شاه عباس و فرزندانش
«995 - 1038 ق / 1587 - 1629 م»
رقابت شاهزادگان با یکدیگر بر سر جانشینى و تصاحب تاج و تخت، در تاریخ ایران، امر کم سابقهاى نیست؛ اما در عهد صفوى این واقعه به صورت یک تراژدى بزرگ و فراگیر درآمد و لطمات فراوانى به ثبات و امنیت و بقاى دولت صفوى زد. اپیدمىشدن این امر که هر صاحب تاج و تختى، نخستین اقدام خود را، از میان برداشتن برادران و خویشان نزدیک مىدانست، از یک سو ناشى از پدیده استبداد و رقابتهاى دربارى بود، که خواه ناخواه ریشه در تاریخ اجتماعى سیاسى ایران داشت، اما از سوى دیگر، در عهد صفوى مؤلفه تازه دیگرى پا به میدان گذاشت که بیش از پیش، رابطه خویشاوندى و حتى برادرى را به یک امر ثانوى و فاقد انگیزه و احساسات تبدیل مىساخت. از عهد شاه طهماسب اول که گرفتن زنان از اقوام و قبایل و نژادهاى گوناگون متداول شد و در حرم سراى شاهى، پاى زنان ارمنى، چرکسى و غیره باز شد، جدال بانوان حرم سرا براى جانشینى فرزندانشان به یک نوع رقابت خونین و بى شفقت تبدیل شد. برادران تنى و ناتنى هم، در این عرصه فاقد احساس خویشى و پیوند خانوادگى قرار مىگرفتند و هر یک دیگرى را به چشم رقیب و دشمن مىنگریست. حتى این موضوع چنان عادى شده بود، که پادشاه بر پسر رحم نمىکرد و پسر بر پدر، چنانکه شاه طهماسب اول، پسر شجاعش شاه
اسماعیل دوم را صرفا" به سبب رشادت و نفوذ شخصیت او به مدت بیست و دو سال در زندان نگه داشت و از شاهزاده با تهور، موجودى مملو از عقده هاى روانى و شخصیت ناپایدار ساخت؛ سلطنت کوتاه مدت شاه اسماعیل دوم که جوى خون از قتل شاهزادگان صفوى راه انداخت، گواهى بر این تقاص شاه مستبد بود؛ شاه عباس نیز بر پدر رحمىنکرد و پس از محبوس ساختن چون نیازى به کور کردنش نمىرفت - شاه محمد تقریبا" نابینا بود - او را همچنان تا پایان عمرش در حبس نگه داشت.
پسران شاه عباس بزرگ
شاه عباس در مدت شصت بهار زندگى صاحب پنج پسر شد که اسامىآنها به ترتیب تولد عبارت است از: محمد باقر میرزا مشهور به صفى میرزا، حسن میرزا، سلطان محمد میرزا معروف به روزک «?» میرزا و خدابنده میرزا، اسماعیل میرزا و بالاخره امام قلى میرزا. از این پنج پسر، صفى میرزا به فرمان پدر کشته شد. حسن میرزا و اسماعیل میرزا در کودکى درگذشتند و محمد میرزا و امام قلى میرزا به فرمان شاه عباس کور شدند. از این رو، شاه عباس، از خاندان خود، کسى را براى جانشینى وتصاحب تاج و تختش باقى نگذاشت.
همدستی سران قزلباش با شاهزادگان
از زمان مرگ جدش شاه طهماسب اول تا آغاز پادشاهى او، یعنى در مدت دوازده سال «984 تا 996 ق / 1576 تا 1588 م» پنج بار تاج و تخت صفوى به سبب همدستى سرداران قزلباش با یکى از شاهزادگان آن خاندان، دست به دست گشته بود؛ از جمله خود او نیز با همدستى جمعى از سران قزلباش بر ضد پدر برانگیخته و تاج و تخت را به دست آورده بود.
نظر به همین تجربه، شاه همواره پسران خود را از معاشرت و مصاحبت با بزرگان کشور و سرداران سپاه باز مىداشت، و به هیچ کس اجازه نمىداد که با شاهزادگان از در دوستى و یگانگى درآید. بى اعتنایى و بد رفتارى وى نسبت به فرزندانش به حدى بود که از بیم پادشاه، کسى به شاهزادگان سلام نمىکرد و احترام نمىگذاشت. بیشتر اوقات شاهزادگان نیز در حرم سرا و میان زنان مىگذشت و به جز خواجه سرایان و آموزگارانى که مأمور تعلیم و تربیت ایشان بودند، اجازه ملاقات با کسى را نداشتند. شاه عباس کسانى را که با پسرانش نزدیک و مأنوس مىشدند، سخت مجازات مىکرد. چنانکه صفى قلى بیگ، پسر ملک على سلطان جارچى باشى
اصفهان را بدین جرم کور ساخت و الله قلى بیگ
قاجار قورچى باشى را نیز، در 1021 ق / 1612 م به همین بهانه با تمام فرزندانش، نخست کور کرد و سپس در زیر ضربات چوبدستى همه را به قتل آورد.
شاهزادگان بی لیاقت
اما این شیوه تربیت و این واهمه از نزدیکان، حتى فرزند، بر فرض زنده ماندن و کور نشدن توسط شاه، اثرات مخرب دیگرى به همراه مىآورد. شاهزادگانى که شخصیت اجتماعیشان در حرم سراها شکل مىگرفت، فاقد هر نوع لیافت و کاردانى و جسارت بودند و حتى احساس پیوند و نزدیکى با کسى نمىکردند. دور بودن آنها از اوضاع مملکت و مسائل بین المللى و سیاسى نیز مزید بر علت مىشد و چون فردى از آنها به قدرت مىرسید، توان اداره مملکت را نداشت و دست کم آزموده شدن او در طول حوادث، خسارتهاى جبران ناپذیرى براى ملک و ملت به همراه مىآورد.
هر چند این شیوه بعدها هم ادامه یافت، اما تاریخ صفوى از این نظر به سبب کثرت استفاده از این بى رسمى، نمونه بارزى از نتایج و پیامدهاى سوء این رفتار است.