر...؟ اگر ما... را انجام دهیم...آن وقت چه خواهد شد؟...
از این رو، چنین فردی آزمایش هایی را طراحی می کند تا به سوالات و دغدغه ها و انگیزش های روانشناختی خود پاسخ دهد. البته هر کسی بنا به دلایل مختلفی به کارهای گوناگون علمی می پردازد اما اصولاً این احتیاج و ضرورت هاست که مادر ابداعات و اختراعات است. برای مثال نیوتون یک تئوری محاسباتی در ریاضی ابداع کرد تا به راز کیهان و ارتباطات مکانیکی اجرام آسمانی پی ببرد. او برای تبیین نظراتش نیازمند بود که چنین نظریاتی را طراحی کند. هدف او این بود تا نشان دهد که نیروی جاذبه یا گرانش توسط اجرام و یا هر جسمی تولید می شود. به نظر او هر جسم کروی مقارن، جاذبه ای دارد که اگر تمام اجرام آسمانی را در یک نقطه جمع کنیم باز هم همان کنش را خواهند داشت و دارای جاذبه قرینه ای خواهند بود. از این رو محاسبات نیوتون درست از آب در آمدند و سالیان سال توانستند رابطه بین اجرام و کنش های آن راتبیین کنند. لذا، همین نیازها وقتی که تداوم پیدا می کنند، موجب رشد و غنای نظریات می شوند و فرضیات یا قوانین قبلی را ابطال کرده و نظریات جدیدی جایگزین آن ها می شود. البته، دانشمندان در این خصوص با احتیاط عمل می کنند چرا که نمی توان به راحتی هر آنچه را که تا کنون به دست آورده ایم رد کرده و برای تبیین جهان، سر در گم شویم. به همین خاطر، تلاش بر این است که وقتی نظریه جدیدی ارائه می شود، تمام وجوه و زوایای آن مشخص و تایید شود تا بعدها دچار مشکل در تفسیر پدیده ها نشویم. از سوی دیگر، حتی دانشمندان نیز چندان راغب نیستند که نظریات قبلی خود را رها کرده و نظریه دیگری جایگزین آن نمایند.
- حافظه: گرچه حافظه به تنهایی برای تفکر خلاق و سازنده کافی نیست اما برای این کار وجود حافظه ضروری و اجتناب ناپذیر است. (حافظه برای تولید کردن مواد خام دانش و اطلاعات، برای طرح نظریه ها، قیاس ها و استعاره ها، تکنیک های آزمایشی و تجربی، مشاهدات، الگوریتم های حل مساله و الگوریتم های اکتشافی ضروری و لازم است). ما برای پدید آوردن و ارائه یک نظریه و یا ابداع به طور کلی به حافظه نیاز خواهیم داشت.
هنگامی که یک نظریه از طریق به کارگیری حافظه مطرح می شود، تخیل در آن نقش دارد و بازبینی و یا ترکیب و تلفیق ایده ها و طرح های موجود، از طریق فرایند ذهنی رخ می دهد که در آن، حافظه با تخیل آمیخته و ترکیب می گردد. به هر روی، تفکر خلاق به وسیله ایده هایی پر و بال داده و پرورانده می شود که این ایده ها به گونه ای از منابع و امکانات یعنی از حافظه و یا منابع بیرونی که نقش حافظه را ایفا می کنند سرچشمه می گیرند. برای این که دانشمندان پایه محکمی از علم و آگاهی را فراهم آورند لازم است که از طریق تمهیداتی این نوع کارها را انجام دهند مانند مطالعه کردن، گوش سپردن به دیگران هم چنین یادگیری از طریق تجربه کردن که همه این ها در درون خود به حافظه قوی نیاز دارد.
اگر دانشمندی از این حافظه قوی برخوردار نباشد طبعاً نمی تواند این منابع و اطلاعات را در ذهن نگه داشته و آن ها را به گونه ای با هم پیوند داده و ترکیب نماید. از این رو، هنگامی که یک شخص بخواهد تا به فرایند خوبی از تفکر دست یابد می باید این نوع آگاهی ها را در حافظه کوتاه مدت خود داشته باشد تا مقایسه ها و ارزشیابی های لازم از آن ها را به عمل آورد. طبیعی است که اگر این اطلاعات در حافظه باشند به مراتب بهتر از آن است که در لابلای کتاب ها و یادداشت ها و حافظه رایانه شخصی موجود باشند.
