اجازه تاسیس فراموشخانه را میرزا ملکم خان در سال ۱۲۷۵ یا ۱۲۷۶ قمرى، مستقیماً از شخص ناصرالدین شاه دریافت کرد. اما به نظر مى رسد که شاه تا مدتى از چند و چون و ماهیت واقعى آن بى اطلاع بوده است. دوگوبینو کاردار وقت سفارت فرانسه معتقد بود که ملکم طرح فراموشخانه را وسیله اى براى تحکیم حکومت به ناصرالدین شاه معرفى کرده بود، به این ترتیب که «با جذب منتقدین، پشتیبانى و وفادارى آنان را نسبت به سلطنت پادشاه مسلم گرداند.» اما شکى نیست که فراموشخانه مقاصدى بیش از این را دنبال مى کرد.
فراموشخانه در حقیقت نهادى تقلید شده از مجامع سرى فراماسونى اروپا بود. با بهره گیرى از شیوه هاى مشابه براى جذب اعضا، مکان پنهان تشکیل انجمن، ترتیب مقامات و درجه هاى مختلف اعضا، حفظ اسرار انجمن و علائم خاص شناسایى اعضا. مرام فراموشخانه نیز ترکیبى بود از اندیشه هاى اروپایى شامل «اصالت عقل، مشرب انسانیت، پوزیتویسم علمى آگوست کنت و اصول اعلامیه حقوق بشر»۱ که به تدریج و طى مدارج پایگان بندى شده به اعضا آموخته مى شد.
در نخستین مقام سه اصل بنیادین به عضو مى آموختند. نخست «جماعت»، زیرا «انسان لابد از جمعیت و جماعت است و هر چه جمعیت بیشتر باشد بهتر است. پس باید رابطه به خصوص در میان جماعت باشد.»۲ دوم «مساوات» زیرا با وجود آن «احتیاج به کلى از میان جوامع مرتفع و برداشته خواهد شد» و سوم «اختیار»، «انسان باید مختار خود باشد.» در مقام دوم عناصر دیگرى بر سه آموزه نخستین انجمن افزوده مى شد. امنیت جانى (اطمینان فى النفس)، امنیت مالى (اطمینان فى الحال)، برابرى حقوق، آزادى عقیده و اندیشه، آزادى شخصى (الاختیار فى الشخص)، آزادى بیان، آزادى قلم، آزادى انتخاب شغل، آزادى اجتماعى (الاختیار فى الاجتماع و هواس الاساس)، امتیاز و برترى بر معیار فضیلت و شایستگى اخلاقى.۳
ناصر الدین شاه قاجار
مقامات مختلف فراموشخانه، به جز محملى براى آموزش تدریجى اعضا، امکانى براى تشخیص مراتب استعداد و قابلیت اعضا نیز به حساب مى آمد، چنانکه ملکم خود تاکید داشت که «به واسطه این ترتیب حیرت انگیز اصحاب معرفت و ارباب کمال منتخب مى شوند و به تدریج به مقامات عالیه مى رسند.»۴ این نکته در کنار آموزه هاى فرهنگى و مدنى فراموشخانه هدف بنیادین آن انجمن را آشکار مى کند، ایجاد نهادى براى آموزش طیف هاى مختلف اجتماع، شناسایى فرهیختگان و تثبیت وفاق میان آنها براى پیشبرد اصلاحات سیاسى و اجتماعى در جامعه ایران. نهادى که «به واسطه اتحاد بزرگان و عقلاى قوم، اسباب نجات دین و دولت را فراهم» کند. این سان فراموشخانه ابزارى بود در خدمت تعمیق «اصلاحات».
