منو
 کاربر Online
975 کاربر online
 : خلاقیت
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر دوره متوسطه ارسال ها: 94   در :  سه شنبه 18 مرداد 1390 [08:55 ]
  خلاقیت در اسیای شرقی و آمریکا(قسمت دوم)
 

مدارس تمرکز یافته :
در کشورهای آسیای شرقی ، یک راهبرد و نقشه ای برای کنترل مدارس در سطح کشور وجود دارد که به نوعی مرکزیت آموزشی دارند و سبب می شود که در سراسر کشورشان ، برنامه های آموزشی و تحصیلی به صورت یکپارچه ای عمل نمایند و آزمون ها و حتی یونیفرم آنها هماهنگ است اما در کشور آمریکا ، این مرکزیت وجود ندارد ( hahn 2001)در برنامه های تحصیلی ملی ، دانش آموزان از کتاب های درسی واحدی استفاده می کنند و نظام ارزشیابی آنها به صورت سراسری است و لذا جو رقابت در تحصیل در مدارس و دانشگاه ها بالا است (morrise 1996).
این گونه نظم در برنامه های درسی و امتحانی و غیره باعث می شود که انعطاف پذیری معلمان برای دستیابی به اهداف خلاقیت پایین تر بیاید و در کلاس هایشان، آزادی عمل کافی نداشته باشند . در واقع این گونه برنامه ها باعث می گردند که معلمان مجبور شوند که از امور و نقش های بالاتر خود پیروی کامل داشته باشند و لذا برخی از معلمان شبیه به روبات می شوند و گویی یک نوار ضبط شده‌ای هستند که فقط چیزهایی را تکرار می کنند . هنگامی که یک دانش آموز از یک مدرسه دیگری در یک شهر دیگر منتقل می‌شود ، او می تواند مطمئن باشد که محتوای درسی و آموزشی فعلی با محتوای درسی قبلی اش تفاوت ندارد .
گر چه این یکنواختی و همسانی یک امتیاز برای کسانی که می خواهند منتقل شوند محسوب می شود ولی از سوی دیگر مشکل این نوع نظام ها این است که معلمان نمی توانند خلاقیتی در کارشان نشان دهند و خود به خود علاقه و اشتیاق این کار را هم از دست می دهند . در این صورت اگر دانش آموزان ببینند که معلم شان در یک چارچوب خشک محدود می شود و از آزادی لازم برخوردار نیست . خود آنها چگونه می توانند ابداع یا خلاقیتی از خود نشان دهند؟ این نوع تمرکز گرایی در آموزش در برخی از کشورها به خصوص در کره خیلی بارز است و سیاستمداران در برنامه های آموزشی تاثیر گذار هستند و این قضیه به صورت سلسله مراتبی اجرا می شود .
- محدودیت های آموزشی و تربیتی آسیای شرقی :
فرهنگ و نظام اجتماعی ، مولفه و اجزای مهم و اساسی در شکل دهی رفتار در عملکرد خلاقیت هستند (csikszenmihaly 1988) به نظر می رسد که خلاقیت در آسیای شرقی به خاطر دلایلی ، محدودتر از جوامع غربی باشد چرا که در این جوامع به شدت سازمان دهی شده و نظم خاصی دارند ، جمع گرا هستند و در جوامع آنها ، هنوز سلسله مراتب و نگرش های طبقاتی وجود دارد و مدام بر آگاهی و هشیاری تاکید می کنند (rudowicz 2003) غالب محدودیت های فرهنگی آنها متاثر از افکار کنفوسیوسی است که موجب می شود ، دستور العمل ها و قوانین خشک و غیر قابل انعطافی بر آن جوامع حاکم باشد .
در افکار کنفوسیوسی چهار اصل وجود دارد که تمام آنها موجب از بین رفتن خلاقیت می شوند 1- تاکید بر آموزش 2- نظام خانوادگی 3- روابط سلسله مراتبی و طبقاتی 4- نیکوکاری یا خیر اندیشی (chen* chung 1994) تاکید اصرار بر روی آموزش و تعلیم ممکن است از این طریق که سبب یادگیری طوطی وار و مبتنی بر حافظه می شود باعث کاهش خلاقیت گردد . رقابت تحصیلی در بین آنان بالا است و بین کار و تفریح و بازی حد و مرزهایی را قایل می شوند .
