منو
 کاربر Online
1050 کاربر online
 : ادبی
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   ناشناس   در :  چهارشنبه 19 بهمن 1384 [06:32 ]
  > داستان کوتاه (( درس بزرگ ))
 

واضح است که جوان بلخی هنوز عارف نشده به عارف رسمی چون بایزید بسطامی درسی داده که او نمیتواند آنرا فراموش کند ، ولی اخلاق قناعت و نداری و گرسنه ماندن هم از آن مشهود است ، زیبایی اخلاقی آن را نمیتوان تکذیب کرد اما زندگی عارف هم در واقع وقت تلف کردن و نبود تولید است و هیچ انسانی نباید این گونه زندگی را سرمشق قرار دهد ، بلکه عارف شدن هدف نیست و انسان مسئول باید حرفه و کار داشته باشد و خیر دنیوی او به بقیه هم برسد ، اگر همه در ایران ما عارف بودند ما بدبختیمان از حالا هم بیشتر بود .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline سعید-سعید 1 ستاره ها ارسال ها: 7   در :  سه شنبه 11 بهمن 1384 [07:45 ]
  داستان کوتاه (( درس بزرگ ))
 

روزی مردی سعی داشت تا بره مورد علا قه اش را به داخل خانه ببر د ولی بره وارد خانه نمی شدو پا هایش را محکم بر زمین فشار می داد.
خدمتکار منزل وقتی این صحنه را دید نزدیک شد و انگشتش را داخل دهان بره گذاشت. بره شروع به مکیدن کرد. خدمتکار داخل خانه رفت و بره هم به دنبالش راه افتاد.
مرد از این اتفاق ساده درس بزرگی گرفت. فهمید که برای اثر گذاشتن بر دیگران ابتدا باید خواسته های آنها را درک کرد.

  امتیاز: 0.00    نمایش یاسخ های این پست  
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   ناشناس   در :  چهارشنبه 19 بهمن 1384 [19:21 ]
  عارف چه کسی است
 

با سلام ، کشاورزی که در روز های سرد و گرم سال برای تولید نیاز های مردم جامعه اش کوشش میکند نفعش برای جامعه از آن عارف بیشتر است ، این نیست که بگوییم عارف نباید باشد بلکه عارف نباید فقط تولیدش عرفان باشد اگر عارف علاقمند به ایثار است نباید بنشیند تا بر حسب اتفاق چیزی پیدا کند تا او آنرا ایثار کند و از ایثارش لذت ببرد ، ایثار را کوشش برای رفع نیاز ها و احتیاجات اساسی مردم باید دید ، یک دارو ساز در حقیقت کارش ایثار است تا دارو برای نیاز مردم فراهم کند ، در ادبیات زیبایی عرفان را همه میبینیم ولی آنرا اگر زیاد تبلیغ کنیم میشود مانند سایت تبیان که هر که از راه میرسد میخواهد عارف بشود !razz آن دوره ای بود و گذشت و تکرار و آوردن آن فضا نفعی به حال جامعه ای که هزار ها کمبود دارد را ندارد . مگر اینکه شما در آن نفعی بیابید که نیاز جامعه برای داشتن چنین کسی را نشان دهد . بابا طاهر متعلق به زمانی است که نیاز کم است و اگر مثلا کسی از بیماری قند کور شود یا بمیرد میگفتند خواست خدا بوده و اصلا هم نمیدانستند که چرا کور شد یا مرد، ولی عارف امروز کسی است که مثلا با پیدا کردن راه های درمان کمک به هزاران نفر که به درمان و دارو نیازمندند برساند .

  امتیاز: 0.00