منو
 کاربر Online
937 کاربر online
 : ادبی
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   ناشناس   در :  سه شنبه 24 آبان 1384 [07:57 ]
  انتقال یافته از پرسش و پاسخ : ادبیات (از طریق تماس با ما)
 

نام و نام خانوادگی:وحید رضا زهرایی-سلام و تشکر درباره یاد نامه ابوالفضل بیهقی دبیر سلطان محمود غزنوی اطلا عاتی می خواستم
masnavi3320@yahoo.com

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline لیلا مهرمحمدی 3 ستاره ها ارسال ها: 411   در :  سه شنبه 24 آبان 1384 [09:07 ]
  > انتقال یافته از پرسش و پاسخ : ادبیات (از طریق تماس با ما)
 


کمتر استاد، شاعر و ادیبی را می توان یافت که به سراغ تاریخ بیهقی نرفته باشد. این کتاب، سرشار از لطایف و ظرایف زبان فارسی است و راهنمای بزرگی برای بسیاری از اهل ادب شده است. زبان این کتاب چنان قدرتمند و محکم است که توانسته است تأثیرات شگرفی بر نویسندگان و شاعران قرن های پس از خود بگذارد. علاوه بر این، تاریخ بیهقی منبعی عظیم برای محققان و مورخان نیز به شمار می رود. این همه باعث می شود که درباره این کتاب، نوشته های فراوانی منتشر شود و زوایای گوناگون آن به بحث گذاشته شود. مقاله زیر نگاهی دارد به جایگاه این کتاب در میان اهل نظر و نیز طرح برخی موضوعاتی که بیهقی در کتاب خود به آنها توجه دارد.
«خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر فاضل و مشهور دربار غزنویان کتابی در شرح تاریخ آل سبکتکین از آغاز دولت آن خاندان تا اوایل سلطنت سلطان ابراهیم بن مسعود داشت که اکنون قسمتی از آن در دست و به تاریخ بیهقی مشهور است. ابوالفضل بیهقی در سال ۳۸۵ در قریه حارث آباد بیهق ولادت یافت و بعد از کسب فضایل در نیشابور، به دیوان رسایل محمودی راه جست و در خدمت خواجه بونصر مشکان به کار پرداخت و همچنان در خدمت سلاطین غزنوی به سر می برد تا در زمان عزالدوله عبدالرشید که در سال ۴۴۱ سلطنت یافته بود، چندی صاحب دیوانی انشاء کرد لیکن به تهمت حاسدان معزول و محبوس شد. در سال ۴۴۳ که طغرل کافر نعمت بر عبدالرشید خروج کرد و او را کشت، بسیاری از خادمان درگاه را در قلاع محبوس ساخت و از آن جمله بیهقی را از حبس سلطان و یا به قولی از حبس قاضی غزنین بیرون آورد و به زندان قلعه فرستاد. بیهقی بعد از رهایی از زندان گویا باقی عمر را در انزوا به سر برد تا در سال ۴۷۰ هجری بدرود حیات گفت.» (تاریخ ادبیات در ایران،دکتر ذبیح الله صفا ج دوم، ص ۹۱- ۸۹)
اهمیت تاریخ بیهقی بر کسی پوشیده نیست. این کتاب هم در زمینه تاریخ و هم در باب ادبیات فارسی از کتب گران سنگ و از گنجینه های نفیس علمی و هنری محسوب می گردد؛ به طوری که به لحاظ دارا بودن ارزش های ادبی در دانشگاه ها هم تدریس می شود. با همه اینها نباید تصور کرد که ارزش های این کتاب تنها در موضوعات تاریخی و ادبی است. دکتر خلیل خطیب رهبر با نقل قولی از مرحوم استاد دکتر فیاض در اهمیت این کتاب در باب علم جغرافی چنین می نویسد:«از این کتاب برای روشن کردن مجهولات جغرافیایی قدیم می توان استفاده های شایان کرد.»(همان، ص بیست و چهارم، ج۱)
در این کتاب نفیس ما با نویسنده ای سروکار داریم که هم مورخ است و هم ادیب. او چون داستان سرایی شیواسخن، در نهایت بلاغت و استادی به روایت داستان و ذکر حوادث و وقایع تاریخی می پردازد. او در این کار هرگز از اصول علمی تاریخ نگاری عدول نمی کند و حقایق تاریخی را فدای داستان پردازی نمی گرداند. وی همچون پیکرتراشی زبردست که از تخته سنگی مستعد پیکره ای زیبا می تراشد، از حوادث و وقایعی که واجد جذابیت اند داستان های دلکشی می آفریند که بر دل و جان مخاطب جان آگاه چنان تأثیری می گذارد که گذشت زمان را هیچ گزندی بر آن نیست.