ارزش هایی که در نظام خانواده نیز حاکم است به خاطر این که تاکید زیاد بر روی اطاعت و پیروی از پدر و مادر و مادر بزرگ ها دارد یک نوع روابط سرد و خشک و جدی را ایجاد می کند ، عاملی برای مهار خلاقیت محسوب می شوند . آنها بر روی احترام به پدر و مادر و حس وظیفه شناسی تاکید دارند و این موضوع سبب می‌شود که فردیت فرد یا شخص ،در فضای خانواده محو شود ، روابط سلسله مراتبی نیز به خاطر وجود روابط نا برابر بین افراد ، انتظارات گوناگون و در عین حال متفاوت از زن و مرد ، دستور العمل های اجتماعی خشک و سخت و روابط اقتدار گرایانه بین معلمان با دانش آموزان همگی سبب کاهش خلاقیت و نادیده گرفتن استعدادهای درونی و خاص و منحصر به فرد اشخاص می شوند .
نیکوکاری و خیر اندیشی ، ممکن است از طریق سرکوب کردن و پس زدن هیجانات و ابراز نکردن آنها ، موجب کاهش خلاقیت شده و صفات و دستورات اخلاقی مانند تواضع ، اخلاق سکوت ، همرنگی و.. از موانع خلاقیت به شمار می‌آیند (2004 kim ) از سوی دیگر عناصر و مولفه های مثبت و سازنده ای در آیین کنفوسیوس وجود دارد .
به هر روی به نظر kim)) . برخی از عوامل اشاره شده مانند اطاعت در روابط سلسله مراتبی و طبقاتی ، نا برابری بین زن و مرد ، سرکوبی عواطف و هیجانات و تقسیم بین کار- بازی ممکن است عوامل مهمی در سرکوبی خلاقیت باشند . والدین در جوامع آسیای شرقی کودکانشان را از لحاظ روانی وابسته به گروه و تبعیت از آن پرورش می دهند و می خواهند که فرزندانشان از تعارض و تضادهای اجتماعی به دور باشند در حالی که در جوامع غربی ، آنها به دنبال آزادی در افکار فردی هستند و برابری بین انسان ها را دنبال می کنند و می خواهند تا فرزندان شان مستقل بوده و بر خلاف شرقی ها ، به دنبال تعارض باشند .
از درون تعارضات به رشد و تحول دست یابند و لذا از دید آنان ، مباحثات دمکراتیک یا مردم سالارانه بین انسان ها بسیار مهم است (rudowizz &ng, 2003 ) از این رو ، با توجه به عقیده ی بیان شده، افراد در جوامع آسایای شرقی ممکن است به خاطر جمع گرایی شان کمتر از جوامع غربی و فرد گرا خلاق باشند . د رجامعه ی چین ، فردگرایی فقط به صورت حضور یک فرد در جامعه وجود دارد ، این فرد ، عضوی از جامعه است و در جوامع شرقی ، تعلیم و آموزش به عنوان ارزشی برای اجتماعی شدن افراد نگریسته می شود ( 1998 cheng ). دانش آموزان به دنبال این هستند که تفاوت خود از دیگران را ابراز نکنند و افراد یاد می گیرند که مانع فردگرایی شان شده و خودشان را با نظم گروهی پیوند دهند .
ترس از اینکه مبادا در جمع مرتکب اشتباه یا خطایی شوند سبب می شود که آنها سکوت اختیار کنند . این گونه انتظارات از افراد به این دلیل است که آنها برای سازش با گروه اجتماع تمایل پیدا کرده و از تضاد با جمع اجتناب کنند (martinsons 1996).در فضای جمع گرا ، افرادی که به آرامی و به کندی صحبت می کنند توانمند تر از کسانی که تندتر صحبت می‌کنند شناخته می شوند در حالی که در آمریکا ، کاملاً خلاف این عقیده وجود دارد (1992 Lee&bost)
علاوه بر این در افکار کنفوسیوسی بر حقوق افراد و هم چنین خلاقیت فردی و در رتبه دوم و بعد از امور اجتماعی و گروهی تاکید می شود (1999 Park&kim)به طور مثال ، در آسیای شرقی ، کلاس درس به عنوان یک گروه و اجتماع ، جزیی از آموزش مدرسه است و کلاس هایی که با تعداد کوچک وکمی هستند کمتر از کلاس های پر جمعیت مورد استقبال قرار می گیرند چرا که کودکان نیاز به این دارند که در جمع متنوع تری با کودکان بیشتری بحث و گفتگو و رابطه داشته باشند . این نوع فشار فرهنگی برای همرنگی و سازگاری و مشابهت با جمع ، طبعاً می تواند سبب تضعیف خلاقیت گردد ( 1998 Cheng)
