امام حسین علیه السلام در راه
کوفه به توقفگاه عقبه رسید و همراه کاروانش در آنجا فرود آمد. پیرمردی از بنی عکرمه از امام پرسید:« به کجا میروی؟»
امام فرمود:« به کوفه.»
پیرمرد گفت:« تو را به خدا سوگند میدهم که بازگردید؛ زیرا به خدا به سوی سر نیزهها و شمشیرهای برنده میروی. این مردمی که به سوی تو نامه فرستادهاند و دعوتت کردهاند، اگر در جنگ با دشمن تو را کمک میکردند، در این صورت خوب بود که نزدشان میرفتی؛ ولی با این بیوفاییها که از آنان به گوش تو رسیده است، من صلاح را در این نمیبینم.»
امام حسین علیه السلام فرمود:« ای بنده خدا؛ آنچه تو میاندیشی بر من پوشیده نیست، و لیکن اراده خداوند بر هر چه تعلق بگیرد، جز آن نخواهد شد.» سپس فرمود:« به خدا آنها دست از من بر ندارند تا خونم را بریزند و چون چنین کردند، خداوند کسی را که آنان را زبون و پست کند بر آنها مسلط کند؛ تا آنجا که پست ترین امتها شوند.»
منابع:
مراجعه شود به: