منو
 صفحه های تصادفی
ستاره دریایی
آیه تطهیر و اهل بیت علیهم السلام
ندای آسمانی در هنگام ولادت پیامبر اکرم
سن نسبی
XML
مارگاریت
شرایط استجابت دعا
کویی یویی
زنسیت
سترون کردن آب با کلر
 کاربر Online
708 کاربر online
 : هنر
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه هنر 3 ستاره ها ارسال ها: 252   در :  شنبه 07 شهریور 1388 [06:17 ]
  عروسک‌ها
 

عروسک ها
منوچهر اکبرلو
تصویر

یک، دو، سه! شروع شد! تو عازم یک سفری. سفری کوتاه اما به یاد ماندنی. اگر مسافر این قطار شوی، دیگر هیچ وقت نمی توانی از آن دل بکنی. در این سفر، با یک بلیت چیزهای فراوانی می بینی، چیزهای عجیب و مختلف. چیزهای ناممکن که تنها در این سفر ممکن می شوند. عجایبی که تنها در این سفر واقعی می شوند و موجوداتی که تنها در این سفر وجود می یابند.
از هر چه بخواهی می شنوی و می دانی و می بینی. از اوج آسمان ها گرفته تا اعماق زمین. همه چیز، هر چیزی یا اتفاقی که در تصور تو باشد در این سفر می توانی ببینی. آدم هایی که به جای راه رفتن پرواز می کنند؛ خرگوش هایی که به مدرسه می روند؛ گل هایی که آواز می خوانند؛ بزی که دانشمند است؛ صندلی هایی که با یکدیگر حرف می زنند؛ قاشق هایی که یک خانواده را تشکیل می دهند؛ پارچه هایی که با حرکات دست، موجودات مختلفی می شوند؛ دست هایی که راه می روند و... خلاصه در این سفر تویی و هزاران تخیل و واقعیت ممکن و ناممکن که منتظرند تا تو به آن ها اعتبار ببخشی.
دست های تو که باید به بهترین و زیبا ترین حالت ممکن به آن ها شکل و معنا ببخشی. تکه پارچه هایی که با نیروی فکر تو، جان می گیرند و هزاران موجود مختلف را به تصویر می کشند. تکه چوب هایی که با اندیشه تو، به انسان های مختلف تبدیل می شوند و این سفری است پرماجرا و البته طولانی به دنیای «نمایش عروسکی».
در این سفر، فکر نو و خلاقیت بیش از هر چیز دیگر به کارت می آید. این که تو بتوانی در هر شرایطی بهترین و زیباترین راه نمایش و تصویر را پیدا کنی، مهم است. این که فکر تو و دستان تو بتوانند برای من از تکه طنابی، آدمی خلق کنند و از لنگه کفشی، سربازی و از قوطی کبریتی، حلزونی.
و این آن چیزی است که جوهره تصویر، جوهره نمایش عروسکی است. سه شماره: یک، دو، سه! خلاقیت، فکر و پشتکار.
و اما دنباله سفر. قطار از راه های مختلف می گذرد. گاهی کندو سخت؛ گاهی پر شتاب و امیدوارکننده؛ گاهی ناامید می شوی که دیگر هرگز به مقصد نمی رسی، خسته شده ای و دیگر به پایان نمی رسی، گم شده ای؛ اما ناگهان چراغی از دوردست به تو خوض آمد می گوید. خستگی از جانت به در می رود.
لبخندی بر لبانت نقش می بندد. بله تو موفق شده ای!
اما... باید بدانی که این سفر مراحلی دارد.
نقطه شروع، همان حس آغاز یک سفر است. نگرانی و دلشوره داری. نمی دانی باید از کجا شروع کنی. وسایل لازم برای سفر را چگونه و به چه ترتیبی مهیا کنی اصلا چه بگویی. اما تو یک ایرانی هستی و نسل پشت نسل با شعر و قصه همراه. در رگ و ریشه تو هزاران حکایت جاری است. فقط کافی است که سرت را بلند کنی و نگاهی به اطرافت بیندازی. خوب تر که نگاه کنی بر روی هر شاخه، بر روی هر برگ، یادگاری از فرهنگ ایران زمین پیدا می کنی. از قصه های رستم و سیاوش گرفته در حکایات سعدی و مولوی. از قصه های عامیانه مثل سمک عیار گرفته تا قصه ای که هفته پیش در یک کتاب خوانده ای.