فراموشخانه به سرعت مورد استقبال طیف هاى مختلف جامعه قرار گرفت. افرادى از میان شاهزادگان قاجار، (شاهزاده جلال الدوله آخرین پسر فتحعلى شاه و سلطان حسین میرزا فرزند ظل السلطان)، دیوانیان (میرزا محمدخان مجدالملک وزیر وظایف و محمدتقى سپهرالملک)، علما (سید صادق مجتهد سنگلجى و سید اسماعیل مجتهد بهبهانى)، حکما (میرزا جعفر حکیم الهى)، معلمان و شاگردان دارالفنون، افرادى چون حاجى سیاح، امیرنظام گروسى و آقا شیخ هادى نجم آبادى و سرانجام افرادى از اقشار کاسب و عامى جذب فراموشخانه شدند و اعتبارى چند وجهى در ساحت هاى مختلف عرفى، مذهبى و صنفى به آن بخشیدند. با این حال از شمار واقعى اعضاى فراموشخانه اطلاع موثقى در دست نیست. منابع مختلف گاه از چند هزار نفر و زمانى از هشتاد نفر سخن گفته اند. خود ملکم از دو هزار نفر یاد کرده است.۵ اما به اعتقاد آدمیت شمار اعضاى فراموشخانه نمى توانسته بیش از ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر بوده باشد.6
به موازات افزایش تعداد اعضاى فراموشخانه، به دلیل ماهیت اسرارآمیز آن، فراموشخانه سوژه حرف ها، حدیث ها و شایعات گوناگون عامه شد. شایع بود که فراموشخانه مکانى است براى شنیع ترین فسق و فجورها، مکانى است براى آموزش سحر و جادوگرى و سرانجام مکانى است براى فراموشى یا ربودن دین مسلمانان. همزمان با زمزمه هاى تعالیم اجتماعى فراموشخانه، مفاهیمى چون اختیار، مساوات، جماعت و لزوم اتفاق براى تغییر وضع موجود، آرام آرام به بیرون درز کرد و انتقاداتى در حوزه هاى مختلف اجتماع برانگیخت. شمارى از این انتقادها که در دو ساحت سیاسى و مذهبى طرح شده بودند در جزوه «راپورت فراموشخانه» دیده مى شوند.
ایراد نخست، شبهه بدعت بودن فراموشخانه بود. «در حالى که صاحب شریعت چیزى از امور زندگى فروگذاشت نکرده، چرا وضع فراموشخانه را از خاطر محو فرمود؟»۷ ایراد دوم به مفهوم «اختیار و آزادى» بازمى گشت. «آزادى چیزیست محال و منافى اسباب خداوندى. چه اگر هر فردى از افراد را خداوند سلطنت بدهد و مختار نماید امور دنیا مختل و معطل خواهند ماند.» سومین ایراد متوجه مفهوم «مساوات» بود. «اگر از اول خلقت امتیازات برداشته و مرتفع مى شد و همه مساوى بودند هیچ کارى در دنیا پیشرفت نمى کرد.» ایراد چهارم مفهوم «جماعت» بود. «مقصود آنها از جماعت و جمعیت همراهى نکردن در معاصى است»، چه اگر جماعت حقیقى را طلب مى کردند «در تعالیم اسلامى امر به نماز جماعت فرموده اند.» پنجمین ایراد که عمده ترین آنها نیز هست، خاستگاه غربى و غیراسلامى را مطرح مى ساخت. «پیروى به عقاید و قواعد الهى نکردن و به عقاید دیگران تاسى نکردن کفر محض است.»۸
ملکم بعدها در رساله اى با نام «اسرار فراموشخانه» به انتقادات مخالفانش پاسخ داد و از بنیاد فراموشخانه دفاع کرد. ملکم ایراد بدعت بودن فراموشخانه را با ذکر این نکته رد کرد که سکوت اولیا و انبیا پیرامون یک مفهوم یا یک علم، هرگز دلیل بطلان آن نیست. اولیا و انبیا به رغم وقوف بر تمامى علوم و معارف «به اقتضاى حکمت بالغه نخواسته اند جمیع معارف مخفیه را در عهد خود بروز دهند چنانچه نه از تلغراف، نه از تصویر عکس، نه از مغناطیسى حیوانى، نه از ینگى دنیا و نه از هزار حقیقت دیگر خبر نداده اند.»
در پاسخ به ایراد غیرشرعى و عرفى بودن «مساوات» ملکم پیکان حمله را به سمت طبقه حاکمه جامعه گرداند: «این حضرات صاحب شان در معنى چه امتیازى بر نوکرهاى خود دارند، آسمانى کى شرط کرده است که اسب عربى و لباس ترمه در هر مقام اسباب تفوق باشد.» سپس تاکید کرد که «فخر دستگاه ما در حسن این نکته است که عقل و جوهر انسانى را هر لباس که مخفى باشد به منصه ظهور مى رساند.» ملکم در پاسخ به ایرادى که مخالفان نسبت به مفهوم «جماعت» بیان کرده بودند نوشت که اتفاق جماعتى از عقلا، ارباب کمال، علماى دین و امراى دولت و معارف هر صنف در هر مکانى «ممکن نیست که به جز خیر و مصلحت عامه جمیل بروز نکند» چه «ظهور کل انبیا و وضع جمیع اولیا به جهت تمهید مواسات و الفت عباد بوده است.»