- خلاقیت و تفکر انتقادی: خلاقیت و تفکر انتقادی به گونه ای در یک زیر مجموعه قرار می گیرند چرا که این دو یکدیگر را تکمیل می کنند و اصولاً برای رسیدن به تفکر سازنده، بارور و شکوفا، به هر دوی این ها نیاز خواهیم داشت. در تعریف خلاقیت، تاکید اساسی بر روی عامل سازندگی و نو بودن است. به طور مثال (Perkins , 1984) می گوید: تفکر خلاق، مدلی از تفکر است که به نتایج و خروجی یا برون دادهای خلاق منجر می شود...و ملاک نهایی برای سنجش خلاقیت، همین برون دادها می باشد. ما هنگامی یک شخص را خلاق می دانیم که او به طور مداوم و پیوسته، نتایج خلاقی به بار می آورد و این نتایج، مهم و با معنا هستند، واجد نو بودن و تازگی می باشند و در محدوده سوال که وجود داشته است، پاسخ ها و خروجی هایی ارائه می کنند . البته برای به دست آوردن این نتایج، به تفکر انتقادی، به ارزیابی ها و وارسی های آن نیازمند خواهیم بود. این رابطه، دزست مانند مبحث تولید و ارزیابی محصول است. تفکر خلاق چیزی را پدید می آورد که در نهایت می باید به وسیله تفکر انتقادی مورد سنجش قرار گیرد. گاهی اوقات، این تعامل بین خلاقیت و تفکر انتقادی، دقیق و همه جانبه نیست چرا که برخی از مواقع، تفکر انتقادی در همان مرحله آغاز و مراحل شکل گیری تفکر خلاق وارد عرصه می شود و به گونه ای عمل می کند که در همان ابتدا کار خلاق یا ایده نو را قابل توجیه ندانسته و به نوعی در حکم یک عامل بازدارنده عمل می کند. در مجموع، ترکیب غایی انگیزش با حافظه و خلاقیت با تفکر انتقادی منجر به نتایج بهتری خواهد شد، نتیجه ای که سبب تولید و بوجود آمدن تفکر سازنده، پویا و خلاق شده و باعث می شود که یک نظریه تولید و سپس مورد ارزشیابی قرار گیرد. فرایند خلاقیت و سازندگی، ایده های سودمند و مفیدی را ارائه می کند که به انواع تفکر مانند تفکر خلاق و تفکر انتقادی نیاز دارد ولی در مراحل اولیه تولید یک ایده یا نظریه. اگر تفکر انتقادی، بیش از حد مورد استفاده قرار بگیرد، طبعاً به عنوان مانع و عامل بازدارنده عمل خواهد کرد، درست مثل یک خودرویی که در آغاز حرکت آن، مرتب ترمز می کنیم و مانع حرکت اولیه اش بشویم. لذا ما نباید با تفکر انتقادی و فکر کردن ها مداوم، جریان خلاقیت را در زایش اولیه اش گرفتار کنیم چرا که خرده گیری های مداوم، احتمال آزاد اندیشیدن و خارج شدن از چارچوب های واقعیت را می گیرد. البته این طبیعی است که یک خودروی دارای ترمز باشد تا در مواقع لازم از حرکت باز ایستد ولی ترمز گرفتن نیز اصولی دارد و تفکر انتقادی برای فرد خلاق می باید بدین نحو باشد، می باید تفکر انتقادی در وقت لازم به جریان بیفتد تا بتواند نتیجه کار را بهتر نماید. برای این که در مراحل اولیه، خلاقیت را تقویت کنیم تا از اسیب تفکر انتقادی خلاص شود، راه های متعددی وجود دارد مثلاً تکنیک بارش فکری که از آن طریق، ایده های متعددی مطرح می شوند که فارغ از قضاوت و سنجش های اخلاقی عمل می کنند و تفکر انتقادی را به حداقل می رسانند. گرچه، این ایده های تولید شده، می باید در مراحل بعدی با تفکر انتقادی مورد سنجش و قضاوت قرار گیرند تا بتوانند به صورت سودمند، قابل استفاده و عملی یا اجرایی درآیند. در بارش فکری، شخص،آزاد است تا به دلخواه خودش فکر کند و هرچه به ذهن اش می رسد را از طریق راه های جدید مطرح کند و از تخیل خودش در حد اعلا استفاده نماید و اصلاً از تفکر انتقادی و سخت گیرانه استفاده نکرده و وهر آنچه که فکر می کند را ارائه کند.