منو
 کاربر Online
319 کاربر online

رنگ کوری

تازه کردن چاپ
علوم طبیعت > علوم پزشکی (طب) > پزشکی
(cached)




کمدید رنگ و رنگ کوری


بسیاری از مردم توانش کمتر از هنجار برای تشخیص رنگ دارند. آنان که می توانند رنگهای مختلف را ببینند اما در تشخیص رنگ آنها دشواری دارند گوئیم دچار کمدید رنگند.آنان که بکلی از دیدن رنگ ناتوانند گوئیم رنگ کوری کامل دارند این کسان کمیابند و همه رنگها برایشان درجات مختلف خاکستری است اما نوعی از رنگ کوری که شایع است رنگ کوری نسبت به سرخ و سبز است عده این نوع کسان در میان مرد ها بیشتر از زنهاست کوری رنگ برای آبی و زرد بسیار کمیابست.

درست نیست که بگوئیم بعضی کسان همه رنگها را می توانند دید و بعضی نمی توانند یعنی تقسیم مردم به گروه مشخص از این لحاظ صحیح نیست توانش دید رنگها نیز در افراد شدت و ضعف دارد یعنی در یک سو کسانی هستند که توانش دید کامل دارند و در سوی دیگر رنگ کورانی قرار دارند که هیچ رنگی را نمی توانند دید و بین این دو قطب درجات مختلف از شدت و ضعف دارد یعنی در یک سو کسانی هستند که توانش دید کامل دارند و در سوی دیگر رنگ کورانی قرار دارند که هیچ رنگی را نمی توانند دید و بین این دو قطب درجات مختلف از شدت و ضعف قدرت تشخیص رنگ قرار دارند.

انواع تست ها برای آزمودن کوری رنگ ساخته اند یکی از بهترین آنها تست ایشی ها را است که تصویر اول از آن گرفته شده است اگر این شکل را به کسی نشان دهید که نسبت به سرخ و سبز کوری رنگ دارد عدد 2 را در آن تصویر خواهد دید. آنکس که دید بهنجار دارد و عدد 5 را در آن می بینید. اگر به دقت به تصویر نگاه کنید خواهید دید دایره هایی که شکل 5 را ساخته اند از بقیه دایره ها از لحاظ رنگ اختلاف دارند اما درخشانی دایره های متشکل آن همانقدر با هم اختلاف دارد که دایره های دیگر و از این لحاظ بین آنها فرقی نیست. این اختلاف تصادفی درخشانی دایره موجب می شود که شخصی که کور رنگی دارد نتواند شکل 5 را ببیند دوباره به شکل نگاه کنید خواهید دید که عده ای دایره ها هستند که درخشانی متفاوت دارند و چنان پهلوی هم گرد آمده اند که شکل را تشخیص می دهند این شکل عدد 2 است ممکنست در تشخیص شکل 2 دشواری داشته باشید زیرا آمادگی شما برای رنگ مانع از این امر می شود اما کسی که رنگها را نمی بینند و فقط درخشانی را تشخیص می دهد یعنی کوری رنگ دارد فوراً متوجه شکل می شود برای او 2 همانقدر مشخص و واضح است که 5 برای شما.

بسیاری کسان که گرفتار کوری رنگند از نقیضه خود آگاه نیستند زیرا آموخته اند که رنگها را از روی درخشانی خاص هر یک نام گزاری کنند.مثلاً کسی که کوری رنگ سرخ و سبز دارد سرخ برایش معادل خاکستری سیر است پس هر چیز سرخی بنظر او خاکستری خاصی می آید. اما آموخته است آن را سرخ بنامد. به همین ترتیب کسی که کوری رنگ سبز دارد ممکنست پیراهن قهوه ای را که دارای درخشانی معینی است سبز بخواند.

