این شعر از خسرو گلسرخی شاعر مبارز است . که توسط رژیم شاه کشته شد .
امتیاز: 1.20
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
ناشناس
در : شنبه 12 شهریور 1384 [08:49 ]
> این رسم توست که ایستاده بمیری
سلام-دارا
سروده ای از سعید سلطان پور, شاعر توده های کار و زحمت ایران و فدائی جان باخته
غزل زمانه
نغمه در نعمه ی خون غلغله زد, تندر شد
شد زمین رنگ دگر, رنگ زمان دیگر شد
چشم هر اختر پوینده که در خون می گشت
برق خشمی زد و بر گرده ی شب خنجر شد:
_ شب خودکامه که در بزم گزندش, گل خون
زیر رگبار جنون جوش زد و پرپر شد
بوسه بر زخم پدر زد لب خونین پسر
آتش سینه ی گل, داغ دل مادر شد _
روی شبگیر گران, ماشه ی خورشید چکید
کوهی از آتش و خون موج زد و سنگر شد
آنکه چون غنچه ورق در ورق خون می بست
شعله زد در شفق خون, شرف خاور شد
آن دلاور که قفس با گل خون می آراست
لبش آتشزنه آمد, سخنش آذر شد
آتش سینه ی سوزان نوآراستگان
تاول تجربه آورد, تب باور شد
وه که آن دلبر دلباخته, آن فتنه ی سرخ
رهروان را ره شبگیر زد و رهبر شد
شاخه ی عشق که در باغ زمستان می سوخت
آتش قهقهه در گل زد و بارآور شد
عاقبت آتش هنگامه به میدان افکند
آنهمه خرمن خونشعله که خاکستر شد
غزل زمانه از شعرهای مجموعه ی «از کشتارگاه» سعید سلطان پور است که حاصل ایام بازداشت و سال های زندان این شاعر کمونیست از بهار ١٣۵١ تا تابستان ١٣۵۶ می باشد.
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!