تاریخچه ی:
فراخوانی قرآن به عقل و استدلال
تفاوت با نگارش: 3
| | + | -=در ((فرهنگنامه قرآن|قرآن)) واژه «عقل» به صورت اسم نیامده است، بلکه همیشه به صورت فعل بهکار رفته، مثل «تعقلون»، «یعقلون» و.... یعنی اینکه در قرآن «تعقل» یک کنش انسانی است نه یک گوهرِ مجرد از انسان. از همین رو در قرآن هیچگاه بیان نشده که مثلا خداوند هم عاقل است، زیرا از منظر قرآن، خداوند امیال نفسانیِ ویرانگر ندارد که بخواهد آن امیال را بند بزند بنابراین نیازی به تعقل ندارد.=- |
| - | کتاب: آشنایى با قرآن جلد 1 صفحه 52 | |
| - | نویسنده: استاد مرتضى مطهرى | |
| - | دلیل دیگرى که بر اصالت عقل نزد قرآن دلالت دارد و از دلایل قبلى رساتر است، مبارزه قرآن با مزاحمهاى عقل است. براى توضیح این مطلب ناگزیر باید مطالبى را مقدمتا بیان کنیم ذهن و فکر انسان در بسیارى موارد دچار اشتباه مىشود. این موضوع نزد همه ما شایع و رایج است. البته منحصر به عقل نیستبلکه حواس و احساسات نیز مرتکب خطا مىشوند مثلا براى قوه باصره دهها نوع خطا ذکر کردهاند. در مورد عقل بسیار اتفاق مىافتد که انسان استدلالى ترتیب مىدهد و بر اساس آن نتیجهگیرى مىکند اما بعد احیانا درمىیابد که استدلال از پایه نادرستبوده است. اینجا این سؤال مطرح مىشود که آیا باید بواسطه عملکرد نادرست ذهن در پارهاى موارد، قوه اندیشه را تعطیل کرد یاآنکه نه، با وسایل و اسباب دیگرى مىباید خطاهاى ذهن را پیدا کرد و از آنها جلوگیرى نمود؟ در پاسخ این پرسش، سوفسطائیان مىگفتند اعتماد بر عقل جایز نیست و اساسا استدلال کردن کار لغوى است. فلاسفه در این زمینه جوابهاى داندانشکنى به اهل سفسطه دادهاند که از جمله آنها یکى این است که سایر حواس هم مانند عقل اشتباه مىکنند ولى هیچکس حکم به تعطیلى و استفاده نکردن از آنها نمىدهد. از آنجا که کنار گذاردن عقل ممکن نبود ناچار متفکرین مصمم شدند تا ره خطا را سد کنند. در بررسى این موضوع متوجه این نکته شدند که هر استدلال از دو قسمت تشکیل شده است; ماده و صورت، درست نظیر یک ساختمان که مصالحى نظیر گچ و سیمان و آهن و... در ساختن آن بکار رفته (ماده) و شکل خاصى نیز بخود گرفته است (صورت). براى آنکه ساختمان، از هر جهتخوب و کامل ساخته بشود، لازم است هم مصالح مناسبى براى آن در نظر گرفته شود و هم آنکه نقشهاش صحیح و بىنقص باشد. در استدلال هم براى تضمین صحت آن لازم است هم مادهاش درستباشد و هم صورتش. براى بررسى و قضاوت درباره صورت استدلال، منطق ارسطویى یا منطق صورى بوجود آمد. وظیفه منطق صورى این بود که درستیا نادرستبودن صورت استدلال را مشخص کند و به ذهن کمک نماید تا دچار خطا در صورت استدلال نشود. (1) | |
| - | اما مه عده این اس که اى ضین دلا ه مط رت کا نی. ای من نا یک جهت را ین مىکد. را ل اطمی از درستى اد است، م ماده نی ا اریم. یع به معیا ی دارم ک ه کک وانیم کییت مود کر ا ج. |
+ | اما درههای بعد، یعی از اواخر قرن دوم هجری به این سو که ار فلی یونانی ه ((بی)) مه میشود و ((علم کلا)) و ((فله)) ر امراطریِ سامی شکل میگیرد، تعقل هم که قبلا در رآ یک کنش انسانی و جای عل را می گید هعنان یک گوهر الهی می میشد. ر ای ری کلامی، قد از «قل» وهر مجردی است ک صادر ال است. ه رد یعن مدی که جسم و ماده نیت برای ام فع، یازی به ما م ندارد. بههمی هت عل ل خداوند دانسته شد و حدیثی هم در ای مود آرد ند که: «اول م قاله العقل» |