تعجب می کنی از این همه و شاید خجالت بکشی که نام همه شخصیت های کارتون های خارجی را به خوبی می دانی و نمی توانی دو جمله درباره رستم و سهراب و مبارک و... صحبت کنی.
پس شروع می کنی: یک، دو، سه! یکی بود یکی نبود. زیر گنبد خدا، اول دفتر به نام ایزد دانا، در روزگاران قدیم، اون دور دورا – یا همین نزدیکی ها – وقتی آسمون آبی بود، یک روزی ... .
حالا کمی راحت شدی. چون بالاخره چیزی برای گفتن پیدا شد. خوب حالا این قصه را چطوری بگویی جالب می شود؟ این جای کار یک کمی سخت است. حوصله می‌خواهد. باید سعی کنی بک جوری حرفت را بزنی که همه بفهمند و لذت ببرند. دیگر این که حرفت مال خودت باشد. یک ایرانیِ قرن بیست‌و یکم! حالا حرفت را چه جوری تصویر می کنی؟ این قسمت سفر هم طولانی است. این جا هم حوصله می خواهد. (اصلا کاری سراغ داری که بدون حوصله، خوب تمام بشود؟) چه کار باید بکنی؟ نمی دانی؟ پس دنبالم بیا... .
آن جا را نگاه کن! چند تا قوطی خالی روی زمین افتاده. یعنی با این ها چه کار می شود کرد؟ برو یک قرقره نخ بیار. خوب حالا قوطی ها را با نخ به هم وصل کن. یک نخ به سر قوطی اول و یک نخ به ته قوطی آخر وصل کن. دو سر این نخ را به یک تکه چوب وصل کن. خوب حالا تو از این چند تکه، چه شخصیتی می توانی بسازی؟ مار؟ هزارپا؟ یا...؟
حالا شروع کن و دور و برت را خوب نگاه کن. هر چیزی – یادت باشد، هر چیزی – می تواند به چیز دیگر تبدیل شود. این خاصیت دنیای نمایش عروسکی است.
جارویی که روسری به سرش کرده، سطل آشغالی که سبیل و ریش دارد، دستی که به شکل حیوانات مختلف رنگ آمیزی شده و... هر یک می توانند به موجودات بامزه ای تبدیل شوند. بله عروسک های آماده ای هم هستند که می شود خرید. یا می شود به کسی که کارش عروسک سازی است گفت که عروسکی بسازد. ولی با این کار تمام شگفت انگیزی دنیای نمایش عروسکی ناپدید می شود. یادتان باشدخودتان باید راه را بروید. این راه تنها راه ورود به خانه خلاقیت های عروسکی ذهن توست. خانه ای که پس دوران کودکی، مدت ها درِ آن را بسته بودی و وقت نکرده بودی به داخل آن سرکی بکشی.
ببین! خیلی ساده است. هر چیزی که بتوانی از انگشت برای حرکت دادن آن و بازی به جای یک شخصیت استفاده کنی، «عروسک دستکشی» خواهد بود. از توپ گرفته تا قوطی پلاستیکی، پارچه، اسفنج و... .
در این حالت انگشت اشاره است گردن عروسک را نگه می دارد. حالا این گردن می تواند گردن یک انسان باشد یا یک پرنده یا نه، تنه یک درخت. انگشتان دیگرت می‌تواند دست و بال و... آن موجود را حرکت بدهد.
می توانی هر انگشت را به یک موجود تبدیل کنی. شگفت انگیز نیست؟ فقط با انگشتان یک دست می توانی پنج موجود زنده خلق کنی!
حالا اگر به جای انگشت یا دستت، از میله یا چوب برای نگه داشتن عروسک استفاده کنی در واقع یک عروسک میله ای یا با تو می ساخته ای حالا می توانی کارهایی بکنی. مثل وصل کردن یک رشته طناب به قسمت بالای میله. برای عروسک می توانی دست بگذاری. می شود دست های عروسک رها باشد و برایش دو پا بگذاری که حرکت کند. در این حالت تو عروسک را نگه می داری و دوستت دست یا پاهای آن را حرکت می دهد. هر قسمت عروسک را که متحرک کنی نیاز داری که یک نفر دیگر اضافه کنی تا آن قسمت را حرکت بدهد. حالا تو و دوستانت هر کدام یک «عروسک گردان» هستید.
