منو
 صفحه های تصادفی
عفو عمومی پیامبر در روز فتح مکه
عقده حقارت
تواضع امام سجاد علیه السلام
فلسفه حجاب از دیدگاه قرآن
بازالت فلدسپاتوئیدی
آزمایش جوشکاری به روش ماوراء صوت
آکوستیک زیر آبی
حضور انبیاء و اولیاء در قبر امام علی علیه السلام
بازی حافظه
برخورد سازنده امام علی علیه السلام با سارقان
 کاربر Online
382 کاربر online
 : خلاقیت
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر دوره متوسطه ارسال ها: 94   در :  چهارشنبه 19 مرداد 1390 [09:30 ]
  نقد و بررسی خلاقیت در غرب و شرق :
 

نقد و بررسی خلاقیت در غرب و شرق :
در نقدهای پیشین ، بارها دیدگاه خود را در خصوص خلاقیت ارائه کرده ایم و اکنون لازم است به این نکته اشاره کنیم که بسیاری از نوشته های غربی در خصوص خلاقیت ، معمولاً خلاقیت را در ابعاد فن آوری و تجارت و غیره تعریف کرده اند و از آنجایی که تمدن غرب در این زمینه ها بر بسیاری از کشورها پیشی گرفته است ، طبعاً با این تعاریف ، بلوک غرب ، خلاق تر از سایر کشورها خواهد بود . اما آیا واقعاً فن آوری آنان محصول خلاقیت ایشان است ؟
عصر رنسانس ، عصری که سرآغاز تحولات صنعتی در غرب بود ، محصول تغییر نگرش‌ها و جهان بینی آنان به دنیا بود .آنها برای شناخت پدیده های مختلف، روش‌های علمی و کاربردی را جایگزین روش های پیشین خود کردند و با غالب کردن روش های علمی ، به راهبردهای علمی دست یافتند .
این راهبردها آنان را قادر ساخت که در عرصه ی صنعت موفقیت های چشمگیری به دست آورند و بی این که بخواهیم ارزش این دستاوردها را ناچیز شمریم می باید اذعان کنیم که به واسطه ی چنین تغییراتی که در نظام فکری آنان پدید آمد، جهان غرب توان اقتصادی روز افزونی به دست آورد و رفته رفته قدرت اقتصادی ، سلطه ی آنان را بر جهان و بالطبع ، سود بیشتر و قدرت اقتصادی و سیاسی و آموزشی و.. سبب گشت .
آنها در عرصه های مختلف زندگی و به ویژه در بخش آموزش و صنعت و تجارت ، سرمایه گذاری های وافری کردند و روز به روز بر توان شان افزوده و فاصله ی آنها از سایر کشورها بیشتر شد . این سیر تاریخی را می توانید با مطالعه دریابید اما این نکته لازم است بدانیم که پیشرفت غرب، بر خلاف تصور بسیاری از محققان غربی ، محصول تفاوت های هوشی و خلاقیت آنان نیست بلکه ریشه های تاریخی دقیقی برای این موضوع وجود دارد . جای تعجب است که افرادی همچون ادوارد دوبونو، رفاه بالا در آمریکا را در ارتباط با خلاقیت می دانند!
دلایل بوجود آمدن رفاه و پیشرفت اقتصادی در غرب ، دلایل تاریخی ، فلسفی ، اعتقادی و غیره دارد که خلاقیت تنها بخش بسیار ناچیزی از آن است ، همانطور که در کشورهای جنوب شرقی آسیا مانند ژاپن و... بنا به اذعان بسیاری از محققان ، واجد خلاقیت مشابه با غربی ها نیستند اما از رفاه بالایی برخوردارند که با مطالعه ی تاریخ می توان علل واقعی آن را به خوبی دریافت.
به هر روی نمی توان مزایای آموزش و تعلیم و تربیت غرب را نادیده گرفت . همان گونه که در مقالات قبل مطالعه کردید، ملاحظه نموده اید که نظام فکری غرب ، سبب رشد قابل توجهی در دانش آموزان می شود. آنان ، با تفویض آزادی بیان و عقاید به دانش آموزان و دانشجویان ، زمینه ی ظهور ایده ها و طرح های ابداعی را فراهم می نمایند ، روابط معلمان و اساتید با یادگیرنده ها بر مبنای احترام و آزادی و مسوولیت پذیری و غیره است که گفته شد اما نظام آموزشی و تعلیمی شرق علی رغم انتقادهای بسیاری که بر آن شده است ، همواره نتایج منفی به بار نیاورده است و همین نظام ها ، تحولاتی عظیم در اقتصاد و صنعت و... در شرق ایجاد کرده اند و نمونه ی کاملاً متمایز آن با غرب ، کشور چین است .