پاسخ ملکم به آنانى که فراموشخانه را مکانى براى ربایش دین مسلمانان مى دانستند نیز صریح بود. «آن اشخاص که به قدرت به جهت دین خود ترسیدند و نزدیک فراموشخانه» نرفتند «کار بسیار بجایى کردند زیرا دینى که بتوان در نیم ساعت ضایع کرد، دین نیست.» سرانجام ملکم عمده ترین ایراد مخالفان را مبنى بر منشاء فساد بودن فراموشخانه به دلیل خاستگاه غربى اش اندیشه اى سخیف دانست. چه «عینک را حکیم فرنگى اختراع کرده و امروزه به چشم مقدسین اسلام اسباب قرائت قرآن شده است.» غربى بودن تعالیم فراموشخانه نیز امرى است نادرست، زیرا «آفتاب معرفت اقلیم مخصوص ندارد... و اگر فى الجمله بصیرتى داشته باشیم خواهیم دید که حقیقت این اسرار نه مال فرنگ است نه مال هندى، نه زمان معین داشته و نه مکان مخصوص.»
ملکم در پایان رساله اش سوگند خورد که هدف فراموشخانه و بانیانش «به قدر ذره اى منافات با شریعت اسلام ندارد بلکه ... کلاً به جهت مزید رونق اسلام بوده است.» و تاکید کرد که در فراموشخانه اش «به جز معقولیت، به جز دیندارى و به جز دستخواهى و به جز صلاح مسلمانان هیچ خیالى نبوده و نخواهد بود.»
با این همه آشکار بود که تعالیم اجتماعى فراموشخانه و به تعبیر آدمیت «پیام فراموشخانه» تهدیدى مستقیم براى نظام اجتماعى و سیاسى کهن به شمار مى رفت. چندان نگذشت که شایعات پیرامون فراموشخانه از سطح زمزمه هاى عوام فراتر رفت و به هراس بنیادین طبقه حاکمه تبدیل شد. شایع بود که مراد از طرح اندیشه هاى اختیار، جماعت و مساوات، در حقیقت تغییر نظام سیاسى است. روایت مورخ رسمى حکومت نیز آن بود که در فراموشخانه گفته مى شود: «آئین سلطنت ... که از دیرگاه رسم معهود عادت و مالوف ایران بوده ... از سنن عادله خارج است.» بنابراین به سبک ممالک اروپا «آئین جمهوریت بایست نهاد» و مردم را بر «حقوق مملکت و حدود سلطنت مشارکت داد.»۹
طرح تعالیم فراموشخانه چونان مقدمه تغییر سلطنت تصور شد. به تدریج زمزمه هایى مبنى بر خطرى که فراموشخانه براى سلطنت در پى داشت به گوش ناصرالدین شاه رسید و او را نسبت به انجمنى که خود اجازه تاسیس اش را داده بود و گمان مى کرد: «آنچه به مردم مى آموزند همانا همین تردستى و حقه بازى است.»۱۰
راپورت فراموشخانه نیز بدگمانى هاى شاه را تقویت مى کرد. راپورت گزارش محرمانه فردى بود که دو درجه از مقامات فراموشخانه را طى کرده بود و از چند و چون ماهیت و تعالیم فراموشخانه اطلاع داشت. جزوه راپرت، دو چهره متفاوت ظاهرى و باطنى براى فراموشخانه ترسیم مى کرد. در چهره ظاهرى، فراموشخانه همان مکان آموزش مفاهیم اختیار، مساوات و جماعت بود، اما در چهره باطنى اش فراموشخانه «به جز فتنه و فساد داخله مملکت هیچ مقصود و منظورى» هیچ غایتى نداشت. به گمان نویسنده جزوه راپورت، فراموشخانه هم «منافى شرع» و هم «منافى عرف» بود، از این رو بر سلطان عصر ضرورى است که «این بدعت را مرتفع نماید.»۱۱
فراموشخانه دو اتهام عمده داشت؛ جمهورى طلبى و بابیت. اولى عنوان مترادف با هرج ومرج طلبى بود و دومى دشمنى با مذهب رسمى کشور به حساب مى آمد. سرانجام زمانى که ملاعلى کنى مجتهد بزرگ پایتخت به شاه هشدار داد که اعضاى فراموشخانه «در خیال تصاحب ملک و دولت و اضمحلال مذهب و ملت» افتاده اند، شاه به یاد پیام امپراتور روس افتاد که زمانى هشدار داده بود «انجمن سرى علیه تو و من و بر هم زدن آن صلاح هر دو مملکت است.»۱۲
اکنون این مجتهد بود که هشدار مى داد اعضاى فراموشخانه «الزام و مواسات و یک جهتى و هم عهدى گرفته اند که هر یک در پاى دیگرى، در مقام تمام مال و جان بایستد و تا یکى آوازى برآورد همه حاضر و ناظر باشند و به وقت اجراى شروط و فرصت و جمع اسباب نهضت و حرکت، همگى یکدفعه حمله ور شوند و بر غیر هر که باشد بتازند و هر چه بخواهند بگیرند و ببرند.»۱۳
از این رو اقدام فورى در جهت کنترل انجمن ضرورى بود.