- آموزش و پرورش کشور کره و خلاقیت در این کشور :
مادران کره ای میل و اشتیاق واضح و روشنی برای آگاهی در خصوص رشد و تحول خلاقیت کودکان خود نشان می دهند (1993 Chung). به نظر آنان ، یادگیری مناسب از طریق روش های سنتی و مبتنی بر تکرار مطالب و حافظه می باشد (2000 Leepark&kim). این تکرار و تمرین ، از جانب والدین کره‌ای مورد تایید و حمایت قرار می گیرد . بیشتر کودکان کره ای ، مطالعاتشان را در سنین اولیه شروع می کنند و گاهی اوقات حتی در 2 سالگی این فعالیت ها شروع می‌شوند. خیلی از آن ها در کودکی و قبل از شروع مدارس ، قادر به خواندن و نوشتن می‌شوند و استفاده از دفاتر تمرین و نمره دهی در بین آنان متداول و رایج است . کودکان کره ای ، نام بردن حروف الفبا را می آموزند ، صدای حروف را یاد می گیرند و از طریق برگه ها یا کارت های تصویر – واژه ای ، با ساختار نوشتن آشنا می شوند اما بعد از این که وارد مدرسه می شوند ، توسط آموزش های رسمی ، ذهن شان به شدت محدود شده و در یک چارچوب مشخصی هدایت می شود . در مقایسه با کودکان آمریکایی ، کودکان کره ای در کلاس درس ، کمتر حرف می‌زنند ، و تمایل دارند که در کلاس هایی باشند که تعداد آنها بیشتر است .
در این کلاس ها ، کودکان کره ای در موقعیت های یادگیری که در آن بحث و گفتگو و اظهار نظر باشد ، قرار نمی‌گیرند، در حالی که این گونه یادگیری‌ها می توانند به طور معنا داری ، عمق یادگیری شان را افزایش دهد و در آنجا به خاطر اقتداری که بین معلم و شاگرد هست، این گونه مباحثات وجود ندارد چرا که جامعه ی آموزشی آنان معلم – محوری و مبتنی بر آموزش است (1992 bathory).اصولاً از فعالیت هایی نظیر بحث و استدلال ، گفتگو و اظهار و ابراز عقیده و.. که یادگیری را غنا می‌بخشند خبری نیست و لذا امکان ترکیب ایده‌ها و نظرات و در نتیجه افزایش توانایی ذهن وجود ندارد .
علاوه بر این برای این که دانش آموزان از نظر تحصیلی عملکرد بهتری داشته‌باشند، از آنها خواسته می‌شود که مطالب را حفظ کنند و متون درسی را از طریق امتحانات ماهیانه به یاد آورده و به تعبیر آنان ، فصل جهنم امتحانات وجود‌دارد (1992 ,Wollam1973 ,foster 1975 anderson) .به نوعی می توان گفت که هدف از مدرسه آمدن ، آماده کردن دانش آموزان برای گذراندن امتحانات است (1997jook&grow-maienza) از سوی دیگر مدیران و معلمان نیز تحت فشار استاندارد کردن آزمون ها قرار دارند و آنها نیز تحت فشار فضای حاکم ، مجبور به تاکید کردن یادگیری مبتنی بر یادگیری طوطی وار و حفظی دارند که در نهایت موجب سرکوبی خلاقیت می شود .
برتری جایگاه و مقام فرهنگی یک فرد در یک جامعه جمع گرا ، به یک نظام آموزشی ختم می شود که تاکید بر روی امتحانات و رقابت خواهد داشت (cheng 1998)و همچنین به خاط فشاری که بر معلمان و مدیران که اشاره شد ، آنان را بر آن داشته‌است که اکنون به دنبال آموزشی باشند که انعطاف پذیر باشد و با استفاده از روش‌های آموزشی جدید ، دانش آموزان را تشویق کنند که تفکر انتقادی و نقادانه داشته باشند ، استدلال منطقی شان را افزایش داده ، مهارت‌های مطالعه و تحقیق را افزایش و ارتقا بخشند وراه‌های خلاق برای حل مسایل را در پیش گیرند )(1992wollam) برای این که نظام آموزشی کره که یک نظام تمرکز گراست تغییر یابد ، می باید ساختارها و تشکیلات بوروکراتیک یا اداری خشک و مکانیکی آنها عوض شود و یک نظام آموزشی غیر متمرکز با ساختار آزاد و باز داشته باشندتا معلمان بتوانند به طور قابل انعطافی فکر کنند و کاری کنند که دانش آموزان شان نیز منعطف فکرکرده و خلاقانه بیندیشند (1999lee,).