| - | دانشمندانى نظیر بیکن و دکارت تلاش کردند تا همانطور که ارسطو براى صورت استدلال منطقى وضع کرد، آنها نیز براى ماده استدلال منطق مشابهى تاسیس کنند. در این زمینه نیز تا حدودى توانستند معیارهایى بدست دهند که گر چه از نظر کلى بودن، نظیر منطق ارسطو نبود، اما تا حدودى مىتوانستبه انسان کمک کند و او را از خطاى در استدلال باز دارد. اما شاید تعجب کنید اگر بدانید که قرآن در جهت جلوگیرى از خطاى درباره اتدلال مسائلى را عرضه کرده است که بر پژوهشهاى امثال دکارت تقدم فضل و فضل تقدم دارد. |
+ | height=250 hspace=5 src="img/daneshnameh_up/f/f5/cheraghsarb.jpg" width=175 align=left vspace=5 border=1> |
| - | منشاهاى خطا از نظر قرآن | |
| - | ازجمله منشاهایى که قرآن براى خطا ذکر مىکند، یکى این است که انسان گمان را بجاى یقین بگیرد. (2) اگر بشر خود را مقید کند که در مسائل تابع یقین باشد و گمان را به عوض یقین نپذیرد، بخطا نخواهد افتاد. (3) قرآن روى این مسئله بسیار تاکید نموده است و حتى در یکجا تصریح دارد که بزرگترین لغزشگاه فکرى بشر همین پیروى از گمان است و یا در جاى دیگر خطاب به پیامبر مىفرماید: | |
| - | ع ار ف اار یلک ی اه یبون ل ن و ان ه اایرن. (وره نعام آی 336) ک زمین چیاند که ما یوى ند. تو ه اگ ى ا نها پیروى نى، ترا نی گمراه مىکند رم اع گماند ه یین و هین دلیل ىکن. |
+ | سیم نیهای پییهی سفی کلای بسیاری ر بارهی «قل» دید د. ای رویکرد، اتا مهمی که پید آد شای این بو که چون قل گوهی سنی و الهی دانسته شده بد بنابرای پایگه ذاتی در سان ناشت و بهره گفتن از آ و ا نیز می بایست مبتنی بر واعد ویژای باشد که اروب ااهیت بآون که متکلمین و متالهی اسلامی میگفند ق عری باد. ه تعبیر دیر، تعقل برای انسان بیتر همین بد ب رمین داون عم کند هین بو که گتند «العقل م د بالرحمن و اکتسب بالجنن». |
| - | و یا در آیه دیگر مفرماید: |
+ | اما در ((عصر جدید))، یعنی از حدود صدسال پیش، در میان وشنفکران ما، اندک اندک، نوع دیری از عقل عنوان شد که از آن به نام ((عقل خود بنیاد)) یاد کرده اند. این عقل جایگزین عقل دینی گردید. یعی خردی که پایه، اساس و خاستگاه آن نه در آسما، و نه در عالم مجردات، بلکه در همین انسانِ زمینی است. بهنظر میرسد که مفهوم عقل خود بنیاد، از جهتِ انسانی بودن، و از این جهت که خاستگاه آن در انسان است، تا حدودی به مفهوم «تعقل» در قرآن نزدیکتر باشد. اگرچه کارکرد و تعریف عقل خود بنیاد با تعقلی که در قرآن از آن یاد شده، تفاوتهایی هم دارد. |
| - | و لا تقف ما لیس لک به علم (سوره اسرى آیه 36) آنچه را که بدان علم ندارى پیروى مکن. این تذکرى است که در طول تاریخ اندیشه بشر اول بار قرآن به بشر داده است و او را از اینگونه خطا نهى کرده است. | |
| - | دومی نشا در ما است ه لاخص در سال اتاع طرح مىو مئله تقلید اسات. بسیارى از ردم اینگونهند که چیهى مورد بار اجتاع، باشان ود. ینى چیزى که در اجتاع مورد قبول را رفته است یا نلهاى شته نرا ذیرفتهاند صرفا دیل اینکه نلا گشته آن ا بل کردهاند مىپند. (4) قآن مفاید ر ملهاى را با عیار عقل بسنی نه اینکه ر چ نیکان م انجام دادد نا سند اند ی آنه آنرا بکى د کنی. سا ال ست که ر گذشته طرح ده و مانموق ه ل ده ا دم آن پذیرهن و بسا سائ درست که در زمنهاى در عره ده م رد بدلی نادى آن خدرى کرداند. ر پذیر ان مئ بد ز عقل و د ر نه نکه کورکوانه لید پداخت. ر ب پیوى از اء و اجدا ر در مل و فک قرا مىهد: |