مناطق شبکیه مربوط به بینائی رنگ


چنانکه در تصویر دوم نشان داده شده است ناحیه معینی در روی
شبکیه نسبت به رنگ کاملاً کور است و ناحیه دیگر نسبت به سرخ و سبز بی حس است از این گذشته فقط نقطه خاصی در شبکیه بکلی کور است و آن را نقطه کور خوانده اند و در این نقطه است که اعصاب چشم به شبکیه متصل می شوند.
برای تعیین ناحیه رنگ بین شبکیه و ناحیه نقطه کور دستگاهی بکار می برند که پریمتر خوانده می شود و در شکل اول نمایانده شده است. آزمودنی یک چشم را می بندد.و با چشم دیگر وسط پریمتر را نگاه می کند و از گوشه چشمش رنگ صفحه کوچکی را که آزماینده از آخرین نقطه خمیدگی پریمتر به سوی مرکز می آورد یا از مرکز به سوی آخرین نقطه می برد می بیند.

فرض کنید که صفحه مزبور سرخ است در وسط شبکیه رنگ سرخ و سایر رنگها به آسانی دیده می شود بتدریج صفحه رنگی از خط دید وسط چشمها به سوی بیرون می رود تا بجائی که آزمودنی دیگر آن را به صورت سرخ نمی بیند بلکه رنگ خاکستری می بیند. عده درجاتی که بین مرکز پریمتر و این نقطه قرار دارند یادداشت می شوند. آنگاه صفحه را از بیرون خمیدگی به سوی وسط می آورد و نگرنده وقتی رنگ سرخ را می بیند گزارش می دهد و این محل نیز درجه اش تعیین می گردد.

این رویه ممکن است برای رنگهای مختلف روی همین محور تکرار شود و یا محورهای دیگری برای این منظور برگزیده شود نواحی رنگ با نوع نوری که در آزمودنی تاثیر می کند تفاوت می پذیرد و نیز افراد مختلف از این لحاظ با هم تفاوت دارند.

وقتی نور ثابت باشد نتایجی که از اندازه گیری دید رنگ پیرامونی چشم بدست آمده است از این قرار است :
همه رنگها در وسط میدان دیده می شود وقتی رنگ سرخ یا سبز از مرکز میدان دید به سوی محیط حرکت کند بجائی می رسد که دیگر به صورت رنگ دیده نمی شود وسعت میدان دید زرد و آبی بیشتر است اما اینها هم وقتی بسوی خارج مرکز میدان دید حرکت کند بجائی می رسند که دیگر به صورت رنگ مشهود نیستند اما در پیرامون میدان دید جائی که دیگر رنگها تشخیص داده نمی شوند شخص نور خاکستری و سفید را می بیند تا اینکه بجائی می رسیم که بکلی دید پیرامونی چشم تاریک می شود.
شکل دوم نشان می دهد که چگونه نقطه کور را در چشم می توان دید.

پس تصویر 2


وقتی چسم ناگهان با نور شدید تحریک شود شخص تا لحظه ای پس از نابود شدن محرک پس تصویر محرک را می بیند مثلاً اگر محرک چراغ الکتریک بوده است تصویر میله نورانی درون آن تا لحظه ای پس از خاموش شدن نور روی دیوار دیده می شود نیز اگر شخصی ناگهان چشمش را ببندد ممکن است تصویر آن را حس کند پس تصویر مثبت معلول آن است که تحریک اعصاب دیدن پس از ناپدید شدن محرک لحظه ای بجا می ماند و شبیه به خود محرک است لیکن پس تصویر مثبت حداکثر فقط چند ثانیه به جا می ماند.
وقتی پس تصویر مثبت محرکی ناپدید شود پس تصویر منفی جای آن را می گیرد پس تصویر منفی از لحاظ رنگ و درخشانی مکمل محرک اصلی است. مثلاً اگر میله روشن چراغی زرد درخشان باشد پس تصویر منفی آن آبی سیر می شود.
می توانید با بکار بردن تصویر سوم پس تضویر منفی را در خود بیازمایید همه شکل جز یک دایره را بپوشانید و سی ثانیه به وسط آن خیره شوید آنگاه به ناحیه سفید یا خاکستری نگاه کنید یا اصلاً چشمهای خود را ببندید دایره ای خواهید دید که رنگ مکمل آن را دارد بهمین ترتیب دایره های دیگر را آزمایش کنید.

