منو
 کاربر Online
748 کاربر online
 : روان شناسی
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  پنج شنبه 16 مهر 1388 [11:04 ]
  اشتباهات بزرگ والدین در تعلیم و تربیت کودکان
 

پدر و مادر بودن یکی از رضایت بخش ترین و در عین حال سخت ترین کارهاست که هر کس می تواند در طول زندگی خود انجام دهد وچه بهتر که این کار در نهایت عالی انجام گیرد . در پژوهش هایی که در باره ازدواج صورت گرفته است به این نتیجه رسیده اند که خوشحال ترین لحظه زندگی زن و شوهرها قبل از تولد اولین فرزند خود و بعد از این که آخرین فرزند آنها خانه را ترک می کند ، می باشد . در عین حال تاکنون انواع کتاب ها و دستورالعمل ها در مورد پدر و مادر خوب بودن نوشته شده ، اما هنوز بسیاری از پدر و مادر ها دچار ابهام هستند و نمی دانند که بهترین راه تربیت فرزند کدام است و چه دستورالعملی را باید سرمشق زندگی خود قرار دهند . شاید دلیل اصلی این باشد که هر کدام از این کتاب ها و دستورالعمل ها ، فلسفه مخصوص خود را دارند و گاهی این دیدگاه ها با هم مخالفت و مغایرت داشته و در نتیجه این ضد و نقیض ها بیشتر به سرگردانی والدین دامن می زند .
به طور کلی مهم ترین اصلی که والدین باید یاد گرفته و مد نظر داشته باشند ، این است که گاهی تغییرهای بسیار کوچک و جزئی هم در طرز تعلیم و تربیت فرزند اثر بزرگ و دائمی در روح و سرنوشت آنها باقی می گذارد که نتایج این اثرها به وضوح در شکل گیری شخصیت فرزندان در حال و آینده دیده خواهد شد . این تغییرها در طرز تعلیم و تربیت فرزندان ، معجزه های عجیب و غیر قابل دسترس نیستند ، بلکه عوض کردن روش و کردار و رفتار روزانه ما با فرزندانمان می باشد که می تواند آن اثرهای معجزه آفرین را در بر داشته باشند .
پدر و مادرها به طور عمومی از دو جنبه فکری و احساسی و یا تجربی خود در مورد تعلیم و تربیت فرزندان استفاده می کنند :
1- والدین راه و روش آموزشی والدین خود را در پیش می گیرند
2- کلاملا بر خلاف روش و رفتار والدین خود ، فرزندان را آموزش می دهند .
و این هر دو روش می تواند بسیار خطرناک و مضر باشد ، اگر این دو روش ، اصول و قوانین پدر و مادری شایسته رعایت نشده باشد و کورکورانه دنبال شوند .
بعضی از پدر و مادرخها و انسان ها ، معمولا در دو قطب شمال و جنوب یا در دو دیدگاه سیاه و سفید ایستاده اند و تصمیم و کارهایشان از روی این محورهای افراطی در دو نهایت سرچشمه می گیرد . مثلا پدر و مادرهایی بسیار علاقمند به خانواده خود هستند و تمام وقت خود را با زن و بچه های خود صرف می کنند یا بچه ها را در کارها و معاشرت های خود آزاد گذاشته و با آنها وقت کافی و مفیدی را نمی گذرانند . پدر و مادرهایی می شوند که یا قوانین و اصول تربیتی بسیار سختگیرانه ای دارند و فرزندان باید چشم و گوش بسته آنها را رعایت کنند یا پدر و مادرهایی هستند که در مورد تربیت و تعلیم فرزندان خود هیچ قانون و شرطی ندارند . پدر و مادرهایی هستند که تمام تصمیم ها را خود ، برای فرزندانشان می گیرند و آنها را در جریان این تصمیم ها دخالت نمی دهند و به خواست آنها توجه نمی کنند ، یا پدر و مادرهایی می شوند که فرزندان را در تمام مراحل تصمیم گیری در زندگی تنها می گذارند و هیچ کمک فکری و روحی برای فرزندان خود نیستند . تمام موارد بالا اشتباه و غیر منطقی است .
بسیاری از والدین در افکار خود تصورهای غلطی را که پایه و اساس علمی و اصولی ندارند جای داده که در این جا به برخی از آنها اشاره می شود :
- بچه نباید سختی ببیند
- بچه نباید نه بشنود
- تمام کارهای روزمره را باید برای بچه انجام داد که او به درس و مشق خود برسد
نمونه های فراوان دیگری نظیر موارد بالا در ذهن پدر و مادرها وجود دارد که در نتیجه آنها را وادار می کند که تصمیم هایی بگیرند و کارهایی بکنند که در مجموع به ضرر فرزندانشان تمام می شود . در حالی که شاید تا حدی بدانیم که تلاش و کوشش ، به ساختن شخصیت کمک می کند . نه شنیدن کودک را قوی تر می کند . در واقع او را به کارهای خانه علاقمند کردن ، احساس مسئولیت در وی ایجاد می کند و فردی از آب در می آید که می تواند در هر شرایطی روی پای خودش بایستد و محتاج به این و آن نباشد . ولی ما باز گاهی وقت ها بر خلاف دانسته های خود عمل می کنیم . و بالاخره اخرین اصل مهمی را که در مورد پدر و مادر بودن باید ذکر کرد این است که رعایت کردن دائم چند قانون یا در حقیقت کمک کردن به فرزند برای پیروی کردن از این قوانین به مراتب بهتر از برقرار کردن قوانینی است که تصورات غیر دائم و به قول خودمان دیمی انجام گیرند و رعایت شوند . کودک احتیاج به مداومت و ثبات در زندگی دارد ، نه عدم مداومت ، نوسان و فقدان ثبات .
پدر و مادرها باید از یک حقیقت مهم دیگر نیز آگاه باشند و آن این است که ما معمولا هر رفتار و کرداری در زندگی خود انجام می دهیم به علت پاداشی است که از انجام آن عمل می گیریم ، تمام عملکردهای ما ، انگیزه های مخصوص خود را دارند . ما کاری را بدون دلیل انجام نمی دهیم . چرا یک نفر باید آنقدر غرق در اعتیاد شو د که سلامت و حتی جان خود را در خطر اندازد ؟ برای این است که درد روبه رو شدن با زندگی برایش مشکل تر از از درد معتاد بودن است .
با توجه به آنچه که ارائه شد ، باید این واقعیت را نیز قبول کنیم که همیشه نمی توانیم انتظار داشته باشیم که ما بهترین خانواده را داشته باشیم و فرزندانمان بهترین افراد باشند . هیچ کس در جایی نایستاده که ما را زیر نظر داشته باشد و به ما نمره بدهد . شما مجبور نیستید همه کارها را به نحو احسن انجام دهید چون امکان ندارد که بتوانید . شما در جریان تربیت فرزندانتان اشتباهاتی را مرتکب خواهید شد که ممکن است اثرات موقت منفی روی فرزندان و خانواده تان بگذارند و آنها را دچار درد و ناراحتی کنند . اما درد و رنج ، قسمتی از زندگی و شاید بهترین درس زندگی باشد که ما را با آگاهی عمیق تری ، انسان بهتری می سازد . هیچ کس نمی تواند دوران نسبتا طولانی پرورش و تعلیم و تربیت کودک را در همه حال بدون هیچ مشکل و مساله ای بگذراند . این واقعیت را بپذیرید که در سر راه شما سنگلاخ هایی خواهد بود ، اما عبور از جاده پدر و مادر بودن با تمام سختی هایش پاداش های زیبای خود را نیز داشته و رزش واقعی دارد .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  چهارشنبه 06 آبان 1388 [08:08 ]
  برآورده کردن تمام خواسته های فرزندان
 

