در جنگ صفین امیرالمومنین علی علیه السلام فرزندش،
محمد بن حنفیه ، را فرا خواند و او را به سمت راست لشگر معاویه فرستاد. محمد حمله کرد و آن را از هم پاشید و مجروح و زخمی به سوی پدر بازگشت و تقاضای آب کرد.
امام علی به وی آب داد و پس از مدتی او را به سمت چپ دشمن فرستاد. محمد پس از نابودی این بخش از لشکر با جراحات زیادی بازگشت و آب خواست. امام به او آب داد و پس از مدتی او را به قلب دشمن فرستاد. او باز عدهای از دشمن را کشت و در حالی که جراحات زیادی در بدن داشت واشک از چشمانش جاری بود، بازگشت.
امام پیشانی او را بوسید و فرمود:« پدرت فدای تو باد! به خدا سوگند، با این جهادت مرا خوشحال کردی. چرا گریه می کنی؟ گریهات از روی خوشحالی است یا از سر بیتابی؟»
محمد پاسخ داد:« ای پدر چرا گریه نکنم، در حالی که شما سه مرتبه مرا در دل مرگ فرستادید و خداوند مرا به سلامت بازگرداند. می بینید که مجروح هستم، اما هر بار که بازگشتم مقداری استراحت کنم، مرا مهلت ندادی و به سوی دشمن فرستادی؛ اما دو برادرم، حسن و حسین را به جنگ نمی فرستی.»
امام صورت محمد را بوسید و فرمود:« تو پسر من هستی ولی این دو پسران رسول خدا هستند. آیا من نباید آنها را از کشته شدن محافظت کنم؟»
محمد گفت:« آری ای پدر، راست گفتید. خداوند مرا فدای شما و فدای حسن و حسین کند و از هر گزندی محافظت فرماید.»
منابع:
بحار الانوار، ج 42، ص 105.
مراجعه شود به:
حضور در جنگ جمل
احترام ویژه به امام حسین علیه السلام