تضاد خود بخود


وقتی قطعات کاغذ خاکستری که از یک ورقه بریده شده باشد روی زمینه هائی از رنگهای مختلف گذاشته شوند آثار رنگ مکمل زمینه بر آنها دیده می شود مثلاً خاکستری در زمینه سرخ سبز رنگ و در زمینه آبی زرد رنگ بنظر می رسد.
از اثر تضاد خود بخود در روشن کردن صحنه تاثر استفاده می کنند مثلاً با بکار بردن نور زرد در صحنه تاثر اشیاء خاکستری را آبی رنگ و اشیاء آبی را سیر تر از آنچه هستند جلوه می دهند برای بهتر شناختن پدیده دیدن لازمست از ساختمان چشم و فیزیولوژی آن نیز آگاه شویم و اکنون به این بحث می پردازیم.

بعضی همبستگی های ساختمانی و کنشی


در پوشش داخلی چشم که شبکیه خوانده می شود ملیونها سلول عصبی قرار دارد که نسبت به نور حساسند ( شکل سوم) برای ادراک شکل اجسام لازمست تصویری از آنها بر شبکیه بیفتد همانطور که در دوربین عکاسی تصویری روی فیلم می افتد بین چشم و دوربین عکاسی شباهتهای زیاد موجود است اما این تفاوت اساسی نیز هست که در دوربین برای متمرکز کردن نور روی فیلم ذره بین را پیش و پس می بریم در صورتی که در چشم ذره بین خود تغییر شکل می دهد یعنی تحدب آن کم و زیاد می شود تصویری که روی شبکیه می افتد مثل تصویر روی فیلم در دوربین عکاسی وارونه است اگر توسط دستگاه مرکب از چند عدسی تصویر را از قبل از آن که به چشم برسد وارونه کنیم تصویری روی شبکیه مستقیم می افتد در آن صورت آن شیء معکوس دیده می شود
شکل سوم و زیر نویس آن قسمتهای مختلف چشم و کنش هر یک را نشان می دهد شاختمانهای مهم شبکیه در شکل چهارم نشان داده شده اند اینها گیرندگان دیدن هستند که مخروط ها و میله ها خوانده می شود جریانهای عصبی که در اثر تحریک نور پدید می آیند توسط عصب بصری به مغز منتقل می شوند.

مخروط ها


مخروط ها برای دیدن رنگ لازمند حیواناتی که در شبکیه آنها مخروطها یافت نمی شوند کوری رنگ دارند کوری رنگ را در آدمیان به نقص در مخروطها یا به نقص در ارتباط عصبی مخروطها نسبت می دهند علت اینکه در نور کم هنگام مغرب رنگها را تشخیص نمی دهیم این است که مخروطها در نور کم کار نمی کنند .
مخروطها در نقطه ای از شبکیه که لکه زرد نامیده می شود تمرکز دارند و در این نقطه میله ها وجود ندارند. هر چه به محیط شبکیه نزدیک می شویم عده مخروطها کم می شود و عده میله ها فزونی می یابد حدس مس زنند در شبکیه در حدود هفت ملیون مخروط وجود داشته باشد.

مخروطها و نظریه رنگ


می دانیم دیدن رنگ توسط مخروطها صورت می گیرد اما درباره اینکه چگونه این امر واقع می شود چیزی نمی دانیم نظریه های چند در این باره بیان شده اند و کوشیده اند ادراک رنگ را به فعالیت داخل مخروطها داخل مخروطها یا فعالیت سلسله عصبی یا هر دو نسبت دهند. اما هیچیک از این نظریه ها همه پدیده های مربوط به دیدن رنگ را توجیه نمی توانند کرد و با همه واقعیات دیگر در فیزیولوژی و نورولوژی سازگار نیستند.ساده ترین این نظریه ها که قبول بیشتر یافته است بیان می کند که سه نوع مخروط وجود دارد و هر یک از اینها نسبت به یکی از طول موجهای سرخ و سبز و آبی دارای حساسیت بیشتر هستند این فرض با واقعیات مربوط به آمیزش رنگ سازگار است با تابانیدن نور سرخ و سبز و آبی روی پرده سفیدی به نسبتهای مختلف می توان همه رنگهای طیف را ایجاد کرد از آمیزش هر سه با هم سفید به وجود می آید. با مخلوط کردن نور سرخ و سبز رنگ پدید می آید.