و اما اولین و بدترین راه تعلیم و تربیت چیست ؟
این که فرزند خود را لوس و ننر بار می آورید و آنچه را که می خواهد ولو غیر منطقی و نداشتن احتیاج به آن برایش فراهم کنید .
پدر و مادرهایی که بچه های خود را عادت می دهند برای هر کار خوب پاداش بگیرند ، افرادی می شوند که هر کاری کنند انتظار دارند کسی از آنها تعریف و تمجید کند و اگر پاداشی در کار نباشد ، اصلا کار را انجام نمی دهند .
بچه هایی که کمی باید برای به دست آوردن چیزی یا انجام کاری ، از خود کوشش و تلاش نشان دهند و یا حتی سختی بیشتری تحمل کنند ، در بزرگی افراد بهتری خواهند شد . دسته ای از والدین تصور می کنند که اگر خودشان در بچگی صدمه دیده اند باید سعی کنند که بچه هایشان از همه مواهب به خوبی و به طور کامل بهره مند شوند و مزه هیچ نوع ستمی و مشقتی را نچشند . یا دسته دیگری از پدر و مادرها نه تنها نمی گذارند بچه ها سختی را تحمل کنند ، بلکه اجازه می دهند که خواسته های بچه ها زندگی خودشان را تحت تاثیر قرار دهد . شاید این کار به خاطر این است که بعضی وقت ها پدر و مادرها به دلیل کارهایی که باید انجام دهند و انجام نمی دهند احساس گناه می کنند ؛ آنوقت در بعضی چیزهای دیگر زیاده روی می کنند . مثلا آن اندازه که لازم است با بچه های خود وقت نمی گذراند و یا با کارهای مدرسه و درسی آنها کاری ندارند ؛ اما در عوض ، از نظر مالی نه تنها آنها را اشباع می کنند ، بلکه بیشتر از نیازهای مالی آنها ، پول و وسایل در اختیار بچه های خود گذاشته و آنها را در کارهای خود آزاد می گذارند ، به گونه ای که بچه ها کنترل همه چیز را در دست می گیرند .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  چهارشنبه 06 آبان 1388 [08:16 ]
  چه باید کرد ؟
 

پس اگر بخواهیم توصیه هایی بکنیم که چه باید کرد و چگونه رفتار کرد، به توصیه های زیر عمل کنید :
- مشکل اصلی را دریابید ، بیشتر اشکال کار فرزند شما در چیست ؟ متوجه باشید که در بسیاری از موارد ، اشکال در پدر و مادر و طرز تربیت و رفتار آنهاست ، نه در کودک
- برای بچه های خود قانون و حد و حدود و سازمان داشتن قایل شوید . بچه هایی که در زندگی ساختار یا حصار دارند ، آدم های مفیدی می شوند تا بچه هایی که ول هستند و به خود رها می شوند
- برای بچه هایتان همه کار را انجام ندهید . اجازه دهید که آنها مسئول بسیاری از کارهای روزانه خود مانند تمیز کردن اتاق ، بردن ظرف کثیف به آشپزخانه و غیره بشوند
- اجازه ندهید که بچه هایتان خانه شما را اداره کنند و خواسته های آنها حاکم بر زندگی و خواسته های شما که پدر و مادر آنها هستید ، بشود و باید کنترل زندگی در دست شما قرار گیرد
- اجازه ندهید که بچه ها به شما وابسته بشوند که حتی تا سن 30 تا 40 سال نیز بخواهند با شما زندگی کنند . چون برایشان راحت تر است که با شما باشند تا با خودشان ؛ زیرا از عهده زندگی خودشان بر نمی آیند و در زمان حساس رشد و نمو خود یاد نگرفتند که چگونه روی پای خودشان بایستند
- به بچه هایتان یاد دهید که برای به دست آوردن هر چیزی کوشش کنند ، زحمت بکشند ، صبر کنند و منتظر پاداش نباشند
- هر وقت گرفتار مشکلی می شوند ، بلافاصله آنها را نجات ندهید ، سعی کنید که خودشان یاد بگیرند چگونه مشکلاتشان را حل کنند و از عهده آنها برآیند .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  سه شنبه 12 آبان 1388 [09:32 ]
  همبستگی زناشویی خود را در ارجحیت دوم قرار ندهید
 

در بسیاری از خانواده ها ممکن است سالیان سال بگذرد و زن و شوهر هیچ وقتی را برای خودشان به تنهایی نگذاشته و اصولا هیچ نوع مسافرت یا تفریح خارج از تفریح های دسته جمعی خانوادگی نداشته باشند . این بزرگ ترین اشتباه پدر و مادر است که ازدواج خود را در ردیف دوم و ارجحیت پایین تری نسبت به رسیدگی به فرزندان خود قرار دهند . تعداد کثیری از والدین ، هیچ کاری را بدون حضور و شرکت فرزندان انجام نمی دهند و بسیاری از این زن و شوهرها ، هیچ نوع ارتباطی با هم ندارند و جز آنچه که مربوط به بچه ها و انجام خواسته های آنها و یا صحبت در مورد مسائل آنها می شود . اینها فراموش می کنند که ازدواج یک نهاد مستقل از پدر و مادر بودن است که احتیاج به مواظبت ، مراقبت ، نگاهبانی و پرورش و نمو روزانه دارد .
شاید یکی از دلایل بزرگ افسردگی در پدر و مادران بعد از این که آخرین فرزند آنها خانه را ترک می کند این است که متوجه می شوند که تنها چیزی که زن و شوهر را به هم وصل کرده بود ، وجود بچه ها و ارتباط آنها با یکدیگر در مورد بچه ها بود و حالا که دیگر بچه ها نیستند ، خود زن و شوهر نیز چیزی بین هم و با هم ندارند و حتی یکدیگر ار نمی شناسند . چون در طول سال های بزرگ کردن بچه ها ، هیچ نوع رابطه و شناختی از یکدیگر نداشته اند و همه انرژی آنها صرف بچه ها شده و اصلا به ازدواج خود نرسیده اند .در تحقیق هایی که کرده اند در مورد این که چه ازدواجی سالم است ، به این نتیجه رسیده اند که ازدواجی سالم است که همیشه بین زن و مرد آن کشش فوق العاده جسمی و روحی وجود دارد و زن و شوهر نگذاشته اند که با عدم توجه به یکدیگر این کشش و جذابیت از بین برود . حتی در تحقیق هایی که در مورد پدر و مادرانی که فرزندان خوب تربیت کرده و به اجتماع تحویل داده بودند انجام گرفته به این نتیجه رسیده اند که علاوه بر شرایط اولیه پدر و مادر خوب بودن ؛ مانند گوش دادن به فرزندان ، کمک بودن برای آنها ، محبت و توجه داشتن به آنها ، عامل موثر دیگر این بوده است که بیشتر برای زوج خود اهمیت قائل بوده اند تا برای بچه ها . در خانواده هایی که تمرکز پدر و مادرها روی بچه ها بوده و ازدواج نادیده گرفته شده ، نه بچه ها خوب از آب در آمده اند و نه پدر و مادر رابطه سالمی با هم داشته اند .
به وجود آوردن یک رابطه خوب زن و شوهری ، وظیفه زن و شوهری است که نقش پدر و مادر بودن را نیز دارند ؛ یعنی در حقیقت تمام تصمیم های خوب و بد خانوادگی و تربیت فرزندان در دست زن و شوهر است که اگر تمرکز خود را روی پدر و مادر بودن بگذارند تا روی زن و شوهر بودن ، همه چیز متاسفانه نتایج معکوس خواهد بود . چون در این صورت نه تنها ازدواج خود را از بین می برند ، بلکه بچه هایی تربیت می کنند که نه تنها به پدر و مادر وابسته هستند بلکه نمونه یک رابطه خوب زن و شوهری را نیز در جلوی چشم خود ندیده اندتا و تجربه نکرده اند . تما این مباحث به این معنی نیست که از تربیت فرزند غافل شوید ؛ بلکه در موارد آنی ، به درخواست های طبیعی و لازم یکدیگر به عنوان زن و شوهر و نه لزوما پدر و مادر توجه کنید . فرزندانی که در خانواده هایی بزرگ شده اند که تمام هم و غم پدر و مادر روی آنها متمرکز شده است ، خصوصیت های اخلاقی و روحی بخصوصی پیدا می کنند و از جمله اشکال ترک خانواده ، ترس آنی مستقل شدن و احساس گناه کردن در مورد پدر و مادر ؛ نمونه ای از این مشکلات هستند . این فرزندان فکر می کنند که چون پدر و مادر تمام زندگی خود را فدای آنها کرده اند ، حالا نوبت آنهاست که نسبت به پدر و مادر خود فداکاری کنند . در نتیجه این افراد از بسیاری از خواست های خود می گذرند و یا حتی ازدواج نمی کنند که بتوانند از پدر و مادر خود مواظبت نمایند و می دانیم که این نوع افکار و رفتار به هیچ کس کمک نمی کند و باعث بدبختی زندگی بچه ها می شود . طرف معکوس این جریان هم این گونه است که بچه ها از پدر و مادر خود بسیار عصبانی خواهند شد که چرا این قدر رابطه زن و شوهری و خواست های دیگر خود را فدای رسیدگی به آنها کردند که حالا اینقدر از فرزندان خود متاوقع هستند و یا فرزندان باید مواظب پدر و مادری باشند که هیچ چیزی از خود ندارند و مثل سابق باز هم می خواهند که فرزندانشان که حالا آدم های بزرگی شده اند غریق نجات زندگی شخصی از بین رفته آنها بشوند ولو به قیمت زندگی فرزندان .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  شنبه 16 آبان 1388 [09:31 ]
  چه باید کرد
 