آنها بر خلاف ژاپن تلفیقی از آموزش غرب و شرق را نداشته اند ولی جزء قدرت های بزرگ جهان تبدیل شده اند . نظرات عوام فریبانه ای که غربی ها برای رشد و پیشرفت خود ارائه می کنند، تنها بخشی از واقعیت را بیان می دارد. ما بی این که بخواهیم سو گیرانه در این خصوص نظراتی را بیان داریم ، تنها به این نکته اشاره می کنیم که نباید دید سطحی داشت و هر آنچه را که تمدن و فرهنگ غرب به عنوان ارزش مطرح می کند ، چشم بسته پذیرفت کما این که ژاپنی ها نیز الزاماً تسلیم فلسفه ی تعلیم و تربیت غرب قرار نگرفته و بعد از جنگ جهانی دوم ، رفته رفته سلطه ی همه جانبه ی غرب را نپذیرفته و یک نظام ترکیبی از فرهنگ و پیشینه تاریخی خود با نظام تعلیمی و صنعتی و.. غرب به وجود آوردند .
به طور مثال آنان خلاقیت را بر خلاف غربی ها ، یک امر ذاتی و فطری تلقی نکرده و معتقد شدند که خلاقیت ، محصول سخت کار کردن ، پشتکار ، به دست آوردن دانش و اطلاعات و غیره است . شکی نیست که برخی از کشورهای شرقی می باید تغییراتی جدی در نظام آموزشی و تعلیمی شان به وجود آورند، به طور مثال ، یادگیری مبتنی بر حافظه ، امتحان – محوری ، سلطه ی معلمان ، کمبود و حتی عدم کارهای پژوهشی و تحقیقی واقعی و غیره که اشاره کرده ایم اما این بدان معنا نیست که آموزش غرب باید الگوی کشورهای شرق باشد .
غربی ها نیز با مشکلات تربیتی ، تحصیلی متعددی مواجه هستند و آنچه که تاکنون موجب گشته است که این کشورها دچار بحران های جدی در عرصه های اجتماعی نشوند بخاطر بنیه و توان اقتصادی شان است در حالی که میزان ترک تحصیل ،ناهنجاری رفتاری و اجتماعی و.. دانش آموزان و دانشجویان آنان در حد قابل توجهی وجود دارد اگر نظام های آموزشی بخواهند موفق عمل کنند ، علاوه بر سرمایه گذاری و آموزش و مهارت ها و دانش به معلمان و مربیان خود ، می باید تغییرات جدی و اساسی در ساختار راهبردهای آموزشی شان به وجود آورند که رسیدن به خلاقیت ، می تواند جزء یکی از اهداف آن باشد .
تا زمانی که این راهبردها تغییر نکنند، اصلاحات رو بنایی ، کمک چندانی به رشد آموزش نمی کند . تغییر کتاب های درسی یا برگزاری کلاس های محدود آموزشی برای دبیران و مواردی از این قبیل نمی توانندراهگشای واقعی باشند و فقط ممکن است برای رفع تکلیف و گذران زمان نگریسته شوند .
در جوامعی که اقتصاد مصرفی دارند و کمتر به تولید چشم می‌دوزند ، آموزش نیز به عنوان یک فرصت برای کسب درآمد و پیدا کردن موقعیت های شغلی و غیره مبدل خواهد شد . به طور مثال در یکی از همین مقالات ، انتقادهایی از کشور مالزی شده است که وجود روابط به جای ضوابط سبب می شود که افراد به جای یادگیری عمیق به دنبال کسب مدارکی برای آینده خود باشند و طبعاً نظام آموزشی نیز با چنین نگرشی ،ابزاری برای تولید مدرک تبدیل می شود .