شاه و مجتهد علیه فراموشخانه هم راى شدند، چه فراموشخانه به چالشى همزمان با دو نهاد اصلى جامعه، سنت و قدرت، تبدیل شده بود.
با این حال مباحث پیرامون فراموشخانه را باید در زمینه رویدادهاى سال ۱۲۷۷ ق، در هنگامه قحطى عمومى و شورش هاى مردمى پس از آن تحلیل کرد. از اواخر سال ۱۲۷۷ ق تا زمان اعلام انحلال فراموشخانه در فاصله شش ماه هنگامه ها و بلواهاى پى درپى در پایتخت شکل گرفت. خشکسالى، قحطى و کمبود نان، سبب ساز شورش هاى عمومى خشونت بارى شدند که تا آن زمان نظیر نداشت.
در این حال همزمانى شورش هاى اجتماعى با اوج گیرى شایعات مختلف پیرامون فراموشخانه از منظر حکومت نکته اى سرشت نما بود. گرچه از مواضع احتمالى فراموشخانه در هنگامه این شورش ها اطلاعى در دست نیست، چنین مى نماید که آشوب ها سبب شدند حکومت به گونه اى مشکوک به فراموشخانه و تعالیمش به آموزه هایى چون جماعت، مساوات، اختیار و لزوم تغییر وضع موجود بنگرد. آیا این تعالیم فراموشخانه نبود که مردمان را چنین گستاخ ساخته بود؟ آیا این آشوب ها در باطن خویش مقدمه تغییر نظام سلطنتى و در راستاى خواسته فراموشخانه اى ها نبود؟
فرمان شاه در دوازدهم ربیع الثانى ۱۲۷۸ ق، پاسخى صریح به این پرسش ها بود. «در این روزها به عرض رسید که بعض اجامر و اوباش شهر گفت وگو و صحبت از وضع و تربیت فراموشخانه یوروپ (اروپا) مى کنند و به ترتیب آن اظهار میل مى نمایند. لهذا صریح حکم همایون شد که اگر بعد از این عبارت و لفظ فراموشخانه از دهن کسى بیرون بیاید تا چه رسد به ترتیب آن مورد کمال سیاست و غضب دولت خواهد شد.»فراموشخانه به سرعت منحل شد، ملکم و پدرش که بانیان اصلى آن بودند بى تامل از ایران اخراج شدند و شمارى از اعضاى فراموشخانه همچون شاهزاده جلال الدوله در خانه محبوس و تحت مراقبت شدید قرار گرفتند.
منبع :روزنامه شرق
نویسنده :حسین میرزایى
پى نوشت ها:
۱- فریدون آدمیت، اندیشه ترقى و حکومت قانون عصر سپهسالار، زیرنویس ص ۷۷.
۲- راپورت فراموشخانه، نویسنده ناشناس، نقل شده در اسماعیل رایین، فراموسونرى در ایران، ص ۵۴۲.
۳- همان.
۴- میرزا ملکم خان، رساله فراموشخانه، نقل شده در اسماعیل رایین، فراماسونرى در ایران، ص ۵۵۳.
۵- همان.
۶- آدمیت، پیشین، ص ۶۱.
۷- راپورت فراموشخانه پیشین.
۸- همان.
۹- میرزا ابراهیم خان بدایع نگار، نقل شده در آدمیت، پیشین، ص ۶۷.
۱۰- محمدمحیط طباطبایى، مقدمه مجموعه آثار میرزاملکم خان، انتشارات علمى.
۱۱- راپورت فراموشخانه.
۱۲- ابراهیم تیمورى، عصر بى خبرى. ص ۶۴.
۱۳- آدمیت، پیشین ص ۷۴.