قبل از هر توصیه ای ، باید زن و شوهر تشخیص بدهند که می خواهند به همان اندازه زن و شوهر خوبی برای هم باشند که می خواهند پدر و مادر خوبی برای فرزندان خود باشند . بعد از این تشخیص و تعهد ، برداشتن قدم های بعدی آسان تر است که می تواند موارد زیر را شامل شود :
1- در 24 ساعت روز و شب ، سعی کنید به هر صورت که ممکن است وقتی برای مکالمه ، نوازش و رسیدگی به زوج خود پیدا کنید ؛ شاید بهترین راه این باشد که بچه ها را هر شب سر ساعت معین به اتاق خواب بفرستید که بخوابند .
2- حداقل هفته ای یک بار دو نفری از خانه بیرون بروید و به رستوران ها ، سینما ها و یا جاهای دیگر تفریحی و فرهنگی ، سری بزنید و نگهداری از فرزندان را دلیل عدم زندگی رضایت بخش خود نکنید .
3- مسافرت های کوچک و چند روزه بدون حضور بچه ها را برای خود ایجاد کنید
4- برای پرورش و رشد و نمو رابطه زناشویی خود از هر طریقی که ممکن است استفاده کنید . از طریق رفتن به کلاس و یا ملاقات های مفید با دوستان برای راهنمایی و مشاوره یا حتی مراجعه به روان شناسان و مشاوران خانواده
5- روزهای تولد ، سالگرد ازدواج ، و تاریخ های مهم دیگری که در زندگی هر کدام از زوج ها مهم است را به خاطر بسپارید و در مورد آنها از خود توجه نشان بدهید و گل و شعر و شیرینی به یکدیگر هدیه بدهید
6- به فرزندان خود نشان دهید که به زوج خود احترام می گذارید و زوج شما به همان اندازه برای شما مهم است که فرزندانتان و آنها نمی توانند ما بین شما زن و شوهر قرار گیرند و رابطه زناشویی شما را مختل کنند
7- در حضور فرزندانتان از محبت به یکدیگر ، غافل نشوید .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  شنبه 30 آبان 1388 [13:10 ]
  فعالیت های فوق برنامه
 

در حالی که وارد سومین هزاره شده ایم ، بسیاری از والدین به اجبار یا به اختیار ، خود را مشغول و گرفتار بسیاری از کارها و فعالیت های لازم و یا غیر ضروری کرده اند و همین توقع را از فرزندان خود دارند و آنها را نیز وادار به داشتن برنامه های فوق درسی و کلاسی می کنند . در نتیجه این طرز زندگی ، وقت ارزشمندی را که باید با هم و در فعالیت های خانوادگی بگذرانند از آنها گرفته شده و همه در آخر روز خسته و بی حال به خانه باز می گرددند و هیچ کس حتی حوصله و انرژی حرف زدن با دیگری را ندارد .
یکی از مشکلات بزرگ زناشویی در عصر جدید ، کم شدن روابط جنسی بین زن و شوهر است . اکثر اوقات دلیل این مسئله را به ناتوانی جنسی مرد ربط می دهند . در حالی که مشکل اصلی در تمایل است نه در ناتوانی ؛ وقتی زن و شوهر خسته هستند ، هیچ کدام حتی تمایل به رابطه زناشویی ندارند و خستگی می تواند عامل اصلی ناتوانی جنسی در مرد بشود . شاید بپرسید که این امر چه ربطی با تعلیم و تربیت فرزند دارد ؟ در حقیقت این موضوع به روابط خانوادگی سالم ارتباط کامل و مستقیم پیدا می کند . هنگامی که والدین خود را مشغول فعالیت های زیاد کرده و در حقیقت در بعضی مواقع ، خود را فدای گرفتاری ها کرده اند ، دیگر وقتی برای یکدیگر و داد و ستد روابط احساسی پیدا نمی کنند .وقتی احساس و داد و ستدی در کار نباشد ، طبیعتا تمایل به رابطه جنسی نیز از بین می رود . این بخصوص در مورد ساختمان احساسی ، عاطفی و آناتومی بدنی خانم ها بسیار صدق می کند . به این معنی که اگر خانم ها احساس عشق ، محبت و دوستی با زوج خود نداشته باشند ، برایشان مشکل تر است که رابطه جنسی با مرد خود داشته باشند . در نتیجه عدم تمایل که به خاطر عدم وجود داد و ستد احساسی و آن هم به خاطر کمی وقت بین زن و شوهر به وجود می آید ، رابطه جنسی زناشویی را از بین برده یا حداقل تا اندازه ای مختل می کند .
بعضی از پدر و مادرها چنان به کار کردن ، پول در آوردن ، وضع مالی بهتر فراهم کردن ، خریدن اشیا و رقابت با دوستان و همسایه های مرفه تر از خود متمرکز می شوند که در عین حال که رفاه مالی ، فوایدی برای خود و خانواده آنها به وجود می آورد ، ولی در اصل آنها را کاملا به اسارت و بردگی می کشد . تا اندازه زیادی این همه تلاش و کوشش مربوط می شود به نقش ما به عنوان پدر و مادر که می خواهیم بهترین ها را برای فرزندانمان فراهم کنیم ، اما با چه قیمتی ؟ بهای این رفاه مالی و فعالیت در مورد به دست آوردن آنی ، از بین رفتن وقت پر ارزش با خانواده است که نه تنها لذت معاشرت با خانواده را از بین می برد ، بلکه پیغامی هم که رفتار ما با بچه هایمان می دهد این است که ارزش پول و داشتن چیز و مادیات بیش از رابطه داشتن و وقت گذراندن با افراد خانواده مهم است . اما ضرر سوم و بزرگتر این است که انتظار داریم بچه هایمان هم گرفتار فعالیت های فراوان بشوند یا خودشان فکر کنند که باید این فعالیت ها را داشته باشند و چون پدر و مادری دور و برشان نیست که با آنها وقت بگذراند ، فقدان بی احساسی خود را از راه فعالیت های مختلف پر کنند .
تصور دیگر غلط پدر و مادرها در مورد فرزندانشان این است که فکر می کنند فرزندانشان هر چه بیشتر فعالیت داشته باشند ، افراد بهتری خواهند شد و امکان وارد شدن به دانشگاه بیشتر است . در نتیجه می بینیم که در بسیاری از خانواده ها ، بچه ها هم به کلاس موسیقی و نقاشی می روند و هم به کلاس یک زبان خارجی و هم ئدر امر ورزشی فعالیت دارند ، هم در پیشاهنگی ، هم در کارهای خیریه و هم در فعالیت های مدرسه و غیره و غیره . این همه فعالیت ، پدر را وادار می کند که بیشتر کار کند و پول در آورد که از عهده مخارج کلاس های مختلف برآید و مادر را به صورت یک راننده در »ی آورد که تمام وقت خود را صرف آوردن و بردن بچه ها به کلاس های مختلفشان می کند . این رویه باعث هدر رفتن وقت بچه ها و والدین برای زندگی با یکدیگر می شود و نتیجه با ارزشی نیز به همراه نخواهد داشت . در یک کار به طور پیوسته فعالیت کردن بهتر از چندین فعالیت ناپوسته در زمینه های مختلف است .
توقع دیگر والدین از فرزندان خود و فشارهای زیادی که به آنها می آورند این است که انتظار دارند تمام نمرات درسی آنها در تمام دروس 20 باشد که انجام این کار برای اکثر بچه ها امکان پذیر نیست . ممکن است کودکی فقط در چند درس خوب باشد و به آنها علاقه واقعی پیدا کند .و در آنها استعداد خود را نشان دهد ، اما ممکن است در درس های دیگر این طور نباشد . اگر فرزندان این پدر و مادرهای متوقع ، نمرات درسی بالا نگیرنهد ، آن وقت فعالیت پدر و مادر برای بهتر کردن و بالا بردن نمرات تحصیلی فرزندانشان بالا می گیرد . بالافاصله فرزند را به کلاس های درس تقویتی می برند . برای او معلم خصوصی استخدام می کنند و اقدام های مشابه انجام می دهند که در نتیجه وقت پدر و مادر و کودک بیشتر و بیشتر گرفته می شود و ممکن است که با همه این تلاش ها ، هم کودک و هم والدین به آنچه که می خواهند دسترسی پیدا نکنند .
بنابر این گرفتن نمرات بالا بدون توجه به این که این نمرات بالا به قیمت زیاد و از دست دادن شور و شوق جوانی فرزندانمان تمام شده است ، نتایج معکوس در زندگی خود ما و فرزندانمان می گذارد .درست مثل این که ما انرژی و وقت خود را صرف کار و پول در آوردن برای رفاه مالی بیشتر بکنیم ، اما آن وقت فرصتی برای بودن با همسر و فرزندان و بقیه افراد خانواده نداشته باشیم و نتوانیم کارهای مهم دیگر را در زندگی انجام دهیم . این نوع فعالیت های زیاد با چشم بسته نتیجه مطلوبی حاصل هیچ کس نمی کند و فقط شاید ما را ناامید تر و دلسرد تر از زندگی نگاه دارد و چون به غلط تصور می کنیم که حالا که وضع مالی مرفهی داریم و درس و مشق فرزندانمان خوب است و به فعالیت های مختلف مشغول هستند ، باید خوشحال و با نشاط باشیم و زندگی بر وفق مرادمان بگذرد ؛ اما هیچ کدام از این فعالیت ها و رفاه مادی ، خوشحالی واقعی برای والدین و فرزندان آنها ایجاد نخواهد کرد ؛ بلکه بر عکس آنها را از آن عوامل اصلی که ضمانت سعادت واقعی خانوادگی است دور نگاه می دارد . آن سعادت چیست ؟ جواب آن ساده است : با همسر و فرزندان وقت گذراندن ، شادی داشتن ، بازی کردن ، صحبت کردن و از نزددیک یکدیگر را شناختن .
هنگامی که این احساس نزدیکی و صمیمیت در بین افراد خانواده وجود نداشته باشد ، همه احساس خلا و کمبود می کنند که گاهی اوقات ، به خاطر خلاصی از این احساس خلا و کمبود ، خود را بیشتر در کار و فعالیت غرق می کنند و ۀنوقت زمانی دور و برشان را نگاه می کنند و می بینند که همه چیز دارند و همه کار کرده اند ، اما در حقیقت هیچ چیز ندارند و هیچ کار مهمی انجام نداده اند ؛ زیرا آنچه که دارند و کرده اند ، با وجود فوایدی که نصیبشان کرده است ، آنها را از آنچه که در زندگی مهم بوده ، باز داشته است .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  سه شنبه 03 آذر 1388 [13:24 ]
  چه باید کرد ؟
 