فرد باید احساس ایمنی فکری و روانی داشته باشد و بداند که طرح ایده ها یک چیز است و مراحل بعدی اجرایی کردن آن چیز دیگری است. لذا این شخص می باید بدون ترس و نگرانی و بی این که در فکر آینده طرح ها و ایده هایش باشد، فقط آن چه را که به ذهن اش می رسد بازگو کند و در فکر آینده آن ایده ها نباشد چرا که اگر این گونه فکر نکند، طبعاً به طور دایمی در ترس از انتقاد و سرزنش خود یا دیگران نمی تواند از تخیل آزاد خود بهره ای ببرد. فقط در مراحل بعد است که تفکر انتقادی وارد میدان می شود و رفته رفته، نقایص و محدودیت های ایده ها را آشکار می نمایاند. وقتی که شخص به یک مساله از زوایا و منظر متعدد و مختلفی بنگرد، در آن صورت احتمال بروز خلاقیت در وی بیشتر نیز خواهد شد و بالعکس، گاهی اوقات وجود یک آگاهی یا علم قبلی از یک موضوع یا یک پدیده و ایمان و باور به یک چیز، می تواند فرایند رها و آزاد فکر کردن را دچار وقفه کند چرا که در حکم یک مانع عمل کرده و چشم اندازهای جدید را از شخص پنهان خواهد کرد.
خلاقیت، توانایی حرکت کردن فراسوی طرح ها و چارچوب های روزمره و معمولی است و راهی است برای ورود به یک مساله، بیان مجدد و دوباره مطرح کردن مساله به شیوه ای تازه و نو و مشاهده آن از جهات مختلف می باشد. یک فرد خلاق، از نظر صفات و خصلت های شخصیتی به گونه ای است که چارچوب و قضاوت خاصی دارد و سنجش و ارزشیابی وی از پدیده ها و طرح ها و ایده ها، همانند مردم عادی نیست بلکه به طور هشیارانه، چارچوب دید و نگاه خود راتغییر می دهد تا با این انعطاف در دیدن و مشاهده کردن و فکر کردن، به خواسته نهایی اش دست پیدا کند. این فرایند تفکر آنقدر ادامه می یابد تا سرانجام، شخص را به هدف برساند (Marzano,1988). برای ظهور و رسش تفکر سازنده و خلاق، معمولاً یک تنش و درگیری بین سنت ها و امور تازه یا نوآوری ها وجود دارد. البته این بدان معنا نیست که هر چیزی را که قدیمی باشد بدون فایده و کاربرد تلقی کنیم و گمان ببریم که بی حاصل است بلکه بر عکس، گاهی اوقات می توان یک ایده قدیمی را که خیلی مورد توجه قرار نگرفته است را با ایجاد تغییراتی مناسب، به یک ایده نو و جالب تبدیل کرد. موضوع این است که فقط به ایده های جدید چشم اندوخته و ارزش ایده های قبلی را نادیده نگیریم. ایده های قدیمی می توانند الهام بخش باشند و اگر آن ها را به صورت جدید و نویی سازمان دهی کنیم از آن ها به خوبی استفاده نماییم. از این رو ثابت قدم ماندن برای ایده های نو همیشه سودمند نیست چرا که ممکن است همین ایده نو به دلایل متفاوت، اجرایی نباشد و لذا نباید به اصرار به آن پرداخت بلکه می باید با انعطاف فکری و سنجش آن ایده با طرح های قدیمی تر به نظام جدیدتر و پخته تری دست یافت. درست است که پشتکار داشتن برای یک شخص مفید است اما گاهی اوقات کلید اصلی، پشتکار نیست بلکه عمیق نگاه کردن، نمور کردن در مساله و انعطاف داشتن فضای فکری از شروط اساسی تر هستند. یکی از مهم ترین کارها در عرصه علم یا حتی زندگی، تشخیص و