ادبیات آینه زمان است و نویسنده ای چون بیهقی با اشراف کامل به این موضوع اثری آفریده است که بازتاب آرزوها و ناامیدی ها، شادی ها و غم ها، اشک ها و لبخندها، سرخوردگی ها و سرافرازیها و شکست ها و پیروزی های مردم زمانه اش می باشد.اطلاعاتی که تاریخ بیهقی ارایه می کند چنان طیف وسیعی دارد که مایه حیرت هر مخاطبی می گردد. این کتاب علاوه بر اطلاعات ادبی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اطلاعاتی را در زمینه های تخصصی تر مانند مدیریت مالی در اختیار خواننده قرار می دهد که بسیار حائز اهمیت است. برای مثال نحوه پرداخت بیستگانی سپاهیان، نحوه مصادره اموال، حواله کردن برات و نحوه دریافت مالیات از جمله آنهاست. یکی از جالب ترین این اطلاعات در تقاضای پسر کاکو از سلطان مسعود آمده است. پسر کاکو از امیر می خواهد که اخذ مالیات از سپاهان را از طریق مقاطعه به او بسپارد و این همان چیزی است که امروزه به شکلی کامل تر تحت عنوان مزایده در سراسر دنیا رواج دارد.
«چون پسر کاکو را سر به دیوار آمد و بدانست که به جنگ می برنیاید، عذرها خواست و التماس می کند تا سپاهان را به مقاطعه بدو داده آید.»(همان، ص ،۷۳۳ ج ۲)
دکتر خلیل خطیب رهبر نیز به نقل از کتاب فن نثر در ادب فارسی اثر استاد دکتر خطیبی ضمن برشمردن اختصاصات سبکی دوره غزنوی و سلجوقی اول و توضیح آنها در پایان آن می نویسد:
«نثر پارسی در این دوره هنوز شیوه نثر مرسل را دنبال می کند لفظ با معنی برابر است و معانی از هم دور نمی افتد. نه به اسلوب قدیم ساده است و نه به سبک دوره بعد (دوره عزنوی و سلجوقی دوم) فنی و متکلف.
شاید بتوان نثر این دوره را با در نظر گرفتن مفهومی که از نثر خواسته می شود؛ در شمار رساترین و روان ترین آثار منثور در تاریخ تطور نثر فارسی دانست و اگر نثر دوره قبل (دوره سامانی) را نثر ساده و مرسل بنامیم؛ می توانیم نثر این دوره (دوره غزنوی و سلجوقی اول) را به مقام مقایسه، نثر مرسل عالی بخوانیم.» (همان، ص بیست و نهم، ج۱)
دکتر ذبیح الله صفا در باب نثر پارسی از اواسط قرن پنجم تا اوایل قرن هفتم هجری قمری در کتاب تاریخ ادبیات در ایران پس از تحلیلی موجز تاریخ بیهقی را هم ردیف سیاست نامه در دسته آثار نثر مرسل قرار می دهد.
«با توجه به این عوامل باید گفت که نثر معمول پارسی یعنی نثر ساده مرسل و عاری از قیود لفظی که در تمام قرن پنجم و حتی در بعضی از آثار قرن ششم رواج داشت و در حقیقت دنباله سبک نثر قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم در آن گرفته شده بود، از بسیاری جهات با نثر آن دوره متفاوت است و اگرچه این تفاوت چندان شدید نیست که با نظر اول درک گردد؛ با این حال عوامل اختلاف در میان آنها بسیار است یعنی لغات عربی آنها از نثر دوره سامانی و اوایل عهد غزنویان بیشتر و تمثل با شعار و امثال فارسی و عربی در آنها رایج تر است و نویسندگان با آرایش سخن خود با توصیفات رایع و اشعار دلپذیر و بیرون آوردن سخن از ایجاز و اختصار شوقی بیشتر نشان می دهند.وجود همین مسایل ثابت می کند که نثر ساده نیمه دوم قرن پنجم و قرن ششم در عین سادگی الفاظ، از حیث دقت در معانی و مضامین به دنبال آرایش معنوی می رفت و پیداست که همین توجه به آرایش معنوی اندک اندک با آرایش های لفظی هم همراه می شد چنان که به زودی در همین دوره دسته ای از نویسندگان این هر دو امر یعنی تزئینات معنوی و لفظی را یک باره در آثار خود مراعات کردند.از این دسته آثار نثر مرسل که گفته ایم می توان کتبی را از قبیل تاریخ بیهقی و سیاست نامه و آثار ناصرخسرو در صف اول ذکر کرد.»(تاریخ ادبیات در ایران، ج،۲ ص ۸۱-۸۸۰)
عقاید و اندرزهای اخلاقی
بیهقی هدف از نگارش تاریخ را بیداری و عبرت انسانها می داند. او بر این باور است که انسان با آموختن از زمانه صاحب تجربه می گردد و این تجارب چه عملی و چه نظری توازن مقابله او را با دشواری های زندگی افزایش می دهد. از این رو او در جای جای حکایت ها، گزارش ها وداستانهای خود به ایراد اندرزهای اخلاقی همت می گمارد. البته در اغلب اوقات این پندها با ظرافت در بافت متن ها تنیده شده اند ولی گاهی بیهقی در آخر حکایات و داستانها و گزارش های خود از حوادث تاریخی، به شیوه مستقیم عمل کرده و به ایراد اندرزهای اخلاقی می پردازد.