1- زندگی خود را جمع و جور کنید و در عوض خرید یک خانه 50 میلیون تومانی که شما را مجبور می کند تا ساعت های بیشتری کار کنید ، به خرید یک خانه 100 میلیون تومانی فکر کنید و آنوقت فرصت بیشتری را به خود و فرزندانتان بدهید که این خود درس زیبایی برای فرزندانتان ؛ برای رابطه با آنها در آینده خواهد بود .

2- از فعالیت ها و کارهای فرزندانتان خبردار شوید ، با آنها صحبت کنید ببینید چگونه وقت خود را می گذرانند . فکر کنید که آیا این فعالیت ها ، کارهایی هستند که در زندگی آینده بچه هایتان موثر باشد ؟ آیا کودک شما لازم است که به این همه کلاس های مختلف درسی ، هنری و ورزشی برود ؟ به او کمک کنید که یک فعالیت مفید و با ارزش را انتخاب کند و در آنها مهارت کسب کند.

3- وقت اضافی خود را که در اثر جمع و جور کردن زندگی به دست خواهید آورد ، صرف رشد و نمو روحی خود و بچه هایتان بکنید . عوض این که بچه هایتان را به کلاس موسیقی و آواز بفرستید که نه آنها دوست دارند و نه می خواهند که در این کلاس ها باشند ، دست او را بگیرید و ببرید در جامعه و جاهای مختلف اجتماعی که در آن زندگی می کند تا فرزند شما بداند افرادی که رفاه مالی ندارند در کجا و چگونه زندگی می کنند . آنها را ببرید برای کارهای داوطلبانه به مراکز خیریه مانند جاهایی که به بی خانمان ها رسیدگی می کنند و به آنها غذا و پوشاک می دهند . بگذارید که فرزندانتان در فعالیت های مفید خدمت به جامعه وقت بگذارند و تجارب ارزشمندی که در مدرسه نیز یاد نخواهند گرفت ، از این طریق به دست بیاورند .

4- تمرکز فکری و مکالمه ای خود را از پول در آوردن ، رقابت کردن با پولدارها و خرید ، لباس و جواهر و غیره عوض کنید و تمرکز خود را روی روابط خانوادگی و رشد و نمو شخصی بگذارید .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  جمعه 06 آذر 1388 [09:01 ]
  فراموش کردن زندگی معنوی
 

یکی از بهترین و موثرترین راه های مبارزه با فشارهای زندگی ماشینی در عصر جدید ، برخوردار بودن از معنویت واقعی در زندگی است . هر چند بسیاری از افراد معنویت اصیل را دارا هستند ، باز هم باید بدانیم که معنویت به این معنی نیست که دست از زندگی بکشیم .
بسیاری از خوبی ها و بدی های زندگی ما رابطه مستقیم به نوع برداشت و نگاهی که به مسایل می اندازیم پیدا می کند . تعدادی از انسان ها ، معنویت را در این می بینند که کارهای خیریه انجام دهند ، پول و اموال به مراکز خیریه و یا افراد مستحقق بخشش کنند و مردم گرسنه را سیر کنند . برای بسیاری از انسان های دیگر ، که قدرت مالی این گونه فعالیت ها را ندارند ، همان اندازه که از کار و زحمت خود می توانند از عهده زندگی خود و خانواده شان برایند و سربار اجتماع خود نیستند ، از خود راضی بوده و با همان چیزی که هستند و با پولی که در می آورند ، گاهی اوقات روح بزرگتر و شادتری از کسانی دارند که دارای مشاغل بالاتری هستند و پول بیشتری بدست می آورند و شاید در کارهاشان و پولی که بدست می آورند نیز درستکاری و شرافت وجود نداشته باشد .
اهمیت معنوی بودن پدر و مادر و اهمیت داشتن یک معنویت در زندگی خانوادگی ، درسی است که فرزندان می آموزند . در دوران کودکی و بزرگی فرزندان ، رفتار و کردار پدر و مادر سرمشق زندگی و اعمال خود آنها می ش.ود و چه چیزی بهتر و بالاتر از این که چنین میراثی را از والدین خود به ارث ببرند . معنویت رابطه مستقیم با انسان بودن ، عشق ، شرم ، حیا‌،سپاسگزاری ، قدرت و بسیاری از خصوصیت های انسانی دیگر دارد .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  سه شنبه 10 آذر 1388 [08:54 ]
  چه باید کرد ؟
 