یادت باشد! در هیچ لحظه ای فکر نو را از یاد نبری. دائم فکر کن. زود قانع نشو! یادت باشد که یک عروسک پیچیده و با حرکات زیاد حتما یک عروسک خوب نخواهد بود. مهم آن است که آن را چگونه به بازی می گیری. اگر خوب فکر کنی و از ابتکارت خرج کنی؛ شاید یک عروسک بندانگشتی خیلی جذاب تر از آب در بیاید.
یک بار فکر کن روی تخت های بالای واگن قطار نشسته ای و می خواهی برای کسانی که در پایین نشسته اند، نمایش بدهی. فکر می کنی چه روشی مناسب است؟ عروسکی بساز! با قوطی، چوب یا هر چیز دیگر. به قسمت های مختلف بدنش نخ وصل کن. همه این نخ ها را به یک چوب وصل کن. اندازه نخ ها را مساوی بگیر. شاید لازم باشد دو تکه چوب را به صورت ضربدر به هم وصل کنی تا همه نخ ها به آن وصل شوند.
حالا شروع کن! ببین کدام طرف چوب را تکان بدهی کدام قسمت بدن عروسکت بهتر تکان می خورد. سعی کن عروسک راه برود، خم شود، بالا بپرد یا برای شما دست تکان بدهد. این عروسک نخی خیلی بامزه می شود. از قدیم از این نوع عروسک ها در کشورمان زیاد داشته ایم. همیشه یک شخصیت بامزه ای بوده به نام «مبارک» که تماشاگرها را می خندانده . به این نوع نمایش، «خیمه شب بازی» می گویند.
راستی یک سوال! هیچ وقت شده خواب ببینی؟ معلوم است که بعله. در خواب مثل این است که همه چیز مُبهم است. سایه ها و شکل در هم رفته اند. آیا هیچ وقت شده که بخواهی رویاهایت را تصویر کنی؟ یک راه خوب برای تصویر کردن رویاهایت، «عروسک های سایه ای» است. تکه ای طلق برمی داری و هر شکلی خواستی می کِشی. مثلا یک خرگوش یا دختر پادشاه. (اگر نیم رخ بکِشی بهتر است.) بعد اطرافش را بِبُر. روی آن را رنگ آمیزی کن. بعد جاهایی که می خواهی حرکت کنند با نخ و سوزن به هم وصل کن. جاهایی مثل آرنج، سرشانه، زانو و... حالا اگر چند تکه چوب را چند جا از پشت عروسکت به هم وصل کنی و آن را پشت یک پرده سفید نگه داری می توانی نمایش را شروع کنی. باید از پشت و بالا به پرده نور بدهی. چه می شود؟ از این طرف، سایه عروسک هایت روی پرده می بینی. حالا عروسکت را تکان بده، راه بِبَر، دستش را تکان بده و...
حالا تو داری «نمایش سایه» را بازی می کنی. همان که قدیم ها به آن «خیال بازی» می گفتند. درست مثل خواب. مثل خیال.
این ها مثل واگن های مختلف قطارند. می توانی به هر کدام که خواستی سرک بکشی. همگی این ها در نهایت به یک مقصد می رسند. واگن های دیگری هم هستند. می توانی به اشیا دور و برت خوب نگاه کنی. به فکر عروسک های تازه باش. ببین با نخ و چوب و کاموا و... چه عروسک هایی می توانی بسازی.
گفتم که؛ این سفر، سفری است نامحدود و عجیب. سفری که هیچ وقت به پایان نمی رسد! سفری که ادامه اش را خودت باید بروی. نمی دانی چه چیزهای شگفت انگیز مشتاقانه منتظر آمدن تو هستند. وقتی از سفر برگشتی، متوجه می شوی که هر چیز دور و بَرَت (یک خودکار، یک گلدان، یک ساعت مچی، یک کلاه و...) می تواند یک عروسک باشد، حرف بزند و بازی کند. عجیب نیست؟!

  امتیاز: 0.00