نظریه ادراک رنگ سه عنصری را نخست در سال 1801 توماس یانگ بیان کرد و بعداً لودویک فن هلم هلتز آن را تکمیل کرد و امروز به نام نظریه یانگ هلم هلتز معروف است.

این نظریه نه تنها آمیزش طول موجها بلکه پس تصویرهای منفی را را نیز توجیه می کند. طبق این نظریه این امر در اثر تحریک اختلافی سه نوع مخروطها پدید می آید مثلاً طول موجهای رنگ سرخ بیشتر مخروطها مربوط به رنگ سرخ را تحریک می کند و در مخروطهای مربوط به آبی و سبز تاثیر زیاد نمی کنند در اثر این امر مخروطهای مربوط به رنگ سرخ خسته می شوند ولی مخروطهای دیگر خسته نمی شوند تحریک با نور آکروماتیک یا بی فام (مثلاً وقتی که به سطح سفید یا خاکستری نگاه می کنیم) در مخروطهای آبی و سبز بیشتر اثر می کند تادر مخروطهای سرخ در نتیجه آنچه به نظر می رسد مخلوطی از آبی و سبز یا سفید منهای سرخ است یعنی آبی سبز . پس تصویر های منفی دیگر نیز به همین ترتیب توجیه می شوند پس از تحریک چشم توسط رنگ آبی ، زرد بنظر می رسد زیرا نتیجه آمیزش سرخ و سبز است یا سفید منهای آبی. هر چند نظریه یانگ هلم هلتز بعضی جنبه های ادراک را توجیه نمی تواند کرد و باید در آن تغییراتی داده شود بااین حال این نظریه امروز از طرف بیشتر فیزیک دان ها و فیزیو لوژیست ها و روانشناسان پذیرفته شده است.

میله ها


حساب کرده اند که شبکیه شامل صد ملیون میله است چنانکه گفتیم در نقطه زرد هیچ میله نیست و در حوالی نزدیک آن عدم کمی میله است هر چه به محیط شبکیه نزدیکتر می شویم عده میاه ها زیاد تر می شود.

دیدن توسط میله ها کاملاً آکروماتیک یعنی بی فام است. اگر نوری را که بر تصویر می تابد بتدریج کم کنید حساسیت مخروطهای چشم شما بتدریج کم می شود تا به جائی که همه رنگها ناپدید می شوند و فقط یک عده نوار های خاکستری رنگ به نظر می رسند در این موقع معلوم است که مخروطهای چشم شما دیگر کار نمی کنند. اگر نور از این هم کمتر شود نقطه زرد که محل تمرکز مخروطهاست بکلی بی حس می شود و در این موقع فقط می توانید از کنار چشم خود ببینید زیرا در این هنگام فقط با استوانه ها می بینید. در این وقت درخشانی محسوس است اما رنگ محسوس نیست. انتقال از دید مخروطی به دید میله ای مسئول تغییری است که در حساسیت نسبت به طول موج پدید می اید و وقتی از پدیده پورکینجه بحث می کردیم بدان اشاره کردیم.

حساسیت زیاد چشم نسبت به نور پس از سازگاری با تاریکی در اثر تغییراتی است که در میله ها صورت می گیرد سازگاری با تاریکی و سازگاری با نور مربوط به میله هاست نه به مغز آزمایشهائی که در آنها توانسته اند یک چشم را با نور و دیگری را با تاریکی سازگار کنند این امر را اثبات کرده است.وقتی چشم در تاریکی است در استوانه ها مواد فوتو شیمیایی تمرکز می یابد. چون این مواد ارغوانی رنگند آنها را ارغوانی بصری خوانده اند . کسانی که به آسانی نمی توانند با تاریکی سازگار شوند در نور کم تقریباً نا بینا می شوند این کسان را شب کور می خوانند ویتامین A در کاهش شبکوری سهم مهمی بر عهده دارد این ویتامین برای ترکیب ارغوانی بصری لازم است و بنابراین برای دید خوب در شب باید بدن ویتامین A به اندازه کافی داشته باشدقابل توجه است که مصریان قدیم بیماری شب کوری را می شناختند و برای معالجه آن جگر خام را تجویز می کردند و امروز می دانیم که جگر شامل مقدار زیادی ویتامین A است.
به سربازانی که باید در شب حرکت کنند غذاهای حاوی ویتامین A می دهند و گاه قرصهای ویتامین A اضافی بدانها داده می شود اما بدیهی است کسی که کمبود ویتامین ندارد با خوردن مقداری اضافی از این ویتامین دید بهتر کسب نمی کنند.
تقریباً چهل دقیقه طول می کشد تا چشم کاملاً با تاریکی سازگار شود اما در چند دقیقه پس از تابیدن نور زیاد در چشم این سازگاری از بین می رود در این مورد گوئیم که چشم با نور سازگار می شود.

