درد انسان چیست ؟
اگر سر انسان درد بگیرد ، درد او از آن جهت که انسان است ، نیست، چون سر یک حیوان مثل گوسفند هم درد میگیرد .
اینکه دست و پای انسان درد میگیرد ، از نوع دردهای حیوانی و عضوی و شخصی است . اما آنها که صحبت از " درد انسان " و " صاحب درد بودن انسان " میکنند ، مقصودشان این نیست .
آن دردی که ارزش ارزشها در انسان است ، چیز دیگری است .
درد انسان ازنظر عرفا
نظر عرفا آن دردی را که در انسان سراغ دارند و دائما آن را تقدیس میکنند ، درد خداجوئی است .
میگویند این درد از مختصات انسان است و حتی انسان به این دلیل بر فرشته ترجیح دارد که فرشته بیدرد است و انسان ، درد دارد .
طبق نظر اسلام ، انسان یک حقیقتی است که نفخه الهی در او دمیده شده و از دنیای دیگری آمده است و با اشیائی که در طبیعت وجود دارد ، تجانس کامل ندارد .
انسان در این دنیا ، یک نوع احساس غربت و احساس بیگانگی و عدم تجانس با همه موجودهای عالم میکند چون همه فانی و متغیر و غیر قابل دلبستگی هستند ، ولی در انسان ، دغدغه جاودانگی وجود دارد . این درد همان است که انسان را به عبادت و پرستش خدا و راز و نیاز و به خدا نزدیک شدن و به اصل خود نزدیک شدن میکشاند .
گاهی مثالمیزنند به طوطیای که از جنگلهای هندوستان آوردهاند و آن را در قفسی زندانی کردهاند و این طوطی همیشه ناراحت است و در فکر این است که این قفس شکسته شود و به جائی که مقر اصلی اوست باز گردد ، و گاهی انسان را به مرغی که از آشیانه خود دور افتاده باشد ، تشبیه میکنند .
یکی از عالیترین تشبیهات ، همین تشبیه
مولوی در اول مثنوی است . او انسان را تشبیه به نیای کرده که او را از نیستان بریدهاند و حال دارد دائما ناله و فریاد میکند و همه ناله و فریادش برای این فراق است .
میگویند فیل را که از هندوستان میآورند ، باید دائما به سرش بکوبند ، اگر نکوبند به یاد هندوستان میافتد . مولوی در اینجا میگوید فقط فیل است که هندوستان را به خواب میبیند ، چون از هندوستان آمده است ، الاغ هرگز هندوستان را به خواب نمیبیند ، چون غریب هندوستان نیست و او را از آنجا نیاوردهاند .
میخواهد بگوید انسان است که دغدغه بازگشت به عالم دیگر را دارد ، درد عرفانی دارد ، درد بازگشت به سوی حق و به سوی خدا را دارد ، درد مناجات و وصال حق را دارد .
" درد انسان " در کلام امیرالمؤمنین
چقدر زیبا میگوید امیرالمؤمنین علی علیهالسلام وقتی که با
کمیل بن زیاد نخعیبه صحرا میرود . کمیل میگوید همین که به صحرا رسیدیم و دیگر کسی در آنجا نبود ، علی علیهالسلام آه عمیقی کشید « فلما اصحر تنفس الصعداء » بعد فرمود :
« یا کمیل بن زیاد ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها ، فاحفظ عنی ما اقول لک »
" دل انسان به منزله ظرف است ، بهترین ظرفها آن است که ظرفیتش بیشتر باشد یا بهتر مظروف را نگهداری کند . گوش کن آنچه را که من به تو میگویم .
اول مردم را به سه قسمت تقسیم میکند که اینها محل بحث من نیست تا در اواخر ، شکایت میکند که : افسوس ! افراد صاحبسری نیستند که من آنچه را که در دل دارم ، بتوانم به آنها اظهار کنم . بعد میگوید :
اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا
ولی اینچنین هم نیست که هیچکس نباشد ، همیشه در همه زمانها افرادی اینچنین هستند .
« ..... هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرش »
علم حقیقی در نهایت بصیرت بر آنها هجوم آورده است و به مقام یقین کامل رسیدهاند
« و باشروا روح الیقین ، و استلانوا ما استوعره المترفون ، و انسوا بما استوحش منه الجاهلون »
به روح یقین اتصال پیدا کردهاند و فاصلهای با روح یقین ندارند . آن چیزهایی که برای اهل ترف و ماده پرستها خیلی سخت است ، برای آنها رام و نرم است ، آنچه برای نادانها مایه وحشت است یعنی خلوت با حق ، برای آنها مایه انس است
« و صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی »
اینها در دنیا با مردم همراهند ولی با روحهایی که مجذوب عالم بالا هستند . در عین اینکه در این دنیا هستند ، در این دنیا نیستند ، در حالی که در این دنیا هستند ، در دنیای دیگری هستند .
دردهای علی و به تعبیر ما دردهای عرفانی علی و دردهای عبادتی علی و مناجاتهای علی یک مسئله بسیار واضح و روشنی است . کارش در عبادت به جائی میرسد که آنچنان از خود بیخود میشود و گرم محبوب و معشوقش میشود که از آنچه در اطراف او میگذرد بیخبر است ، حتی اگر تیری را از بدنش بیرون بکشند .
این درد انسان است ، یعنی درد جدائی از حق ، و آرزو و اشتیاق تقرب به ذات او و حرکت به سوی او و نزدیک شدن به او . تا انسان به ذات حق نرسد ، این دلهره و اضطراب از بین نمیرود و دائما این حالت برای او هست . اگر انسان خود را به هر چیز سرگرم کند ، آن چیز سرگرمی است ، حقیقت چیز دیگر است.
قرآن این مطلب را به این تعبیر میگوید :
" « الا بذکر الله تطمئن القلوب »" ( سوره رعد ، آیه . 28 )
بدانید فقط و فقط دلها با یک چیز از اضطراب و دلهره و ناراحتی ، آرام میگیرد .
این درد بشر به وسیله یک چیز است که آرامش پیدا میکند و آن ، یاد حق و انس با ذات پروردگار است . عرفا بیشتر روی این درد تکیه کردهاند و دیگر به درد دیگری توجه ندارند و یا بگوئیم کمتر توجه دارند .
منبع :انسان کامل ،
شهید مطهری
صفحه 76
(نهجالبلاغه ، حکمت . 147 1 )