1- متواضع و فروتن بودن : تواضع و فروتنی در این بحث به این معنی است که اذعان کنیم قدرت کامل و مستقلی از آنچه که در اطرافمان می گذرد ، نیستیم . نه تنها این ، بلکه اگر معتقدیم که قدرت ماوراالطبیعه ای بالاتر از قدرت ما دست اندرکار است ، از ابراز و نشان دادن این عقیده خجالت نکشیم و این احساس را به فرزندانمان ندهیم که داشتن اعتقادی که به معنوی شدن ما کمک می کند باعث سرافکندگی است . جرات ابراز باورهای شخصی ، درس بزرگ دیگری به فرزندانمان خواهد بود که آنها هم یاد بگیرند چگونه در اعتقادات خود راسخ باشند و از ابراز و انجام آنها نترسند و خجالت نکشند .
2- اطمینان و اعتماد داشتن : دنیای ماشینی عصر جدید ، در اثر عوامل مختلف ، انسان ها را نسبت به هم بی اعتماد و بی اطمینان کرده است ؛ در حالی که به انسان های اطرافمان اطمینان نداریم ، مجبور هستیم که هر روز در کنار آنها در اداره ، مدرسه یا اتوبوس بنشنیم و یا کار کنیم ، درس بخوانیم و همسفر شویم . اگر باور داشته باشیم که دنیا جای بدی است و آدم ها بد و غیر قابل اعتماد هستند ؛ آنوقت زندگی برای ما و فرزندانمان زندانی می شود که حس می کنیم از آن رهایی نداریم . انسان های اطراف ما ممکن است از نظر نژاد ، مذهب ، رنگ ، فرهنگ و زبان مختلف و به طور کلی برای ما ناآشنا باشند .در بسیاری از نقاط دنیا ، این شرایط مشکل برای ما به وجود می آید که در عین حالی که باید با همکارانی که هر کدام در گوشه ای از جهان به دنیا آمده اند برای پیشبرد هدفی همکاری کنیم ؛ آنوقت چگونه می توانیم با این افراد کنار بیاییم اگر نسبت به آنها بدبین هستیم و خودمان را بالاتر و بهتر از آنها می دانیم . در نتیجه باید به خودمان بقبولانیم که اکثر افراد جهان ، آدم های خوب و قابل اطمینانی هستند ولی در هر طایفه و قبیله ای ممکن است در کنار خوب ها چند بد نیز پیدا شود . پس باید سعی کنیم که تخم عدم اطمینان ، ترس ، کینه و نفرت را در فرزندانمان پرورش ندهیم .
3- وقت پیدا کردن یا بوجود آوردن وقت : در این دنیایی که ما زندگی می کنیم و در عصر جدید هر کدام از ما در عین حال ممکن است چند کار زا با هم انجام دهیم و نقش های مختلفی را بازی کینم ؛ ممکن است ساعتها از وقت ما به هنگام سرکار رفتن و بازگشت به خانه بر اثر ترافیک به هدر برود و وقتمان در ماشین بگذرد . بسیاری از این گرفتاری ها را این گونه توجیه می کنیم که باید زیاد کار کنیم تا از عهده زندگیمان برآییم .اما بسیاری از ما به خاطر حرص ، یا داشتن چیزهایی بیشتر از احتیاج های ضروری زندگیمان ، آنقدر خود را گرفتار کار می کنیم که هیچ وقت برای رسیدن به کارهای مهم و واجب زندگی مانند رسیدن به روح و روان و معنویت فرصت نداریم . پس باید کمی از گرفتاری های غیر ضروری خود کاسته و به معنویت زندگی بپردازیم . کودکانی که والدین وارسته و معنوی دارند ، افراد بزرگی از آب در می آیند که کارهای غیر مادی را به اندازه کارهای دنیوی سرمشق خود قرار داده و به آن عمال می کنند .
4- سختی کشیدن و سعی و تلاش در زندگی : بیشتر پدر و مادرها سعی می کنند که بچه هایشان در زندگی هیچ کم و کسری درز زندگی نداشته باشند . پدر و مادرها فکر می کنند که اگر بچه هایشان برای بدست آوردن چیزی سختی بکشند ، به آنها ظلم شده ، کودکی آنها خدشه دار شده و در بزرگی افرادی عقده ای از آب در خواهند آمد . در حالی که رنج و تلاش و تقلا برای روحیه هر انسانی ، بخصوص کودکان در حال رشد ، فوق العاده ضروری است . بچه هایی که همه چیز برایشان آماده است ، طوری تربیت شده اند که روح و شور و نشاط و تقلا بچه هایی که مرفه هستند را نداشته و از این گذشته ، قدر داشته های خود را نمی دانند و چون زندگی همیشه برایشان راحت بوده ، مبنایی برای مقایسه ندارند که از آنچه که دارند لذت ببرند و قدرش را بدانند .
5- به دیگران کمک کردن و از دیگران کمک خواستن : بسیاری از ما در عین حال که ممکن است معاشرت زیاد با دیگران داشته باشیم ، ولی بیشتر معاشرت هایمان ظاهری است . نه از حال و کارو زندگی دیگران خبر داریم و نه می گذاریم که کسی از مشکلات و مسایل ما خبردار شود . ممکن است ما کسی را سال ها بشناسیم اما ندانیم که مشکلات واقعی آن شخص چه چیزهایی هستند ، همچنان که ما هم صورت خود را با سیلی سرخ نگه می داریم ولی این یک رابطه خوب و کامل انسانی نیست و ما اگر همیشه مسائل خود را از دیگران بپوشانیم و به خاطر غرور و آبرو از کسی کمک نخواهیم و به کسی هم واقعا و عمیقا کمک نکنیم ، نمونه های خوبی برای بچه هایمان نمی شویم . پس سعی کنید در روابط انسانی شما صمیمیت و واقعیت وج.ود داشته باشد و با خودتان و دیگران صادق باشید .
6- دیدن چیزها با قلب نه با چشم : بسیاری از افراد تا زمانی که چیزهایی را با چشم نبینند ، قبول نمی کنند و باور ندارند ، می خواهند همه چیز از نظر علمی به آنها ثابت شود تا چیزی را بپذیرند . در نتیجه همیشه یک حالت بدبینی در این افراد وجود دارد که زندگی را برای خودشان و دیگران تلخ و تاریک می کنند . گاهی اوقات ما باید قلبمان را باز کنیم که آن چه را با چشم نمی بینیم ، با قلب احساس کنیم ، مانند درد و رنج دیگران . گذشته از آن ، نوع دیدن ما هم مهم است ، می توانیم قسمت خالی لیوان را ببینیم یا قسمت پر لیوان را . همیشه از نداشتن شکایت کنید یا به آنچه داریم راضی باشیم .
7- تعاون و تاثیر مثبتی که هر کدام از ما می توانیم در دنیا داشته باشیم : اکثر افراد می گویند من یک نفر تنها هستم ، چه کاری می توانم انجام دهم که در دنیا اهمیتی داشته باشد یا چیزی را بهتر کند ؟ زندگی ما انسان ها به طور کلی ، از سعی و کوشش و فداکاری افرادی که تک و تنها دست به اقدامی زده اند ، به این رفاه کنونی رسیده است ؛مثل دکتری که واکسن فلج را کشف کرد ، مهندسی که ماشین را اختراع کرد و فرد دیگری که هواپیما را به وجود آورد . گاندی که مملکت خود را آزاد کرد و ماندلا که حتی با زندانی شدن خود ظلم و جور سفید پوست ها را از بین برد ،از همه مهمتر انبیا که انسان ها را بیدار کردند و به راه یکتا پرستی و حق و حقیقت دعوت و هدایت کردند . پس هر کدام از ما به تنهایی می توانیم به اندازه خودمان به بهتر شدن و بهتر بودن دنیایی که در آن زندگی می کنیم کمک کنیم . این مفهوم را باید به بچه هایمان بیاموزیم که وجود آنها ، افکار و کارهای آنها ، تک تک مهم است و در این دنیا تاثیر مثبت می گذارد
8- خود را از بقیه اجتماع جدا نداستن : افراد بسیاری فکر می کنند که اگر فقیر است ، کار ندارد و یا مریض است تقصیر خودش است . ممکن است این طور باشد شاید هم نه . نقاطی از جهان ممکن است سالها دچار خشکسالی شده و وضع کشاورزی در آنجا خراب شده باشد و مردم آنجا از گرسنگی رنج ببرند و یا دچار تلفات بشوند ، هر کدام از ما تا حدود زیادی به خاطر شرایط بخصوص محل اقامت و نوع زندگیمان توانایی انجام کارهایمان را داریم و چون ما هر کدام بخشی از اجتماع بزرگ جهانی را تشکیل می دهیم ، باید به احتیاج ها و مسائل بقیه مردم دنیا نیز توجه کرده و در صورت لزوم به کمک آنها بشتابیم . آشنا کردن کودکان با مفهوم دنیایی بودن موجودیت انسان ، به آنها کمک خواهد کرد که خود را یک جزیره تنها در آب نبینند ، بلکه قسمتی از کره زمین بدانند که سرنوشتشان وابسته به سرنوشت بقیه انسان ها در روی کره زمین است
9- محسنات کمتر داشتن و آهسته تر رفتن : بسیاری از ما انسان ها فکر می کنیم هر چه پول بیشتر داشته باشیم ، به رفاه مالی مطلق برسیم و هر چه زودتر و کوتاه تر تمام کارهای ناتمام را از پیش پای خود برداریم .با داشته این تصور که بیشتر و سریع تر خوب است ، بسیاری از زیبایی های زندگی را در این تکاپو نادیده گرفته و از دست می دهیم ؛ در نتیجه از آنچه که الان داریم لذت نمی بریم ، چون بقیه چیزهای دیگر را که می خواهیم هنوز به دست نیاورده ایم .این احساس دائم کمبود داشتن ، قدر و منزلت نعمت های موجود را از ما می گیرد . در اثر کمی وقت یا عادت کردن به این که همه کارها را با عجله و شتاب انجام دهیم ، آرامش و ارتباطات اجتماعی را از دست می دهیم . به فرزندانمان یاد بدهیم که شاید کمتر داشتن بعضی چیزها و در عوض وقت صرف کردن برای بعضی کارها ی مهم دیگر ، در مجموع سلامت و روح و روان آنها را بیشتر و بهتر تامین می کند.
10 – کنار آمدن با آنچه که هستیم و فکر و احساس می کنیم : بسیار از افراد به خاطر فراموش کردن دردها و رنج هایشان و یا در حالت رخوت و بی احساسی برای فرار از ناراحتی های زندگیشان ، به مسکن های قوی پناه می برند و یا به محض این که از سر کارشان به خانه برمی گردند یک راست می روند جلوی تلویزیون و غرق تماشا می شوند . آنها فکر می کنند که از این طریق می توانند با مشکلاتشان مبارزه کنند و آنها را از بین ببرند؛ اما این طور نیست . بنابر این باید از طریق دیگری با دردها و رنج های زندگیمان روبرو شویم تا توسل جستن به کارهای ظاهری ، موقت و مخرب . آموختن این مفهوم به بچه هایمان یکی از مهم ترین درس هایی است که آنها می توانند در زندگی یاد بگیرند .
11- با دنیا و بقیه افراد دور و برتان آن قدر صادق باشید که بتوانند شمای اصلی را ببینند : بسیاری از ما می ترسیم که اصل وجود خود را به مردم نشان دهیم و حتی می ترسیم که اگر بقیه بدانند که ما واقعا چه جور آدمی هستیم ، ترس ما بیشتر از این است که فکر می کنیم اگر دیگران ما را از نزدیک بشناسند ما را دوست نخواهند داشت و یا بعد از شناخت نقاط ضعف ما ، از آنها سوء استفاده کرده و به عنوان اسلحه ، بر علیه خودمان به کار می برند . شاید این طور باشد ، اما آرامش و سلامتی روحی و روانی که در صادق بودن ، واقعی بودن ، واقعیت داشتن و تظاهر نکردن حاصل ما می شود ، جبران تمام ضررهای احتمالی را خواهد کرد ، فرزندانمام باید خود خود بودن و واقعی بودن را یاد بگیرند ، خود شما پدران و مادران نمونه خوب این کار برای آنها بشوید .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  چهارشنبه 11 آذر 1388 [11:45 ]
  در مقام پدر یا مادر بودن ، با فرزندان خود دوست باشید
 

