| | ((اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام|اسماعیل ))، پسر امام صادق علیه السلام، دچار تب شدیدی شد. به امام خبر دادند. امام به من فرمود:« برو از او بپرس امروز چه کار بدی کرده که خداوند در همین دنیا او را کیفر داده است.» | | ((اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام|اسماعیل ))، پسر امام صادق علیه السلام، دچار تب شدیدی شد. به امام خبر دادند. امام به من فرمود:« برو از او بپرس امروز چه کار بدی کرده که خداوند در همین دنیا او را کیفر داده است.» |
| | نزد اسماعیل رفتم که در تب می سوخت. از او پرسیدم:« امروز چه کار بدی کردی؟» | | نزد اسماعیل رفتم که در تب می سوخت. از او پرسیدم:« امروز چه کار بدی کردی؟» |
| | من برگشتم و ماجرا را به امام صادق علیه السلام گفتم. امام فرمود:« الحمدلله. همانا ما خاندانی هستیم که خداوند کیفر کارهای ناشایست فرزندان ما را در همین دنیا به آنها میدهد.» | | من برگشتم و ماجرا را به امام صادق علیه السلام گفتم. امام فرمود:« الحمدلله. همانا ما خاندانی هستیم که خداوند کیفر کارهای ناشایست فرزندان ما را در همین دنیا به آنها میدهد.» |
| | آن گاه خدمتکاری را که کتک خورده بود صدا زد و فرمود:« اسماعیل را بابت کتکی که به تو زده، حلال کن.» | | آن گاه خدمتکاری را که کتک خورده بود صدا زد و فرمود:« اسماعیل را بابت کتکی که به تو زده، حلال کن.» |
| | خدمتکار اسماعیل را حلال کرد و امام هدیهای به او داد. آنگاه به من فرمود:« برو ببین اسماعیل در چه حالی است.» | | خدمتکار اسماعیل را حلال کرد و امام هدیهای به او داد. آنگاه به من فرمود:« برو ببین اسماعیل در چه حالی است.» |
| | وقتی نزد اسماعیل رفتم، دیدم بهبود پیدا کرده است. | | وقتی نزد اسماعیل رفتم، دیدم بهبود پیدا کرده است. |