-آموزش و پرورش ژاپن و مبحث خلاقیت :
به نظر تورنس (1980Torrance) یک نوع تصور قالبی ، قبل از جنگ جهانی دوم و در خصوص ژاپنی ها وجود داشت و آن این بود که ژاپنی ها افرادی هستند که غیر مبتکرانه فکر می کنند ، تفکر تقلیدی دارند و به تعبیری همه چیز را کپی می کنند ( تصور قالبی : هر نوع باور تعمیم یافته به حد اغراق و غالباً نادرست ، درباره ی گروهی از افراد است که شخص بر پایه ی آن چنین می پندارد که همه ی افراد آن گروه ، از ویژگی معینی برخوردارند مثلاً این تصور که همه ی مردان به خاطر این که مرد هستند ، می باید قوی و تنومند باشند)علاقه ی ژاپنی ها و تصور آنها از مبدع و مبتکر بودن ، این بود که آنان می باید از جریان رشد و تحول جهانی عقب نمانند و تا جایی که ممکن است حد اکثر دانش و فنون آن زمان را به دست آورند تا این که خودشان به طور ابتکاری به این ابتکارات و.. دست یابند (cummings 1994) .
از همین رو ، در ژاپن، در آن زمان ، تاکید بر یادگیری مبتنی بر حافظه و ... بود تا از آن طریق به خلاقیت تعریف شده ی خود دست یابند (Anderson 1975). در نتیجه جنگ جهانی دوم ، تلاش برای باز سازی ژاپن ، به یک سری تغییراتی در نظام آموزشی که مطابق با معیارهای جهانی باشد احساس می شد . به همین دلیل، تغییراتی در ساختار فرهنگی ژاپنی ها ایجاد شد مانند حاکم کردن اصول دمکراسی یا مردم سالاری ، برابری و مساوات، جایگزینی اصول جدید به جای قوانین قدیم که مبتنی بر حکومت نخبگان بود.
بعد از جنگ ،ژاپن ، نظام آموزشی آمریکایی و فلسفه ی آموزشی دمکراتیک و مردم سالارانه را ترویج داد و. از همین رو هدف آموزش و پرورش ، رشد و تحول دادن یک نوع رویکرد خلاق و آزاد شدولی هم چنان نفوذ آمریکایی ها بر آموزش و پرورش ژاپن ملموس بود و این خاطره ی خوبی را برای شان در بر نداشت و لذا ژاپنی ها به دنبال آموزشی بودند که فارغ از سیاست و آزاد از ایدئولوژی باشد و به ویژه از سیاست آمریکایی فاصله داشته باشد به خاط همین موضوع ، ژاپنی ها موضوعات آموزشی سنتی را مجدداً وارد نظام جدید خود کردند که شامل نظام ها و توصیه‌های آموزش اخلاق بود و از سوی دیگر به دنبال این رفتند تا برای آموزش مستقل خود از آمریکایی ها ، اعتبار وحیثیت ملی شان را دوباره به دست آورده و احیا کنند، به خصوص آن که آنان نیاز به دانشمندان و متخصصان فن آوری داشتند که بومی باشند آبروی علمی شان در معرض خطر قرار نگیرد و به همین دلایل ، آنان مجدداً به رویکرد کنفوسیوسی متمایل شدند . در نتیجه ،ژاپنی ها ، ترکیبی از بهترین خصایص آموزشی شرق و غرب را به وجود آورند و یکی از دلایل موفقیت اقتصادی آنان همین بود که آنان به دنبال این رفتند تا استعداد بالقوه ی خلاق هر شهروند ژاپنی را پرورش داده و کشف کنند(1974dobinson,) .
آنها هم چنین معتقد بودند که خلاقیت ناشی از استعداد صرف و مطلق افراد نیست بلکه محصول تلاش و تمرین در زمان های مکرر و طولانی است . به نظر آنان خلاقیت متاثر از اصرار و پافشاری ، کار سخت، انضباط شخصی ، جدیت و پشتکار ، صرف انرژی ، عرضه و لیاقت و.. است : صفاتی که اصولاً در جوامع آسیای شرقی وجود دارد و افراد به این امور عادت دارند (1980reid&Torrance,). ژاپنی‌ها به رشد دادن توانایی ها و استعداد دانش آموزان برای فکرکردن و یادگیری خلاقانه در آینده تاکید دارند (todd,1999) از این رو، ژاپنی ها به تعلیمات و آموزش قبل از مدرسه ، کسب مهارت های خلاق ، ایجاد انگیزش ، سخت کوشی و پشتکار ، تشویق می‌شوند .