پدر و مادرهایی که نقش پدر و مادر بودن خود را با دوست و رفیق شدن با فرزندان عوض کرده ،اشتباه می کنند . زیرا پدری و مادری که جرات ندارد پدر و یا مادر فرزند خود باشد ، دوست او می شود !!! درست مثل معلمی که چون نمی تواند معلم خوبی باشد ، دوست شاگردان خود از آب در می آید !!!
مهم ترین رکن رشد و نمو کودک و آنچه که برای او اساسی است این است که یک چهارچوب و حد و حدود رفتاری و کرداری ، اخلاقی از طرف پدر و مادر برای او تعیین شده باشد . در خانواده ای که این حد و حدودها و این چهارچوب های محکم وجود تدارد ، خیلی سریع سرگشتگی و لجام گسیختگی پیدا می شود ، قدرت و کنترل کاملا از دست پدر و مادر بیرون رفته به هیچ وجه نمی توانند از نقش رفیق و دوست بودن به نقش پدر و مادری باز گردند . کسانی که سعی می کنند به جای پدر و مادر ، دوست فرزندان خود شوند ، آنهایی هستند که جرات ابراز تحکم و نه گفتن را به بچه های خود ندارند و می خواهند فرزندان همیشه از آنها راضی و خوشحال باشند . در حالی که در پدر و مادر بودن ، مسابقه محبوبیت وجود ندارد و بعضی وقت ها تصمیم هایی باید گرفته شود که بچه ها به هیچ وجه دوست ندارند اما باید این تصمیم ها به مرحله اجرا گذاشته شوند ، چون به صلاح آنها و خانواده است .
البته طرف دیگر این سکه این است که پدر و مادرها آنقدر رسمی ، خشک ، فاصله گیر و سختگیر باشند که رابطه آنها با فرزندانشان مانند رابطه یک کارمند جزء با یک رئیس کل با قدرت باشد . این نوع پدر و مادرها از این وحشت دارند که اگر کنترل را از دست بدهند دیگر نمی توانند جذبه و هیبت پدر و مادری داشته باشند . اما بین طریق اول که پدر و مادر تبدیل به دوست شده اند و طریقه دوم که پدر و مادر تبدیل به ارباب قدرتمند شده اند ، شیوه سومی که از هر دو بهترین را بگیرد و با هم تلفیق کند نیز وجود دارد .
در بسیاری از خانواده ها می بینیم که فرزندی ، بخصوص فرزند دختر تبدیل به شاهزاده می شود و تعدادی از پدران به فرزند خود لقب پرنسس می دهند و رابطه فوق العاده نزدیک احساسی با یکدیگر برقرار می کنند . پدر به هر جا که می رود پرنسس خود را همراه می برد ، وقتی می آید خانه ، اولین کاری که می کند این است که به سراغ پرنسس خود برود . از طرف دیگر دختر بچه در تمام مواقعی که پدر در خانه است ، اطراف او می چرخد و روی پای او می نشیند و پدر قربان صدقه دختر می رود . عیب این کار چیست ؟ اول این که رقابت بین دختر بچه ومادر برای به دست آوردن توجه و محبت پدر ایجاد می شود . دوم این که بچه های دیگر احساس حسادت می کنند که پدر به آنها توجه ندارد و وقتی صرف آنها نمی کند و در نتیجه به خاطر جلب مهر و محبت پدر ظاهرا با خواهر پرنسس خود دوست می شوند . اما در باطن از او نفرت دارند یا این که اصلا در دنیای خود فر رفته و دور پدر را خط می کشند و سعی می کنند خودشان از شیوه های دیگر ، زندگی احساسی و عاطفی خود را پر کرده و راهنمایی و کمک پدرانه را از خود و خواهر و برادر بزرگ تر بگیرند . اما چه بر سر این دختر خانم پرنسس خواهد آمد ؟ در بزرگی ، یا انتظار دارد که همه مردان مانند پدر با او رفتار کنند و او را روی سر خودشان گذاشته و به قول خودمان حلوا حلوا کنند ، یا خودش از این که روابطش با مردان تا این اندازه ظاهری و تو خالی است خسته و دلزده می شود . تا زمانی که مردان از او ستایش و تمجید می کنند ، همه چیز به خوبی جلو می رود ، ولی به محض این که رابطه صورت واقعی پیدا می کند ( که هر واقعیت زندگی خوب و بد دارد ) آنوقت دختر خانم نمی داند که با چهره منفی و غیر دلچسب چگونه کنار بیاید . بیشتر این گونه زنها در رابطه های شخصی با مردان ناموفق هستند حالا اگر از این پدر پرسیده شود که علت برقرار کردن چنین رابطه ای میان او و دخترش چه بوده ؟ او جواب خواهد داد که سعی کرده با فرزندش رابطه دوستانه داشته باشد اما رابطه دوستانه ای که عملا به ضرر بسیاری از افراد ، بخصوص فرزندان دیگر خانواده تمام شده و بالاتر از همه برای خود دختر .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  جمعه 13 آذر 1388 [11:23 ]
  چه باید کرد ؟
 

