خوش به حال چشمهها و دشتها،
خوش به حال دانهها و سبزهها،
خوش به حال غنچههای نیمه باز،
خوش به حال دختر میخک ـ که میخندد به ناز ـ ،
خوش به حال جام لبریز از شراب،
خوش به حال آفتاب.
ای دل من، گرچه ـ در این روزگار ـ
جامة رنگین نمیپوشی به کام،
بادة رنگین نمیبینی به جام،
نقل و سبزه در میان سفره نیست،
جامت ـ از آن می که میباید ـ تهی است،
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.
گر نکوبی شیشة غم را به سنگ؛
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ!
امتیاز: 1.40
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!