+ | اندیش قّل اى تی کی اه لام در عای، اا مل است. از ظر این یین ما، اان ح ارد نچه را ک عقل ادرست ى داند ار کند؛ صفا را که قل نان داند، دن متصف د. کهایى را ک عقلْ نایست ان انجام دد. /> این و، د فهن قرآن ادی سل دا لى الله لیه له و ان ه ی یهم الم آن رگ واژه ای که مد ر ه ل اندی کند انند فکّر، تذکّر، ب عقّل، عّم، ّه ذر، ُّ ونُهى، که محور و ساس ا ر و، بی از ه چی دیر م ج و تأکی ا. |
| - | و ا قی لهم تبعا ما انل لله قالوا بل ن ما الفیا علیه لان الو کن باهم لعقلون یا و لاهتدن. (وره بقر ی 170) به ای فته مىو از س الهى یوى کند. مىگوین آیا از وشهاى پدرانما دستبردام یا اگ درا و مدران ما شعور نشتند، شما بای جری ىورى آنه ا هی. |
+ | قرآن کری، متات علم 779 با، قل 49 ب فه 20 ا ک 18 با، ک 274 بار تدر 4 بار لُ 16 با ه ت. />از نر اسل قل اصل اان میار ارز و درجات کما او، ملک رزیابى اا، میان زا و ّت با ون معال . |
| - | قآن تاکی مىکن که قمیک ادیشه لیل کهنگى و غلط بدن ن اس نه موب درست آ، کهنگى در اور ما راه مىابد ام حقایق هستى هقدر ک زا بر آنها گشت باشد نه و فوه نمىوند. قیى مثل «ان اله لا یی ما قم تى یغیروا ا بانفسهم» ت دنیا دنیت، پابرجا استوار صاد است. قرآن مىگوید اید با ساح عقل و اندیشه با مسال روبرو شد. نبای عیدهاى درست را بدلی نکه دیگرا اگ برچسب به اسان مىزنند رها ک و نبای عیهى را ر تعل اشتن به این یا ن خصیتبزر و معر پیفت. ر هر زمینهى باید د ب تحیق و بررسى در مورد سائل پرداخت. (5) عال مور دیگر در ایجاد خطا، ک قآن از آ یاد مىکند، پیروى از هواى نفس و تمایلات نفانى و داشتن غرض و مرض است. به قول مولوى: |
+ | عقل ا هین دیه ا لهى ب نس، نستی گا اام ااسى ری ای هاى د و یرین ی انسا ا . ق گرابهاتین وت، بتری دست و انما و اى تری کیه گا ا ایان ا . ا ا، عل نیامند ع ت زیا بدو عل را ام، زیانار است. |
| - | چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل بسوى دیده شد | |
| - | در هر مسئلهاى تا انسان خود را از شر اغراض بیطرف نکند نمىتواند صحیح فکر کند یعنى عقل در محیطى مىتواند درست عمل بکند که هواى نفس در کار نباشد. داستان معروفى از علامه حلى نقل مىکنند که شاهد مثالى خوبى است. |
+ | height=180 hspace=5 src="img/daneshnameh_up/2/24/biowatch1.jpg" width=160 align=right vspace=5 border=1> |
| - | برا لامه ى این مسئله فقهى مطرح شده بود که اگ حیوانى ر چاه بمیرد و اعثشود که میته نجس در چا باقى بماند، ا آب چا ه باید کرد؟ اتفاقا در این هنگام یوانى در اه آب خانه علامه حلى اتاد او ناگزیر بود براى خود نیز استنبا حکم بکند. ر ای مورد بد طریق امکان حکم کردن وجود ت; اول ینکه چاه را بکلى پر کنند و از چاه یگرى استده نمید و یگر ایکه مقدار معیى از آب چا را خالى کنن و از بیه لاشکال استفاده کنن. علامه حلى متوجه شد که در مورد این مسله نمىتواند بد غرض حک ن زیرا که نف خود او هم در قضیه مح بد. این بود که دسر داد ابتدا ه را پرکنن و بعد با خی راحت و بدن فشار وسوسه نفس به صور حکم و ارائه فتا پرداخت. قرآن در زمینه تبعیت از هواى نف اشارات زیادى دارد که بذکر یک ورد اکتفا مىکنیم قرآن مىفرماید: |
+ | کاه خ اینکه ا نر اسام، نها راه امل ادى و معنوى و ساند دیا و ت و سیدن به اه مو مقصد اعا انای ست فک کردن اس و گرفارى ه انسن نی ب کار نرفت اندیشه و ه است. |
| - | ان ن ان ا هو الاس ( نم یه 23) چی غیر ا گمن با واى س خود را یرى میکنند. |
+ | از این رو ان پس از گ آن ک ب فرجام اید، اخلا ع نایسته د گرفتا مى وند، دربا ریش گرتارى ا خود چی مى گیند: |