1-با فرزندان خود آنقدر دوست نشوید که با آنها بر علیه زوج خود توطئه کنید : در بسیار یا از خانواده ها مشاهده می کنیم که پدر با یکی از فرزندان یا شاید تمام فرزندان ، در مورد مشکلات زناشویی خود صحبت و درد دل می کند . یا احتیاج به کسی برای همصحبتی دارد و متاسفانه در عوض صحبت کردن با دوستی خارج از خانواده ، فرزند خود را برای شنونده بودن انتخاب می کند یا برای دلیل اصلی و غیر مستقیم دیگر که می خواهد فرزند و یا می خواهد فرزندان نسبت به مادر خود بدبین شده و طرف پدر را بگیرند ؛ به طور مثال ممکن است پدر حتی به فرزند خود بگوید که نباید با مادرت ازدواج می کردم و یا اگر به خاطر تو نبود من مادرت را طلاق می دادم و یا جملاتی مشابه جملات بالا . تصور می کنید چنین کاری چه مشکلی برای فرزند ایجاد می کند ؟ اول این که پدر او را در موقعیت بسیار بدی قرار می دهد چون به هر صورت نسبت به مادر خود احساس محبت داشته و او را دوست دارد و شنیدن بدی از مادر برایش سخت است و دیگر ی ، احساس ترحم و دلسوزی نسبت به پدر برای داشتن زندگی ناموفق زناشویی و اما بالاتر از آن دو ، مورد سوم است که فرزند فکر کی کند که اگر به خاطر او نبود پدر و مادر از هم جدا شده و شاید هر کدام خوشبخت تر بوده و زندگی بهتری داشتند ، در نتیجه احساس گناه شدید که به دنبال خود افسردگی می آورد گریبانگیر فرزند می شود . اما چهارمین و بدترین احساس فرزند ، عصبانیت او از دست پدرش خواهد بود که چرا وی را در چنین وضعی قرار داده است که شاهد و محرم راز و مشکلات پدر باشد و بدون این که از دستش هم کاری برآید . چرا پدر به عوض این که با دوستان دیگر و نزدیکان خانوادگی صحبت و درد دل کند ، فرزند خود را به عنوان دوسصت انتخاب کرده است .
2- با فرزندان خود آنقدر دوست نشوید که شما هم همبازی دیگر آنها تلقی شوید : در بسیاری از خانواده ها مشاهده می کنیم که مادرانی که یک پای فرزندان خود در بازی هستند وقتی فرزندان آنها در خانه با هم سن های خود می باشند و مشغول فعالیت ، مادر هم خود را وارد آن فعالیت ها کرده و پا به پای آن کودکان یا نوجوانان بازی می کند ، صحبت می کند ، و داد وستد پایاپای می کند . مشکل این کار چیست ؟ وقتی که مادر تمام هم و سعی خود را در این می گذارد که همیشه در فعالیت های فرزندان خود شریک باشد ، مشکل اول این است که خود او دوست و معاشر دیگری ندارد و از بچه ها به صورت غریق نجات استفاده می کند . دوم این که از توجه کردن به زوج خود باز می ماند و او را در مرحله آخر می گذارد . سوم این که بچه ها هم خوششان نمی آید که در بازی های خود یک آدم بزرگتری که بچه گانه رفتار می کند ، داشته باشند . دوست دارند خودشان با دوستانشان تنها باشند و مهم تر این است که احترام و امنیت مادر در چشمشان کم می شود که مادرشان هم یک کودک دیگر مثل خودشان است و هنوز رشد و نمو لازم را نکرده است . چنین مادری نمی تواند نقش یک راهنما را بازی کند .
3- با فرزندان خود آنقدر دوست نشوید که آنها را شریک غم غصه ها و مسائل خود بکنید : در بسیاری از خانواده ها ، بخصوص معتادها و یا آنهایی که مشکل های مشابه دیگری دارند ، پدر و مادر به خاطر این که رابطه دوستانه با فرزندان خود برقرار کنند ، آنها را در جریان تمام مسائل و مشکلات روحی و روانی ، مالی و کاری خود قرار می دهند و ناخودآگاه انتظار دارند که فرزندانشان با دانستن این رازها ، پدر و مادر خود را بهتر بشناسند ، قبول داشته باشند و کمک حال آنها بشوند ، مشکل این کار چیست ؟ بچه ها نمی خواهند آنقدر وارد جزئیات مشکلات پدر و مادر شوند که بار غو غصه آنها را بر دوش بکشند . گذشته از آن ، بسیاری از رمز و رموز زندگی باید بین پدر و مادر باشد و به وسیله خودشان آنها حل شود.

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  سه شنبه 17 آذر 1388 [14:17 ]
  فقدان یک چارچوب مناسب و نگذاشتن حد و حدود در زندگی فرزندان
 

اگر برای فرزندانمان حد و حدودی نگذاریم ، درست مانند این است که آنها را در یک قایق در اقیانوس بیکران رها کنیم ، بدون این که به آنها پارو داده باشیم که بتوانند قایق را به سر منزل برسانند .
برای رفع این معضل به دو گونه می توانیم به فرزندانمان کمک کنیم که دیسیپلین داشته باشند و قانون را رعایت کنند . روش اول این که به آنها یاد دهیم که چگونه خودشان پاسبان کارهای خودشان باشند . معمولا این طریق ، یعنی خود کنترلی ، از تمام بکن و نکن هایی که از بدو تولد از زبان پدر و مادر می شنوند به وجود می آید . این بکن و نکن ها که بالاخره در اثر مرور زمان در مغز و ضمیر ناخودآگاه کودک به تدریج جایگزین می شود ، کم کم خود کنترلی بوجود می آید . به این صورت که هر زمان کودک کار ناشایستی انجام می دهد و ما او را از کار ناشایستش بر حذر می داریم و از او می خواهیم که دیگر این کار را انجام ندهد ، این نکن ها در کودک درونی می شوند و هنگامی که او در موقعیتی قرار می گیرد که باید تصمیمی بگیرد و راه درست را انتخاب کرده و یک کار قانونی انجام دهد ، به جای انتخاب راه نادرست و کار غیر قانونی ، صدای کوچک درون او به دادش می رسد و او را از کار نامناسب باز می دارد . هر چند که آن کار غلط لذت و خوشی بیشتری داشته باشد . بسیاری از نوجوانان به خاطر همین صدای کوچک درون خود و کنترلی که روی اعمال خود دارند ، می توانند حتی بر خلاف فشارها و اصرارهای اطرافیان خود ، آن کاری را انجام دهند که می دانند درست است .
راه دوم یاد دادن چارچوب و حد و حدود به کودک این است که در خانه به طوئر مداوم و کامل از طریق پدر و مادر ها این چارچوب و قوانین رعایت شده و در موردشان صحبت شود . این در حقیقت ساده ترین راهی است که بسیاری از پدر و مادرهای خوب و ماهر از آن برای تعلیم و تربیت کودکان خود استفاده می کنند ؛ بخصوص در دوران طفولیت کودک که بهترین زمامن یادگیری اوست . این روش بدین گونه است که پدر و مادر برای انجام هر کار و تصمیمی و برداشتن هر قدمی ، صحبت می کنند . نه با فرزندانشان ، بلکه در حال انجام دادن آن کار با خودشان ؛ مثل من دارم اتاقم را تمیز می کنم چون اتاقم باید مرتب باشد ، الان می روم کمد لباس هایم را مرتب می کنم ، دارم لباس هایم را سر چوب لباس آویزان می کنم و ... فرزند کوچک شما که شاید در کنار دست شما ایستاده و به شما نگاه می کند ، اضافه بر دیدن کاری که شما می کنید ، از نظر فکری و دلیلی هم وارد جریان می شوود و در نتیجه این کلمات در ذهن کودک در اثر تکرار می ماند و آنوقت دلایل آن کار بخصوص و طریق انجام دادن آن کار نیز در خاطر او ماندنی می شود .
خانه شما باید ققوانین و دستورالعمل هایی داشته باشد که در عین یاد دادن چیزی به فرزندانتان ، زندگی در آن خانه هم راحت و هم خوب باشد . پس بنابر این خیلی مهم است که شما پدر و مادرها با هم تبادل نظر کنید که چه قوانینی می خواهید در خانه داشته باشید ، آن وقت آن قوانین را بدون این که مداومت رعایت آنها را از دست بدهید به مرحله اجرا در آورید . اگر پدر یک چیز بگوید و مادر چیز دیگری ، نتیجه ای جز گیجی و گنگی برایی بچه حاصل نمی شود . باز هم اگر یک روز این را بگویید و روز دیگر آن را ، باز هم بچه گنگ و گیج می شود . پس هیچ وقت نه در مورد رعایت قوانین دمی دمی مزاج باشید و نه این که با هم در مورد قوانی اختلاف نظر داشته باشید . بچه ها از اختلاف نظر پدر و مادرها در مورد قوانین نهایت سو استفاده را می کنند و معمولا آن وقت به سراغ یکی از دو والدینی می روند که حق و حد و قانون را زیر پا گذاشته و کودک را به جحال خود بگذارد که هر کاری دوست دارد انجام دهد . این طرز رفتار ، لطفی در مورد کودک نیست ، بلکه در حقیقت ناخواسته با او دشمنی کردن است . از بسیاری از بالغین می شنویم که می گویند : ای کاش در موقعی که لازم بود ، پدر و مادرم جلو ی مرا گرفته بودند و یا می شنویم : ای کاش پدر و مادرم آنقدر مرا دوست داشتند که جدی تر و سختگیر تر بودند و به من حد و مرزها و باید و نباید ها را آموخته بودند .
در بسیاری از موارد ، والدین کودکان را آزاد می گذارند چون حوصله سرو کله زدن با آنها و وقت گذاراندن با کودکان خود را ندارند . مثلا برایشان آسان تر است که به او پول بدهند و بگویند هر جایی که می خواهی برو تا این که به او کمک کنند کارهای تحصیلی یا هنری انجام دهند . رفتارهای آزادگرانه ما ، در حقیقت عواقبی جز بلبشویی فکری برای او به بار نمی آورند . در این صورت این گونه کودکان وقتی در بزرگی دچار اشکال شدند یا نتوانستند از عهده زندگی خود برآیند ، پدر و مادر را ملامت می کنند که چرا بیشتر به آنها نرسیدند و آنها را به حال خودشان رها کردند . چیزی را که باید در اینجا به آن توجه کرد ، این است که قوانین شما در خانواده نباید آنقدر مشکل باشد که در حقیقت عمل کردن به این قوانین در نهایت غیر ممکن باشد . هر قانونی باید در مواقع ضروری قابلیت انعطاف داشته باشد ، اما این انعطاف پذیری باید با صلاحدید و نظر پدر و مادر انجام شود نه این که فرزندان سر خود قانون را شکسته و کنترل را در دست گیرند .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  شنبه 21 آذر 1388 [13:47 ]
  توقع های والدین از فرزندانشان برای برآورده کردن خواسته ها و آرزوهای ناکام خودشان
 