شناسایی موقعیت ها و فرصت های مناسب و بهره گیری از آن هاست و این کار از طریق مشاهده و تفسیرهای درست از امور و پدیده ها حاصل می شود. در فرایند علمی، کاربرد و استفاده از تخیل در مشاهدات و یافته ها، نقش مهمی دارد و می تواند اطلاعات را تغییر و تبدیل داده و آن ها را سودمندتر کند. مهم این است که برداشت و تفسیر از پدیده ها و از مشاهدات خود را معنا دار کنیم تا بتوانیم معانی جدیدی برای داده ها و اطلاعات خام به دست آوریم. به طور مثال، در داستان های پلیسی مانند شرلوک هولمز (Sherloch Holmes)، این شخصیت داستانی با آگاهی و هشیاری در مشاهدات دقیق خود و با استفاده از تفسیرهای زیرکانه و هوشمندانه، نشان می دهد مه چگونه یک شخص می تواند از طریق جمع آوری و پردازش اطلاعان مفید و سودمند، به نتایج جالب و غیرقابل پیش بینی دست یابد. لذا یک دانشمند در علم نیز می یابد آگاه و هشیار باشد، دقیق و زیرک و باهوش باشد و بتواند از اطلاعات و داده های خام، تفسیرهای نویی ارائه نماید.
- آمادگی: هم قبل از تدوین و ارائه یا فرمول بندی کردن مساله و هم در حین انجام این کار، دانشمندان از طریق تئوری ها، مشاهدات و تکنیک های آزمایشی در علم، می توانند به تدوین نظریات و ایده های جدید شکل جدید و تازه ای بدهند. غالب دانشمندان، این گونه توانایی ها را از دوره های قبلی زندگی خود به دست می آورند. آنها، بیشترین آمادگی خود را مدیون دوره های تحصیلی خود می باشند. دانشمندان، در آن دوره ها از طریق مطالعه کردن کتاب ها، گوش دادن به معلمان و فراهم آوردن تجارب اولیه، خود را برای خوب مشاهده کردن و ارائه تفسیرهای درست، آماده کرده اند. از این رو، در دوره های بعد، وقتی که او به صورت واقعی وارد فرایند تحقیق و پژوهش می شود، ظرفیت یادگیری بالایی خواهند داشت و درجه امید آنان نیز برای دستیابی به موفقیت در سطح بالایی قرار دارد. اما این بدان معنا نیست که دانشمندان در حال حاضر به مطالعه و گوش دادن و جز آن توجهی ندارند. آنها همواره در حال مطالعه هستند و از حواس خود به خوبی بهره برده و از نظریات ساسرین استفاده می برند. یک دانشمند خوب می فهمد که هر چه بیشتر پیش می رود، کمتری می داند و از این رو، مغرور نشده و سعی می کند تا با تفکر انتقادی، عملکرد خود را مورد ارزشیابی قرار دهد. همانطوری که پرکینز و سالومون (Perkins&salomon 1988)اشاره کرده اند، دانش و آگاهی ما می تواند از دو منظر حاصل شود، یکی از طریق بازگشت به گذشته و دیگری از طریق نگریستن به آینده. آن ها از گذشته برای زمان حال بهره می برند و آن چه را که یاد گرفته اند در زمان کنونی به کار می گیرند و کلیه تجارب قبلی خود مانند مطالعات و مشاهدات و غیره را مورد استفاده قرار می دهند. از سوی دیگر، آنان از تجارب فعلی خود چیزهاای یاد می گیرند که ایشان را به سمت جلو به سمت آینده سوق داده و رهنمون می شود، تجاربی که می توانند به صورت بالقوه برای آینده مفید و سودمند باشند. یک دانشمند خوب، هرگونه به خودش متکی نبوده و از تفسیرها، مشاهدات، تجارب و اندوخته های سایر دانشمندان یا افراد محقق بهره کافی می برد تا آن تجارب را در کارهای خود با دید تازه ای به کار گیرد.
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!