| - | نوشتها: |
+ | الوا لو کنّا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر، فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لأصحاب السعیر . و گویند اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقّل کرده بودیم، در [میان] دوزخیان نبودیم. پس به گناه خود، اقرار کنند؛ و مرگ باد بر اهل جهنّم! |
| - | 1- از جمله اشتباهاتى که حدود چند قرن است در جهان علم صورت گرفته و منشا سوءفهمهاى بسیراى شده است، این مطلب است که گروهى پنداشتند وظیفه منطق ارسطو، تعیین صحتیا عدم صحت ماده استدلال نیز هست. و چون این کار از منطق ارسطویى ساخته نبود، حکم به بىفایده بودن آن دادند. متاسفانه این اشتباه در زمان ما نیز بسیار تکرار مىشود و البته این امر نشان مىدهد که گویندگان شناخت درستى از منطق ارسطویى ندارند و آن را نفهمیدهاند. اگر بخواهیم از هما مثال ساختمان استفاده کنیم باید بگوییم وظیفه منطق ارسطویى در تعیین صحت استدلال درستشبیه شاقول در تعیین راستبودن دیوار است. بکمک شاقول نمىتوان فهمید که آجر و ملات و سیمان بکار رفته در دیوار از جنس مرغوب استیا نامرغوب. تنها چیزى که شاقول نشان مىدهد راستیا کجبودن دیوار است. منطق ارسطو که البته بعدها بوسیله سایر اندیشمندان تکامل یافته و بسیار غنى شده است. تنها راجع به صورت استدلال قضاوت مىکند و در مورد ماده استدلال نفیا و اثباتا ساکت است و چیزى نمىتواند بگوید. | |
| - | 2- قاعده اول دکارت هم همین است. او مىگوید پس از این هیچ مطلبى را قبول نمىکنم مگر اینکه قبلا وارسى و بررسى نمایم و اگر درصد احتمال، یک احتمال خلاف وجود داشت از آن استفاده نمىکنم و آنرا کنار مىگذرام معناى صحیح یقین هم همین است. | |
| - | 3- البته باید توجه داشت که در مسائل ظنى و احتمالى و در مواردى که نمىتوان یقین حاصل نمود، مىباید همان ظن و احتمال را در نظر گرفت. اما ظن را بجاى ظن و احتمال را بجاى احتمال باید پذیرفت نه آنکه ظن و احتمال را بجاى یقین در نظر گرفت. این دومى است که ایجاد خطا مىکند. | |
| - | 4- ای ملب در یکى زسخنان بیکن هست. و آنجا که یکى از بتهاى مورد نظرش را ت عرى مىنامد، منظورش همین تقلیدهاى کورکورانه است. |
+ | واژ قل در وایات اامى |
| - | 5- سئه تلید از یک ی بزرگان ی م ا ی ن تما که ن دت از آن نهى مىک باید مسه لی از مجتد اعم و عدل ک فقه مح ىو و امرى واجب است که متى ر ای خصص ستاده دانش خصص ست اشتبا لط شود. |
+ | یه بزرگوار، شی عا (ض) داه نى قل چنین مى اید: />قل ر س دیمدا و کین مى یار دارد و با جست ر ادی، ه ا ایش ست ید: |
| | + | 1 . نیرویى که بدان خوبى ها و بدى ها و تفاوتها و زمینه هاى آن، شناخته گردد، و این، معیار تکلیف شرعى است. |
| | + | 2 . ملکه اى که به انتخاب خوبى ها و پرهیز از بدى ها فرا مى خواند. |
| | + | 3 . تعقّل و دانستن؛ و از این روست که در برابر جهل و نادانى قرار مى گیرد، نه در برابر دیوانگى. بیشترین استعمال عقل در احادیث، معناى دوم و سوم است. |
| - |
در قرآن واژه «عقل» به صورت اسم نیامده است، بلکه همیشه به صورت فعل بهکار رفته، مثل «تعقلون»، «یعقلون» و.... یعنی اینکه در قرآن «تعقل» یک کنش انسانی است نه یک گوهرِ مجرد از انسان. از همین رو در قرآن هیچگاه بیان نشده که مثلا خداوند هم عاقل است، زیرا از منظر قرآن، خداوند امیال نفسانیِ ویرانگر ندارد که بخواهد آن امیال را بند بزند بنا براین نیازی به تعقل ندارد.