نور زیاد واکنش فو تو شیمیایی به وجود می آورد که در اثر آن ارغوانی بصری سفید می شود و حساسیت آن کم می شود بنابراین در مواردی که شخص باید به شاخص یا صفحات نورانی دیگر نگاه کند و در عین حال سازگاری چشم خود را با تاریکی حفظ کند تا بتواند اشیاء را در تاریکی تمیز دهد باید نور سرخ بکار برد که تاثیر آن در سازگاری با تاریکی اندک است می توان هنگام نگاه کردن به شی نورانی عینک سرخ زد و دوباره وقتی نگاه کردن در تاریکی لازم می شود عینک را برداشت البته شماره ها نباید با رنگ سرخ رسم شده باشند زیرا رنگ سرخ را با عینک سرخ نمی توان تشخیص داد.

تیز بینی


تیز بینی چشم وقتی زیاد است که دو تصویر که بر روی شبکیه می افتد بهم نزدیک باشند و هنوز به صورت دو تصویر درک شوند. تیز بینی با زیاد شدن نور افزون می گردد. مثلاً اشیایی را که در شکل پنجم نشان داده شده است در نظر گیرید شکل را در فاصله دومتری نگه دارید و اثر زیاد و کم شدن نور را بسنجید خواهید دید که در نور کم تیز بینی کم است زیرا در این حالت فقط میله ها کار می کنند وقتی تیز بینی کم است در دایره های کوچکتر شکاف ناپدید می شود. نقاط یا خطهای مختلف برای اینکه از هم تشخیص داده شوند باید مکانیزم های گیرنده مختلف را تحریک کنند،این امر به دو دلیل بیشتر ممکن است در نقطه زرد اتفاق افتد تا در جای دیگر :

1-در نقطه زرد عده سلولهای گیرنده بیشتر است.
2- بسیاری از این سلولها راه انفرادی به مغز دارند در صورتی که در خارج از نقطه زرد میله ها اغلب راه مشترک به مغز ندارند.

در این صورت اگر دو سلول که با هم یک راه به مغز دارند تحریک شوند خبری که به مغز می رسد مثل آن است که فقط یک سلول تحریک شده باشد. پس هر چه از مرکز شبکیه دور شویم تصاویر نقاط یا خطوطی که بر شبکیه می افتند باید فاصله بیشتری از هم داشته باشند تا متمایز از هم درک شوند.

پر پر زدن نور


وقتی نوری با سرعت کم بدرخشد و خاموش شود درخشیدن و خاموش شدن آن کاملاً متمایز از هم درک می شوند وقتی سرعت این عمل افزایش می یابد یعنی فاصله بین روشنی و تاریکی کم شود به جائی می رسیم که دیگر خاموش و روشن شدن متمایز از هم درک نمی شوند و درک ما بصورت نور مداوم است. چراغ الکتریکی 60 سیکلی نه بنظر می رسد که روشن و خاموش می شود و نه پر پر زدن نور را در آن می بینید.
بنظر می آید که جریان نور مداوم است فراوانی درخشش هائی که لازم است تا نور را مداوم جلوه دهد مرز فراوانی پر پر زدن خوانده شده است. این فراوانی تابع عوامل چندی منجمله شدت نور است فراوانی با نور کم شدت و با نور قوی زیاد است مرز فراوانی پر پر زدن در اشخاص مختلف تفاوت می کند و آزمایش نشان داده است که جریان خون و عوامل فیزیولوژیک دیگر بستگی دارد از این پدیده نیز بصورت شاخص تاثیر متقابل اعصاب در شبکیه استفاده کرده اند.



تعداد بازدید ها: 20778


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..