-آموزش و پرورش در آمریکا و کلاس های درس خلاقیت :
در آمریکا ،بر خلاف کشورهای آسیای شرقی که یادگیری مبتنی بر حافظه تاکید دارند ، آنها خلاقیت را مولفه و عنصر اساسی و ضروری در آموزش تلقی می کنند و به دنبال تفکر و مهارت های تفکر در دوره های بالاتر هستند ( garkvo,2002) نظام آموزشی آمریکا از طریق محیط و فضایی که موجب تقویت بحث و گفتگوهای باز و آزاد می‌شود ، تمرین خلاقیت را فراهم کرده و تشویق می کند .مربیان و معلمان آمریکایی در کلاس ها از آزادی بیان برخوردارند و در برخورد با مسایل و دانش آموزان منعطف هستند .
حتی از طریق مرور و تحلیل نوشته های دانش آموزان آمریکایی در قیاس با جوامع آسیای شرقی ، می توان به خلاقیت آنان پی برد . در نوشته ها یا خود گزارش دهی های دانش آموزان آسیای شرقی ، مفاهیم اخلاقی که از آن ها سخن گفتیم زیاد دیده می شود مانند وفاداری ، وظیفه شناسی ، احترام به والدین ، جدیت و پشتکار و.. اما در نوشته های دانش آموزان آمریکا ، معلمان، آنها را آزاد می‌گذارند تا با استفاده از تخیل و تصوراتشان مبدع و مبتکر باشند .آنان بر روی برنامه های خلاق آتی و آینده فکر می کنند و طرح می دهند و یک سفر پر ماجرای ذهنی را تجربه می کنند و جالب این که اگر همین دانش آموزان در آمریکا بخواهند مدرکی بگیرند ، از طریق ملاک های متعددی مورد ارزشیابی قرار می گیرند که یکی از آن ملاک ها ، خلاقیت دانش آموزان است که نشان می دهد، این موضوع تا چه حدی در غرب و آمریکا واجد اهمیت است .
- نظریه ی خلاقیت در عمل :
تورنس (Torrance 1992) به این نتیجه رسیده است که در غرب و آمریکا ، بین خلاقیت و نوآوری با رفاه اقتصاد ملی یک رابطه ای وجود دارد . از این رو ، او اصرار بر این دارد که معلمان و مربیان خلاق ، یک فضا و جو عمومی مطلوب و مناسبی را به وجود آورند و این استعداد ها و توانایی ها را بارورکرده و کشف کنند . تورنس و سایر اساتید آمریکایی ، پیشنهاداتی برای رشد و تحول دادن چنین موقعیت ها و فضاهایی ارائه کرده اند تا یادگیری خلاق رخ دهد و یک نمونه از آن آگاهی از عملکرد مربیان و معلمان خلاق در کلاس است و.. به نظر آنان می‌باید به دانش آموزان فرصت هایی برای پرسش‌گری ، کشف کردن ، دستکاری امور و تجربه ی موارد گوناگون ، امکان ریسک یا مخاطره کردن ، فرصت آزمایش و اصلاح و تعدیل ایده ها و طرح ها و نظرات و هم چنین تکالیف آزاد و باز ارائه شود .
از معلمان آمریکایی خواسته می شود تا از دانش آموزان عیب جویی و انتقاد بیهوده نکنند و پیش از آن که ایده ها و طرح و نظرات آنها را نشنیده اند، انتقاد نکنند و بلکه تنوع آراء و عقاید را ارج نهاده و به دنبال ابداع و نوآوری در فعالیت های متنوع دانش آموزان باشند (kaweski1991). از معلمان آمریکایی خواسته می‌شود که به عنوان تسهیل کنندگان یادگیری دانش آموزان عمل کنند و نقش اصلی شان این باشد که آن ایده ها را یادداشت کرده و پیرامون آنها بحث کنند (1991delellis). هم چنین محققان آمریکایی در خصوص عواملی که موجب از بین رفتن خلاقیت و محدود کردن توانایی و استعدادهای دانش آموزان می شود هشدار داده اند. این عوامل می‌توانند شامل تکالیف اضافی باشند یا اتلاف وقت دانش آموزان و یا مطالعه مواد درسی نامناسب و نا مرتبط باشند .