اما در دورههای بعد، یعنی از اواخر قرن دوم هجری به این سو، که آثار فلسفی یونانی به عربی ترجمه میشود و علم کلام و فلسفه در امپراطوریِ اسلامی شکل میگیرد، تعقل هم که قبلا در قرآن یک کنش انسانی بود جای عقل را می گیردو بهعنوان یک گوهر الهی معرفی میشود. در این تعریف کلامی، مقصود از «عقل» گوهر مجردی است که صادر اول است. گوهر مجرد یعنی موجودی که جسم و ماده نیست و برای انجام فعل ، نیازی به ماده و جسم ندارد. بههمین جهت عقل اول از خداوند دانسته شد و حدیثی هم در این مورد آورده اند که: «اول ما خلقالله العقل»
تقسیم بندیهای پیچیدهی فلسفی و کلامی بسیاری در بارهی «عقل» پدید آمد[1] . در این رویکرد، اتفاق مهمی که پدید آمد شاید این بود که چون عقل گوهری آسمانی و الهی دانسته شده بود بنا براین پایگاه ذاتی در انسان نداشت و بهره گرفتن از آن توسط انسان نیز می بایست مبتنی بر قواعد ویژهای باشد که در چارچوب الاهیات بهآنگونه که متکلمین و متالهین اسلامی میگفتند قابل تعریف باشد. به تعبیر دیگر، تعقل برای انسان بیشتر همین بود که به فرامین خداوند عمل کند و همین بود که گفتند «العقل ما عبد بهالرحمن و اکتسب بهالجنان».
اما در عصر جدید، یعنی از حدود صدسال پیش، در میان روشنفکران ما، اندک اندک، نوع دیگری از عقل عنوان شد که از آن به نام عقل خود بنیاد یاد کرده اند. این عقل جایگزین عقل دینی گردید. یعنی خردی که پایه، اساس و خاستگاه آن نه در آسمان، و نه در عالم مجردات، بلکه در همین انسانِ زمینی است. بهنظر میرسد که مفهوم عقل خود بنیاد، از جهتِ انسانی بودن، و از این جهت که خاستگاه آن در انسان است، تا حدودی به مفهوم «تعقل» در قرآن نزدیکتر باشد. اگرچه کارکرد و تعریف عقل خود بنیاد با تعقلی که در قرآن از آن یاد شده، تفاوتهایی هم دارد.
