برای بدست آوردن فلسفه آفرینش انسان، مد نظر قرار دادن آیات زیر خالی از لطف نخواهد بود:
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ (_به خاطر بیاور_ هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: (من در روى زمین، جانشینى _= نمایندهاى_ قرار خواهم داد.) سوره بقره آیه 30
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند _و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند_!) سوره الذاریات آیه 56
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
(همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد مىکنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند؛ _و مىگویند:_ بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهاى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!) سوره آل عمران آیه 191
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
ناشناس
در : دوشنبه 10 اردیبهشت 1386 [16:42 ]
اندکی صبر سحر نزدیک است...
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
ومهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود، بوسه است
و هر انسان برای هر انسان، برادری است.
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل، افسانه ای ست
و قلب، برای زندگی بس است.
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه ای ست
تا کمترین سرود، بوسه باشد.
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
ومهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم...
و من آنروز را انتظار می کشم
حتّی روزی که دیگر نباشم...
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
سوال جالبیه؟ چرا امام زمان ما نمی آید؟
من هم راجع به این مساله خیلی فکر میکردم. تا اینکه یکروز مطلب جالبی از یکی از دوستانم شنیدم. می گفت در کتابی خونده که :
یک مردی بوده که سالها عبادت کرده بوده به درگاه خدا و هر کار نیکی انجام میداده و فقط یک آرزو داشته، ` ظهور آقا امام زمان`
یه روز در یکی از امامزاده ها نشسته بوده و زارزار گریه می کرده و امام زمان رو از خدا می خ.استه، می گفته : یا مهدی چرا صدای منو نمی شنوی سالهاست که دارم صدات می کنم......
یه لحظه می بینه کسی دستش رو گذاشت روی شانه این مرد. سرش رو بلند می کنه. آقای تازه وارد ازش می پرسه چرا اینقدر گریه می کنی؟
مرد ماجرا را براش تعریف می کنه.
آقا میگه فکر می کنی چند نفر از مردم این جهان واقعا ظهور امام عصرشان رو میخواهند؟ مرد میگه خیلی ها آقا میگه : خوب چند نفر در دعاها و مناجاتهایشان او را از خدا میخواهند؟
........
بعد میگه با من بیا و به دعاهای مردم اطرافت گوش کن. و ببین چند تاشون ظهور امام عصرشان را از خدا می خواهند؟ ؟؟؟
مرد با آقا همراه میشود بعد از مدتی که به خود می آید، آن آقا آنجا نبود...!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امتیاز: 0.00
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!