پنج شنبه 09 فروردین 1403 |
ناشناس
|
خروج
تمام سایت
صفحات دانشنامه
دیگر سایتها
گالری های تصویر
تصاویر
فایلها
انجمن
جستجو در عنوان
عنوان دقیق
در متن
منو
خانه دانشنامه
دانشنامه
صفحه های تصادفی
آخرین تغییرات
رتبه بندی ها
زمین تمرین
انجمن
انجمن ها را فهرست کن
رتبه بندی ها
گالری تصویر
گالری ها
رتبه بندی ها
گالری فایل
گالری ها را فهرست کن
رتبه بندی ها
کاربر Online
710 کاربر online
: ادبی
دلیل حذف:
حذف کلی به همراه جوابها
حذف عنوان و محتوا
دلیل حذف:
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.
لیلا مهرمحمدی
ارسال ها: 411
در
: شنبه 17 دی 1384 [05:41 ]
تختی به روایت سیاوش کسرایی
جهان پهلوان
جهان پهلوانا صفای تو باد
دل مهرورزان سرای تو باد
بمانا نیرو به جان و تنت
رسا باد صافی سخن گفتنت
مرنجاد آن روی آزرمگین
مماناد آن خوی پاکی غمین
به تو آفرین کسان پایدار
دعای عزیزان تو را یادگار
روانت پرستنده راستی
زبانت گریزنده از کاستی
دلت پر امید و تنت بی شکست
بماناد ای مرد پولاددست
که از پشت بسیار سال دراز
که این در به امید بوده است باز
هلا رستم از راه باز آمدی
شکوفا جوان سرفراز آمدی
طلوع تو را خلق آیین گرفت
ز مهر تو این شهر آذین گرفت
که خورشید در شب درخشیده ای
دل گرم بر سنگ بخشیده ای
نبودی تو و هیچ امیدی نبود
شبان سیه را سپیدی نبود
نه سوسوی اختر نه چشم چراغ
نه از چشمه آفتابی سراغ
فرو برده سر در گریبان همه
به گل سایه شمع پیچان همه
به یاد تو بس عشق می باختند
همه قصه درد می ساختند
که رستم به افسون ز شهنامه رفت
نماند آتشی دود بر خامه رفت
جهان تیره شد رنگ پروا گرفت
به دل تخمه نیستی پا گرفت
به رخسار گل خون چو شبنم نشست
چه گلها که بر شاخه تر شکست
بدی آمد و نیکی از یاد برد
درخت گل سرخ را باد برد
هیاهوی مردانه کاهش گرفت
سراپرده عشق آتش گرفت
گر آوا در این شهر آرام بود
سرود شهیدان ناکام بود
سمند بسی گرد از راه ماند
بسی بیژن مهر در چاه ماند
بسی خون به تشت طلا رنگ خورد
بسی شیشه عمر بر سنگ خورد
سیاووش ها کشت افراسیاب
و لیکن تکانی نخورد آب از آب
دریغا ز رستم که در جوش نیست
مگر یاد خون سیاووش نیست ؟
از این گونه گفتار بسیار بود
نبودی تو و گفتنه در کار بود
کنون ای گل امید بازآمده
به باغ تهی سروناز آمده
به یلدا شب خلق بیدار باش
به راه بزرگت هشیوار باش
که درتنگنا کوچه نام و ننگ
که خلق آوریده است در آن درنگ
تو آن شبرو ره گشاینده ای
یکی پیک پر شور آینده ای
بر این دشت تف کرده از آرزو
تویی چشمه چشم پر جست و جو
تو تنها گل رنج پرورده ای
که بالا گرفته برآورده ای
به شکرانه این باغ خوشبوی کن
تو از باغی ای گل بدان روی کن
کلاف نواهای از هم جدا
پی آفرین تو شد یک صدا
تو این رشته مهر پیوند کن
پریشیده دل ها به یک بند کن
که در هفت خوان دیو بسیار هست
شگفتی دد آدمی سار هست
به پیکار دیوان نیاز آیدت
چنان رشته ای چاره ساز آیدت
عزیزا ! نه من مرد رزم آورم
یکی شاعر دوستی پرورم
ز تو دل فروغ جوانی گرفت
سرودم ره پهلوانی گرفت
ببخشا سخن گر درازا کشید
که مهرت عنان از کفم واکشید
درودم تو را باد و بدرود هم
یکی مانده بشنو تو از بیش و کم
که مردی نه درتندی تیشه است
که در پاکی جان و اندیشه است
امتیاز:
0.00
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!