اندیشه و تعقّل، اصلى ترین تکیه گاه اسلام در عقاید، اخلاق و اعمال است. از نظر این آیین آسمانى، انسان حق ندارد آنچه را که عقل نادرست مى داند، باور کند؛ صفاتى را که عقلْ ناپسند مى داند، بدان متّصف شود. و کارهایى را که عقلْ ناشایست مى داند، انجام دهد. از این رو، در فرهنگ قرآن و احادیث رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سخنان اهل بیت علیهم السّلام آن بزرگوار، واژه هایى که مردم را به تعقّل و اندیشه دعوت مى کنند؛ مانند تفکّر، تذکّر، تدّبر، تعقّل، تعلّم، تفقّه، ذکر، لُبّ ونُهى، که محور و اساس سخن با مردم بوده، بیش از هر چیز دیگر، مورد توجه و تأکید است. در قرآن کریم، مشتقات علم 779 بار، عقل 49 بار، فقه 20 بار، فکر 18 بار، ذکر 274 بار، تدّبر 4 بار و لُبّ 16 بار آمده است. از نظر اسلام، عقل، اصل انسان، معیار ارزش ودرجات کمال او، ملاک ارزیابى اعمال، میزان جزا و حجّت باطنى خداوند متعال است.[1] عقل، از بهترین هدیه هاى الهى به انسان، نخستین پایگاه اسلام، اساسى ترین پایه هاى زندگى و زیباترین زیور انسان است . عقل، گرانبهاترین ثروت، بهترین دوست و راهنما، و اصلى ترین تکیه گاه اهل ایمان است . از نظر اسلام، علم، نیازمند عقل است؛ زیرا علمِ بدون عقل براى عالم، زیانبار است.[2] کوتاه سخن اینکه از نظر اسلام، تنها راه تکامل مادّى و معنوى و سازندگى دنیا و آخرت و رسیدن به جامعه مطلوب و مقصد اعلاى انسانیت، درست فکر کردن است و همه گرفتارى هاى انسان، نتیجه به کار نگرفتن اندیشه و جهل است. از این رو، در جهان پس از مرگ، آنان که به فرجام عقاید، اخلاق و اعمال ناشایسته خود گرفتار مى شوند، درباره ریشه گرفتارى هاى خود چنین مى گویند: وقالوا لو کنّا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر، فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لأصحاب السعیر .[3] و گویند اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقّل کرده بودیم، در [میان] دوزخیان نبودیم. پس به گناه خود، اقرار کنند؛ و مرگ باد بر اهل جهنّم!
واژه عقل در لغت واژه عقل، در زبان عرب به معناى نگه داشتن، بازداشتن و حبس کردن است، مانند بستن شتر با عقال .[4] همان گونه که عقال، شتر را از حرکت بیجا باز مى دارد، نیرویى در جان انسان وجود دارد به نام عقل، که او را از جهل و لغزش در اندیشه و عمل، باز مى دارد. لذا پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله فرمود: العقل عقال من الجهل .[5] خرد، بازدارنده از نادانى است .
واژه عقل در روایات اسلامى فقیه و محدّث بزرگوار، شیخ حرّ عاملى (رض) درباره معانى عقل، چنین مى فرماید: عقل در سخن اندیشمندان و حکیمان، معانى بسیار دارد[6] و با جستجو در احادیث، سه معنا برایش به دست مى آید: 1 . نیرویى که بدان خوبى ها و بدى ها و تفاوتها و زمینه هاى آن، شناخته گردد، و این، معیار تکلیف شرعى است . 2 . ملکه اى که به انتخاب خوبى ها و پرهیز از بدى ها فرا مى خواند . 3 . تعقّل و دانستن؛ و از این روست که در برابر جهل و نادانى قرار مى گیرد ، نه در برابر دیوانگى . بیشترین استعمال عقل در احادیث، معناى دوم و سوم است .[7] با تتبّع و تأمّل در مواردى که کلمه «عقل» وکلماتِ هم خانواده آن در نصوص اسلامى به کار رفته است، معلوم مى شود که این کلمه، گاه در مبدأ ادراکات انسان به کار رفته است و گاه، در نتیجه ادراکات او ، و در هر یک از این دو نیز کاربردهاى مختلفى دارد . |
+ | -=با تتبّع و تأمّل در مواردى که کلمه «عقل» و کلماتِ هم خانواده آن در نصوص اسلامى به کار رفته است، معلوم مى شود که این کلمه، گاه در مبدأ ادراکات انسان به کار رفته است و گاه، در نتیجه ادراکات او ، و در هر یک از این دو نیز کاربردهاى مختلفى دارد .=- |
| | ~~green:__برای اطلاعات بیشتر ببینید:__~~ | | ~~green:__برای اطلاعات بیشتر ببینید:__~~ |
| | ((نسبت عقل و دین از دیدگاه اسلام)) | | ((نسبت عقل و دین از دیدگاه اسلام)) |
| | ((علت مخالفت اشاعره و اخباریان با عقلانیت دینی)) | | ((علت مخالفت اشاعره و اخباریان با عقلانیت دینی)) |
| | ((کاربرد عقل در قلمرو دین)) | | ((کاربرد عقل در قلمرو دین)) |
| | ((عقل و جزئیات دین)) | | ((عقل و جزئیات دین)) |
| | ((نحوه ارتباط عقل و وحى(علم ودین) از نظر علامه طباطبایی)) | | ((نحوه ارتباط عقل و وحى(علم ودین) از نظر علامه طباطبایی)) |
| | ((شبهة تعارض عقل و دین)) | | ((شبهة تعارض عقل و دین)) |