دنیا وآخرت از دیدگاه بیهقی
بیهقی درباره ضرورت اخلاق نیک و نیکویی و فواید دنیوی و اخروی آن چنین می نویسد:
«زیادت از این نگویم که گذشته است و غایت کار آدمی مرگ است، نیکوکاری و خوبی نیک بهتر تا بد و جهان سود دارد و بر دهد.»
او به شدت به روز جزا و پرسش و پاسخ در جهان پس از مرگ معتقد است و خود را ملزم به آن می داند.
«من این دانم که نبشتم و بدین گواهی دهم در قیامت؛ و آن کسان که آن محضرها ساختند، ایشان را محشری و موقفی قوی خواهد بود، پاسخ خود دهند.»
او پس از گزارش مرگ جانسوز حسنک به مذمت دنیا و منازعاتی که به خاطر نیل به امور دنیوی بین انسانها در می گیرد می پردازد و مرگ را مایه تنبیه بازماندگان می نامد و بر این باور است که انسانها با چشم عبرت بین خود باید از مرگ پند بگیرند.
«او رفت و این قوم که مکر ساخته بودند برفتند، رحمه الله علیهم و این افسانه ای است با بسیار عبرت و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا بیک سوی نهادند. احمق مردا که دل درین جهان بندد! که نعمتی بدهد و زشت بازستاند.»
او پس از مرگ خواجه احمد حسن نیز به مذمت حرص برای امور دنیوی می پردازد و با عنوان این مطلب که از دیدگاه مرگ همه انسانها چه غنی و چه فقیر برابرند بار دیگر مرگ را مایه بیداری زندگان می خواند.
«و به عجب مانده ام از حرص و مناقشت با یکدیگر و چندین وزر و وبال و حساب و تبعت که درویش گرسنه در محنت و زحیر و توانگر با همه نعمت، چون مرگ فراز آید، از یکدیگر بازشان نتوان شناخت مرد آن است که پس از مرگ نامش زنده بماند.»
او به اهمیت نام نیک پس از مرگ اشاره می کند و دعای بازماندگان را در حق در گذشتگان حائز اهمیت می داند.
«و این جهان گذرنده را خلود نیست و همه بر کاروانگاهیم و پس یکدیگر می رویم و هیچ کس را اینجا مقام نخواهد بود، چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند.»
بیهقی پس از ذکر خبر مرگ حاجب بزرگ بلگاتگین با اشاره به آیه ۳۴ از سوره لقمان در کمین بودن مرگ محتوم را بیان می کند.
«راست چون به آنجا رسید فرمان یافت و ما تدری نفس بای ارض تموت. (و هیچ کس نمی داند که به کدام سرزمین می میرد.)»
بیهقی بعد از مرگ بوقی پاسبان نیز به این امر اشاره دارد که پس از شرکت در نبردهای فراوان و جراحات های فراوان عاقبت در بستر جان می سپارد.
«و اینجا گذشته شد بر بستر و ما تدری نفس بای ارض تموت.»
سایر عقاید و اندرزهای بیهقی
بیهقی قناعت را از فضایل و حرص را از رذایل اخلاقی انسان می داند و بهروزی را از آن کسی می داند که قناعت را پیشه خود کند.
«و بزرگا مردا که او دامن قناعت تواند گرفت و حرص را گردن فرو تواند شکست.»
بیهقی به موقع و سنجیده سخن گفتن را از خصایل افراد خردمند می داند. وی عدم رعایت این نکته از سوی حسنک وزیر را به واسطه جوانی و عدم تجربه یکی از علل سقوط وی عنوان می کند.
«و کار حسنک آشفته گشت که بروزگار جوانی ناکردنیها کرده بود و زبان نگاه ناداشته و ...»
بیهقی بعد از ذکر خیانت زشت سعید صراف نسبت به مخدومش، سپاه سالار غازی، در بزرگداشت راستی و درستکاری آن را به مثابه زیوری برای انسان می داند.
«و چاکر پیشه را پیرایه بزرگتر راستی است.»
بیهقی گذشت و اغماض را در هنگام برخورداری از قدرت به انسانها سفارش می کند و آن را از خصائل نیک و پسندیده انسان می داند.
«مردمان بزرگ نام بدان گرفتند که چون بر دشمن دست یافتند، نیکویی کردند که آن نیکویی بزرگتر از استخفاف باشد و العفو عندالقدره سخت ستوده است» .







  امتیاز: 0.00