زیاده روی و افراط بیش از حد در خصوص اجرای برنامه های درسی زمان بندی شده و غیر منعطف می تواند موجب تضعیف و کاهش آزادی دانش آموزان برای کشف ایده های خلاق شود و سبب شود تا آنها به مسایل و مشکلات قبلی شان بازگشت کنند . به هر روی ، مجموعه ای از عوامل می توانند خلاقیت را سرکوب نمایند مانند تسلط فرهنگ سنتی ، سرکوب عواطف و هیجانات ، همرنگی با گروه، تاکید افراطی بر عقل و منطق ، ترس از خطا کردن و شکست خوردن ، خود – رضامندی ، کمال گرایی ، منفی بافی ، فقدان استدلال و پیروی محض از افراد رده بالا یا صاحبان قدرت ... (leroux,1986)
- سیاست کنونی آمریکا در خصوص آموزش و پرورش :
اصلاحات آموزشی در آمریکا بر این نکته تاکید دارند که یک برنامه ی درسی و تحصیلی می‌باید در مدارس به گونه ای باشند که آزمون ها و استانداردهای جداگانه خود را داشته باشند و خود را با سایر مدارس سنجیده و ارزشیابی کنند (2000ohanian, 1986cuban).رئیس جمهور سابق آمریکا، بیل کلینتون در خواست داد تا آزمون های پیشرفت رایگان ملی در کشور آمریکا به عمل آیند .
نیازهای اصلی برای این آزمون ها شامل انتقال و امکان جابجایی ، تساوی حقوق و برابری ، منسوخ بودن و مسوولیت پاسخگویی است (allen& brintin 1996).رهبران سیاسی بر این موضوع اصرار دارند که بدون آزمون کردن ،راهی برای تشخیص این که واقعاً این اصلاحات کار آمد هستند یا نه وجود ندارد و فقط استاندارهای عالی و کار آمد هستند که می توانند ثابت کنند که آن اصلاحات موثر و کارآمد خواهند بود و بالطبع موجب رضایت عموم و معلمان شده و هم چنین سبب خواهد شد تا سرمایه گذاری بیشتری در بخش آموزش و پرورش به عمل آید (1996aronowitz,).
جورج بوش( georg .w . bush) نیز به دنبال آن بود تا هیچ کودکی از برنامه‌های آموزشی عقب نماند و هر دو این ها به دنبال پاسخگویی و مسوولیت پذیری افراد و ایالت‌ها و مدارس مناطق مختلف بودند به خصوص در مدارسی که عملکرد ضعیف‌تری داشتند و آنها در صدد بودند تا ایالت ها و موسسات آموزش ملی ، انعطاف بیشتری داشته باشند و بتوانند از امکانات مالی و آموزشی فدرال یا دولت مرکزی استفاده نمایند و تاکید داشتند تا میزان مطالعه کردن ، به خصوص برای کودکان کم سن و سال افزایش یابد (توضیح این که در آمریکا هر ایالتی می باید نیازهای خود را برطرف نماید و دولت مرکزی در موارد خاص به آن ایالت کمک خواهد کرد و در بحث آموزش ، چنین سیاستی اتخاذ شد ) به نظر می رسد چنین تحرک و جنبشی بر روی آموزش اثر گذار بوده و علی الظاهر در کشورهای اروپایی و ژاپن نیز کار آمدی خود را نشان داده است .
نتایجی که از ارزشیابی و سنجش دروس ریاضیات و علوم در سطح بین المللی انجام شد ، سبب شد تا به خاطر عقب نماندن از پیشرفت سایر کشورها ، آمریکا نیز درصدد بر آمده است تا چنین استاندارهایی را بیشتر دنبال کند چرا که نمرات ریاضی و علوم دانش آموزان آمریکایی پایین تر از خیلی از کشورها بوده است . بدین جهت ، چندین دانشکده در دانشگاه جورجیا ، برنامه های درسی ریاضیات را اصلاح کرده و حتی این اطلاعات را با کشور ژاپن تطبیق دادند زیرا در ژاپن ، جدیت و نظم ، پیچیدگی دروس و.. سبب شده است تا این کشور به عنوان یک قدرت اقتصادی بزرگ و تاثیر گذار در عرصه سیاسی ظاهر گردد و به همین دلایل ، آمریکایی‌ها نیز درصدد بر آمدند تا مقایسه‌ای بین این روش های ژاپنی ها با روش‌های غربی انجام دهند .

  امتیاز: 0.00