از این رو همان گونه که ملاحظه می کنید ، سیاست گذاری اقتصادی ، خود به خود می‌تواند بسیاری از پایه های جامعه را به سمت و سویی بکشاند که از اهداف واقعی شان دور شوند . این نقیصه در جهان غرب کمتر به چشم می خورد زیرا نظام تولیدی در آنجا قوی عمل می کند و ارتباط بین آموزش و صنعت و فن آوری ، یک رابطه ی مستقیم و واقعی است . این ارتباط در خیلی از کشورها وجود‌ندارند و بسیاری از افراد، هنگامی که در می یابند مدارک آنها کار آمدتر از یادگیری شان است ، خود به خود به سمت مدرک گرایی رفته و بسیاری از اهداف آموزشی و تعلیمی و سرمایه های ملی آنان از دست می روند . اگر سیاست گذاری های نظام اجتماعی کل، غلط باشد ، حتی اصلاحات مناسب آموزشی و تعلیمی ، اثر و کارکرد موثری نخواهند داشت . در این صورت معلمان کارآمد و آگاه نیز ره به جایی نخواهند برد .
از این رو ، هماهنگی بین نظام های اجتماعی ، مانند هماهنگی بین نظام سیاسی با نظام اقتصادی و با نظام آموزشی و خانواده و جز آن ، مهمترین چیزی است که یک جامعه به آن نیاز دارد . اگر تعادل در نظام اجتماعی کل وجود داشته‌باشد خود به خود عملکرد بسیاری از نظام های اجتماعی پدید خواهد آمد . افراد، جزیی از نظام اجتماعی هستند و نمی توان توقع داشت که با کنش نامناسب نظام اجتماعی عملکرد شخص مانند فردی باشد که در یک نظام اجتماعی متعادل و متوازن زندگی می کند و طبعاً خلاقیت که جزیی از سالم ترین کنش های مغزی و ذهنی اشخاص است ، راندمانی نخواهند داشت .
از سوی دیگر ، لازم به تذکر است که خلاقیت در سطح فرد و در سطح جامعه ، مکانیزم ها یا ساز و کار خاص و در عین حال، متفاوت خود را دارند . هنگامی که از خلاقیت در سطح فرد سخن می گوییم ، عوامل شخصی در آن بیشتر دخالت دارند ، فرضاً وجود انگیزه ، روابط بین معلم و دانش آموز، رابطه ی صمیمی ، وجود احترام تشویق های به موقع و مناسب و حساب شده و غیره اما در سطح اجتماعی ، رشد و توسعه ی اقتصادی و رفاهی جوامع را نمی توان با عنوان و نام خلاقیت تعبیر کرد زیرا علل توسعه ی یک جامعه ، بسیار متعدد و متنوع تر از آنند که بتوان با تحلیل های روانشناسی و فردی و تک بعدی به تبیین و تشریح آن ها پرداخت و به طور مثال مانند مقالاتی که در این وب سایت ارائه کردیم ، به تعبیر این نویسندگان ، علت رشد نکردن و عدم توسعه شرق را به عواملی آموزشی و تربیتی و غیره نسبت داد .
البته آموزش مناسب تاثیر بسزایی در رشد یک ملت دارد ولی فقط یکی از اجزا و مولفه های رشد و توسعه می باشد . به تعبیر ژان ژاک روسو ، پول ، پول می آورد ، گاهی اوقات به دست آوردن لیره ی اول ، به مراتب مشکل تر از تحصیل و به دست آوردن میلیون لیره ی دوم است ! جهان غرب نیز چنین مسیری را طی کرده‌است . قدرت اقتصادی آنان ، روز به روز افزایش یافت و آنها خیلی از کشورها پیشی گرفتند و به نوعی خود را سرور جهان وحتی برتر از آنها پنداشتند .
به قول دکتر شریعتی ، مانی (آیین مانی) از نور گفت و به ظلمت تاخت و اعلام کرد که هر کس پیروز می شود ، نور است و هر کس شکست می خورد ، ظلمت است . غرب چنین نگرشی داشته و پیروزی اقتصادی خود را نور تلقی می کند در حالی که اگر سایر کشورها به رشدی به مثابه آنان دست نیافته اند ، دلایل متعددی دارد و این تصور که آنان خلاق تر هستند به کلی تعبیر غلطی است . گرچه آنچه برای ما می باید مهم باشد این است که صفات مثبت فرهنگی و آموزشی و.. آنان را کسب کرده و با تعصب همه چیز را رد نکنیم ، بلکه از آنها استفاده کرده و یا با ایجاد تغییراتی در آنها ، این ویژگی ها را مطابق با فرهنگ خود مبدل سازیم ، کاری که تقریباً ژاپنی ها انجام دادند و خیلی از موارد غرب را به اصطلاح بومی کردند .

  امتیاز: 0.00