جمعه 10 فروردین 1403 |
ناشناس
|
خروج
تمام سایت
صفحات دانشنامه
دیگر سایتها
گالری های تصویر
تصاویر
فایلها
انجمن
جستجو در عنوان
عنوان دقیق
در متن
منو
خانه دانشنامه
دانشنامه
صفحه های تصادفی
آخرین تغییرات
رتبه بندی ها
زمین تمرین
انجمن
انجمن ها را فهرست کن
رتبه بندی ها
گالری تصویر
گالری ها
رتبه بندی ها
گالری فایل
گالری ها را فهرست کن
رتبه بندی ها
کاربر Online
1150 کاربر online
: ادبی
دلیل حذف:
حذف کلی به همراه جوابها
حذف عنوان و محتوا
دلیل حذف:
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.
ناشناس
در
: چهارشنبه 30 فروردین 1385 [07:13 ]
عاشقان
عاشقان نقطه پرگار وجودند . ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند .
امتیاز:
0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.
حمیده کاشیان
ارسال ها: 195
در
: چهارشنبه 30 فروردین 1385 [09:14 ]
کدام عشق ؟!
کدام عشق ؟!
لاف عشق و گله از یار زهی لاف گزاف
عشقبازان چنین مستحق هجرانند . . .
امتیاز:
0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.
ناشناس
در
: سه شنبه 05 اردیبهشت 1385 [10:38 ]
سفرعشق
عاشق می خواست به سفر برود. روزها و ماه ها و سال ها بود که چمدان می بست.
هی هفته ها را تا می کرد و توی چمدان می گذاشت. هی ماه ها را مرتب می کرد و روی هم می چید و هی
سال ها را جمع می کرد و به چمدانش اضافه میکرد .
او هر روز توی جیب های چمدانش شنبه و یکشنبه می ریخت و چه قرن هایی را که ته ته چمدانش جا داده
بود.
و سال ها بود که خدا تماشایش می کرد و لبخند می زد و چیزی نمی گفت. اما سرانجام روزی خدا به او گفت:
عزیز عاشق، فکر نمی کنی سفرت دارد دیر می شود؟ چمدانت زیادی سنگین است. با این همه سال و قرن و
این همه ماه و هفته چه می خواهی بکنی؟
عاشق گفت : خدایا! عشق، سفری دور و دراز است. من به همه این ماه ها و هفته ها احتیاج دارم. به همه
این سال ها و قرن ها، زیرا هر قدر که عاشقی کنم، باز هم کم است.
خدا گفت : اما عاشقی، سبکی است. عاشقی، سفر ثانیه است. نه درنگ قرن ها و سال ها. بلند شو و برو
و هیچ چیز با خودت نبر، جز همین ثانیه که من به تو می دهم.
عاشق گفت : چیزی با خود نمی برم، باشد. نه قرنی و نه سالی و نه ماه و هفته ای را. اما خدایا ! هر
عاشقی به کسی محتاج است. به کسی که همراهی اش کند. به کسی که پا به پایش بیاید. به کسی که
اسمش معشوق است.
خدا گفت : نه ؛ نه کسی و نه چیزی. `هیچ چیز` توشه توست و `هیچ کس` معشوق تو، در سفری که که
نامش عشق است.
و آنگاه خدا چمدان سنگین عاشق را از او گرفت و راهی اش کرد عاشق راه افتاد و سبک بود و هیچ چیز
نداشت. جز چند ثانیه که خدا به او داده بود.
عاشق راه افتاد و تنها بود و هیچ کس را نداشت. جز خدا که همیشه با او بود.
امتیاز:
0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.
لیلا مهرمحمدی
ارسال ها: 411
در
: پنج شنبه 07 اردیبهشت 1385 [05:57 ]
آنکه عشق می ورزد
آنکه می خواهد نیکی کند
بر دروازه میکوبد
و
آنکه عشق می ورزد
دروازه را گشوده می یابد.
`تاگور`
امتیاز:
0.00
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!