بسیاری از والدین انتظار دارند که فرزندانشان درست قدم جای پای آنها بگذارند و همانی بشوند که خودشان شدند یا در جایی که پدر و مادر می خواستند قدم بگذارند و نگذاشتند ، قدم بگذارند . یعنی در حقیقت کپی پدر و مادر خود بخصوص در امر انتخاب کار ، همسر و زندگی شوند یا آرزوها و آمال آنها را به طریقی برآورده کنند . بدون توجه به خواست ، علاقه و یا حتی استعداد و قدرت فرزند خود در مورد انجام کارهایی . تحقیقات انجام شده به اثبات رسانده اند که انسان ها معمولا گرایش به نوعی شغل و مذهب پیدا می کنند که با ساختار روحی ، استعداد ها و توانایی های آنها نزدیک تر باشد . اگر غیر از این عمل کنیم ، بر خلاف این صدای درونی شخصی و فقط بر حسب خواسته های خودمان حرکت کنیم ، آن وقت افراد ناراضی و ناموفقی از آب در خواهیم آمد که فقط کاری را انجام می دهیم بدون این که واقعا از آن لذت ببریم و آخر سر هم ممکن است در دوران میانسالی آن کار را رها کرده و دنبال چیزی برویم که همیشه دوست داشتیم و می توانستیم انجام دهیم ولو آن که آن شغل با آرزو و خواسته پدر و مادر ما هماهنگی نداشته باشد .
پدر و مادرها ممکن است که اصرار نکنند فرزند آنها کپی دوم آنها شوند یا آرزوهای آنها را برآورده کنند اما با هر تصمیمی هم که فرزند آنها در مورد رشته کار و تحصیلی خود می گیرد ، مخالفت کنند . پدر و مادرها باید به این اصل مهم پی ببرند که نمی توانند به جای فرزندشان زندگی کنند . هر فردی باید اشتباه ها و تصمیم ها ، تجربه ها ، شکست ها ، موفقیت ها و بالا و پایین های زندگی خود را تجربه کرده و بالاخره شخصیت و راه خود را مشخص کند . هر اندازه که ما بخواهیم جلو ضررهای بچه هایمان را بگریم ، باز به جایی می رسیم که می بینیم از کمک کردن به آنها عاجزیم . شاید باید به خاطر بیاوریم که خودمان هم در زمان رشد و نمو و جوانی وضعی شبیه فرزندانمان داشته ایم .
بنابر این بهترین راه اصول اخلاقی و ارزشی ، برای کودکان این است که در جلوی چشم خود ببیند که پدر و مادر به طور دائم و محکم این اصول و ارزش ها را رعایت کرده و در زندگی خود به کار می برند . بنابر این ، اگر ما اصول صحیح زندگی ، انتخاب کار ، رشته تحصیلی و انتخاب همسر را در اختیار فرزندانمان گذاشته و راهنمای خوبی برای آنها باشیم ، باید اطمینان داشته باشیم که فرزندانمان بالاخره راه درست را انتخاب خواهد کرد ولو این که در ابتدا کمی به بیراهه برود . این بیراهه رفتن ها که گاهی نیز همراه با شکست ، سختی و محرومیت است ، انسان ها را در نهایت قوی و با تجربه تر بار می آورد . هر اندازه که کوشش و تلاش فرزندان برای به دست آوردن چیزی بیشتر باشد به همان اندازه آنها بیشتر موفق شده ، قدر آن موفقیت را نیز بیشتر خواهند دانست ، هنر پدر و مادری ، انعطاف پذیری و داشتن قضاوت صحیح است .

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  شنبه 21 آذر 1388 [14:01 ]
  یازده راه پیشنهادی به پدر و مادرها
 

بهترین کارهای یازده گانه ای که والدین می توانند برا ی فرزندانشان انجام دهند به این شرح است :
1- اگر گذشته سد راه شما شده است ، آن را به طریقیث از سر راه بردارید
2- حتی اگر می ترسید یا خجالت می کشید که در باره مشکل های تعلیو م تربیت با کسی صحبت کنید ، خود را مجبور به این نوع مکالمه ها و شور و مشورت ها بنمایید
3- توقع برای بهترین پدر و مادر بودن ، بهترین خانواده را داشتن و بهترین فرزندان را تربیت کردن ، انتظاری غیر واقعی است
4- فرزندان شما به دنیا نیامده اند که از شما نگهداری کنند ، در خدمت شما باشند ، به مسائل و درد دل های شما گوش کرده و آنها را حل و فصل کنند و یا دوست و معاشر شما باشند
5- تغییرات کوچک اگر به طور مداوم و با پشتکار به وجود آمده و رعایت شوند ، ارزش بالاتر و بهتری از تغییرات بزرگی دارند که به طور جدی به آنها عمل نمی شود
6- اگر در زندگی خیلی جدی و غیر قابل انعطاف هستید ، یاد بگیرید که چگونه خود را کمتر جدی گرفته و در کنار آن ، شادی و خوشی در زندگی خود وارد کنید
7- اگر پدر و مادر بی خیال و فارغ البالی هستید ، سعی کنید کمی جدی تر شده و انضباط بیشتری از خود نشان دهید
8-هنگامی که از کارهای افراطی خود دست برداشته و به حد وسط سالم تری نزدیک می شوید ، در ابتدا ، به نظرتان همه چیز غیر طبیعی و عجیب و غریب جلوه می کند
9- آنچه را که باور می کنید و آن گونه که زندگی می کنید را ارزیابی کرده و خودتان را اماده کنید که در صورت لزوم در این باورها و این طریقه زندگی تغییرهای موثر به وجود آورید
10 - از خود قدرت رهبری نشان دهید نه احساس مالک بودن ؛ رهبر باشید نه مالک بچه هایتان
11- از تجربه کردن چیزهای جدید و ناشناخته واهمه نداشته باشید . این تنها راه و یا دست کم بهترین روش یادگیری است

  امتیاز: 0.00