منو
 کاربر Online
733 کاربر online
 : ادبی
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline حمیده کاشیان 3 ستاره ها ارسال ها: 195   در :  چهارشنبه 03 اسفند 1384 [03:15 ]
  عشق روی پیاده رو
 

با سلام و آرزوی سلامتی

چند قسمت از کتاب"عشق روی پیاده رو" از مصطفی مستور را برایتان نقل می کنم:


- صبح روز سه شنبه بیست و پنجم مارس، بیرون کلبه ی فرانچسکو کاوانی غوغایی به پا بود. چند پیرمرد افلیج، دو زن که از درد مفاصل و روماتیسم ناله می کردند و یک جوان که هر دو پایش را در یک تصادف اتومبیل از دست داده بود، تقاضای کفش پرنده را از فرانچسکو می کردند. بیماران به طرز غریبی تقاضای کفش پرنده را داشتند تا هر چه زودتر از درد و رنج جانکاهی که بر آنها مستولی بود رهایی یابند.

- جولیانو نگاهی به تصویر روی بوم انداخت و با خود گفت: «تابلو را بر می دارم و تمام ایتالیا را زیر پا می گذارم. آنجلا باید میان همین مردم باشد.»

- فقط دوست دارم بیایی و برویم کنار کارون و درباره ی خودمان حرف بزنیم. نه حال سیاست را دارم و نه فلسفه و تاریخ و ادبیات را. دوست دارم فقط درباره محسن و ستاره و خودمان حرف بزنیم.


- بی اختیار رها شدم و به طرف جمعیت و مثل آدم های مست چند قدم به جلو برداشتم و دوباره به عقب برگشتم و روی کتاب ها به زانو درآمدم. خون بر روی کتاب ها پاشیده بود و چشم های عیدی از ترس داشت از حدقه بیرون می زد. سرم را از درد روی زمین گذاشتم و در نمای معکوسی چشمم به مجسمه فرشته افتاد که در ضد نور سیاه شده بود و انگار که به سمت زمین شیرجه می رفت.


عشق روی پیاده رو چند داستان کوتاه است. به نظر من داستانهای جالبی دارد.

توضیح: کتابی که در اسفند ماه معرفی می کنیم کتاب "از به" نوشته ی رضا امیرخانی در سال 1383 است.

اگر گفتید اسم کتاب چه معنی می دهد؟!

  امتیاز: 0.00