- | سالم امام باقر علیه السلام رسید و گفت آمده ام درباره ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی بن ابیطالب ))، سؤال کنم.» حضرت فرمود درباره چه مطلبی؟ گفت کارهایی که آنحضرت کرده است از جنگ با اصحاب ((گزارشی از جنگ نهروان|نهروان)) و ((جنگ صفین|صفین ))و. . .
رت فرمود ای سالم به روایاتی که در نظر تو کاملاً صحیح است، توجه کن!»
ای سالم! آیا این حدیث را شنیده ای که ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا ))در جنگ ((جنگ خیبر|خیبر ))((د ن باه|عدبن باه ))را مور کرد و پچم ((نا|ن ))ا ه او داد، او رفت و شکست خورد برگشت، سپس رسول خدا پرچم ((اسامی مهاجران حبشه در هجرت دوم|مهاجرین)) و انصار را به ((عمر بن خطاب|عمربن خطاب ))داد؛ او هم ا رس خد یاانش برگشت، رسول خدا سه بار فرمود: « آیا مهاجر و انصار باید این چنین کنند؟ بعد فرمود لاعطین الرایه غدا رجلا کرار لیس بفرار یحبه الله ورسوله ویحب الله ورسوله (فردا پرچم را به دست مردی می دهم که دائما حمد خدا را می گوید،هرگز فرار نمی کند، خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد.)
ای سالم آن مرد مگر امیرالمومنین علی بن ابیطالب نبود؟» > >سالم گفت« بله همه می گویند.»
حضرت باقر علیه السلام فرمود: « ای سالم! اگر بگویی خداوند علی علیه السلام را دوست داشته، ولی نمی دانسته در آینده چه اعمالی از او صادر می شود که در این صورت کافر هستی. چون نسبت جهل به خدای سبحان کفر است و اگر بگویی او را دوست داشته و می دانسته چه می کند، پس چه کای رخ داده و به کدام کار او می توانی اشکال دشته باشی، در حالیکه خداوند او را با همان عملش دوشت داشته؟» > >سالم گفت: « دوباره این استدلال خود را تکرار کنید. » > >حضرت باقر دو مرتبه آنرا بیان کردند. > >سالم گفت : «هفتاد سال است که خدا را به گمراهی عبادت کرده ام.» |
+ | سالم ه ض امام باقر علیه السلام رسید و گفت:«آمدهام درباره ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی بن ابیطالب )) سؤال کنم. دربارهی کارهایی که کرده است: جنگ با اصحاب ((گزارشی از جنگ نهروان|نهروان)) و ((جنگ صفین|صفین )) و. . .» مم فرمود:«به روایاتی که در نظر تو کاملاً صحیح است، توجه کن. آیا این حدیث را شنیدهای؟ ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا ))در جنگ ((جنگ خیبر|خیبر )) پچم ((نا|نا )) را دت ((عد بن باه|ن باه )) داد، و او رفت ولی شکست خورد برگشت. سپس رسول خدا پرچم ((اسامی مهاجران حبشه در هجرت دوم|مهاجرین)) و انصار را به ((عمر بن خطاب|عمربن خطاب ))داد؛ او هم پ ا دی راان برگشت. رسول خدا سه بار فرمود:« آیا مهاجر و انصار باید این چنین باشند؟» بعد فرمود:« فردا پرچم را به دست مردی میدهم که هموار حمد خدا را میگوید، هرگز فرار نمیکند، خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست دارد.» مگر آن مرد امیرالمومنین علی بن ابیطالب نبود؟» سالم گفت:«بله؛ همه میگویند.» حضرت باقر علیه السلام فرمود:« ای سالم! اگر بگویی خداوند علی علیه السلام را دوست داشته، ولی نمیدانسته در آینده چه اعمالی از او صادر میشود که در این صورت کافر هستی؛ چون نسبت دادن جهل به خداوند کفر است؛و اگر بگویی او را دوست داشته و میدانسته چه می کند، پس ا کدام کار او میتوانی اشکال یی، در حالی که خداوند او را با همان عملش دوشت داشته؟» سالم گفت:« دوباره استدلال خود را تکرار کنید.» حضرت باقر دو مرتبه آن را بیان کرد. سالم گفت:«هفتاد سال است که خدا را با گمراهی عبادت کردهام.» |
| ((مناظرات امام باقر علیه السلام)) | | ((مناظرات امام باقر علیه السلام)) |