لازم به ذکر است که در بخشهای قبلی در مبحث نقد و بررسی رویکرد رفتارگرایی به این موضوع پرداخته شدهاست و در اینجا به مباحث تکمیلیتر پرداخته میشود. در نظریهی محرک و پاسخ پاولف باید اشاره کرد که چون این یادگیری حالت انفعالی دارد و موجود نقش چندانی در آن ندارد، کارایی بالایی د رخلاقیت نخواهد داشت مضافاً این که در این نوع یادگیری که درصد در صد موارد بعد از یک محرک مانند صدا یا نور یک محرک واقعی مثل غذا ارائه میشود، معمولاً در زندگی واقعی، ارتباط بین این محرکها یا اتفاقات و رویدادها کاملاً پیش بینیپذیر نیستند و در موقعیتهایی که آدمی با موقعیتهای جدیدی مواجه میشود، دقیقاً نمیداند که چه عواملی موجب تقویت یک رفتار می شوند یا یک رفتار متاثر از چه اموری است و بیشتر به خاطر باورها و عقاید و تجارب قبلی خود عمل می کنند و حتی بین اموری که ارتباطی وجود ندارد، سعی میکنند یک نوع رابطهای که از قبل در ذهن داشتهاند، برقرار کنند و دلایلی برای آن هم میآورند که به این موضوع، پیوندهای کاذب میگوییم که فرد تمایل دارد آن چیزهایی را که قبلاً میدانستهاست، در مواقع و رویدادهای جدید به کاربرد که این دید خشک و غیر قابل انعطاف، مانع از دید واقعیتهاست و موانعی برای نگاهی نو به امور است. اصول شرطی سازی در اوایل زندگی اگر به خوبی استفاده شوند و اگر عاملی برای رشد انگیزهها و ایجاد علاقه برای یادگیری از طریق پاداشها و تقویتها باشند طبعاً می توانند کودکانی با انگیزه و علاقمند پرورش دهند که شوق به یادگیری در آنها شکوفا شود. اگر روشهای شرطیسازی در مدارس یا خانه به طرز درستی به کار گرفته شوند سودمند خواهند بود معلمی که به اصول شرطی سازی آگاهی دارد و موجب تشویق به موقع و شوق یادگیری یک مطلب درسی یا رفتاری در دانش آموز میشود، شرایط رشد و شکوفایی استعدادها و هوش و حتی خلاقیت وی را فراهم کرده است. از سوی دیگر، نظریهی ثرندایک و اسکینر نیز نقاط ضعف و قوت مشابهی دارند. اگر به این نظریات صرفاً به صورت خشک و آزمایشگاهی نگریسته شود، طبیعتاً رفتار و زندگی واقعی آدمی با شرایط آزمایشگاهی تفاوت بنیادینی دارد و این که از طریق این نظریات بتوان در جامعه ، خلاقیت و باروری را ایجاد کرد، محدودیت های بسیاری برای ارائه تقویتها و پاداشها وجود دارد که بسیاری از این عوامل در اختیار افراد نیستند که به هر طریقی که بخواهند سایرین را شکل داده و رفتار مورد انتظاری مانند خلاقیت را به وجود آورند. به کارگیری برنامههای تقویت در زندگی بسیار دشوار است و به امکانات موسسات و سازمانها و مراکز آموزشی و به دانش و آگاهی کاربران آنها بستگی فراوانی دارد. این که چه نوع تقویتکنندههایی موجب رشد انگیزه و تعالی افراد میشوند مثلاً پول، مرخصی یا تکلیف ننوشتن و غیره و این که به چه میزان توانایی و امکان ارائه منظم این تقویت کنندهها موجود و در اختیار باشد و دهها سوال دیگری که موانع جدی این نظریات هستند را باید در نظر گرفت. از طرف دیگر رفتار و افکار و ذهن و اهداف آدمی همواره تحت تاثیر عوامل گوناگونی هستند که فقط گاهی هدف دریافت تقویت یا پاداش است. دانشآموزی که انگیزه بالایی برای رشد دارد احتمال دارد که تمام هدفش کسب نمرات بالا یا جلب محبت معلم نباشد و فهم عمیق مطالب و غیره از اهداف عمدهی وی باشد. گاهی نمرات بد برای چنین دانشآموزی نه تنها مانع نبوده بلکه عامل رشد وی میشوند تا به ضعفهای خود به طرز عمیقیتری رسیدگی کند. البته نباید از اثرات خوشایند تقویت کننده ها برای رشد انگیزه و تفکر خلاق و میل به پیشرفت غافل بود. نظریه ی تولمن نیز از این جهت که به نقشههای ذهنی توجه دارد، از نظریات قبلی پختهتر است زیرا او نیز به این موضوع اشاره میکند که یادگیری فقط به خاطر محرکهای بیرونی صورت نمی گیرد بلکه نقشه های ذهنی و ارتباط بین درک محرکها هم مهم است که به گونهای حکایت از نگاهی نو به جهان بیرون و با کمک ذهن است. نظریات یادگیری، بیشتر اساس و پایهای برای رشد تفکر خلاق و روش هایی برای سهولت یادگیریاند. شناخت آدمی از بدو تولد با محرکها و پاسخها سرو کار دارد و او میآموزد که در کجا به چه چیزهایی پاسخ دهد یا ندهد و از این طریق به شناخت اجتماعی و نیز درک ذهنی دست مییابد که این مقدمات ذهنی و لازم و مفید هستند اما برای بروز خلاقیت ما به شبکه پیچیده ای از درک محرکها و پاسخ ها و تقویتها نیاز داریم. هنگامی که شما سر درد دارید و به طور مکرر روی پیشانی خود را میمالید با این عمل شرطی که موجب کاهش درد میشود ممکن است مانند یکی از محققان جوان ایرانی در یک لحظه به این فکر بیفتید که دستگاهی ویبره کننده یا لرزانک درست کنید که با لرزش مداوم موجب آرامش و محو سردرد بشود.
این نوع تفکر ساده و در عین حال نو، حاصل دریافت و درک محرک و پاسخ هایی است که ما از قبل آموختهایم و لذا این نظریات از جهاتی قابل توجه هستند اما از آن جهت که خلاقیت در سطوح بالاتر پیچیدگیهای نهانیتری دارد و درک چنین روابطی با فرموله کردن ساده ی محرک ها و پاسخ ها کار ساده ای نیست ، میتوان اذعان داشت که اکنون از مکانیزم آن اطلاعی نداریم. درک رابطهی محرکها و پاسخها زمانی که به حیطهی آگاهی یا به بخش آگاه ذهن برسند، قابلیت ارزیابی دارند و از آن جایی که در شرطی شدنها، این نوع یادگیریها غالباً با آگاهی همراه نیست و بیشتر جنبه ی مکانیکی یا عادت به خود می گیرند، طبعاً به صورت هدفمند موجب خلاقیت نمیشوند و احتمالاً اتفاق و تصادف در ادراک چنین روابطی بیشتر نقش دارد. البته اگر برنامههای تقویت به خوبی اجرا شوند قطعاً نتایج مفیدی به همراه خواهند داشت که کشورها توسعه یافته در این زمینه پیشگام هستند. برای اطلاع بیشتر از مفاهیم یادگیری و برنامههای تقویت به کتابهای پایه مانند زمینه روانشناسی هیلگار مراجعه نمایید.
امتیاز: 0.00
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!