یحیی بن اکثم


عرب بود و از قبیله بنی تمیم، اما به « خراسانی » و « مروزی » (1) معروف بود. سال تولد او احتمالاً 159 هجری بوده است.
وی اهل علم و ادب و به ویژه فقه بود و پیرو مذهب شافعی. در دوران عباسیان به‌ دلیل علمش وارد دستگاه خلافت عباسی شد و در حالی که بیست و چند سال بیشتر نداشت، از سوی هارون الرشید قاضی بصره شد.

چنان که گفته اند، بسیار بد قیافه بود و عادات زشتی داشت. این خو های زشت او باعث اعتراض مردم بصره شد تا این که در دوران مأمون این اعتراض‌ها آن قدر بالا گرفت که به عزل او انجامید .
آنگاه به مرو باز گشت و به خدمت مأمون کمر بست. یحیی بن اکثم از نزدیک‌ترین افراد به مامون بود؛ به اندازه‌ای که گفته‌اند هیچ وزیری به اندازه او بر سلطان زمان خویش نفوذ نداشته است.

وزرای دیگر مامون همگی کارهای خود را با هماهنگی او انجام می‌دادند. هنگامی که مامون دستور آزادی متعه را صادر کرد، وی با استدلالاتی متعه را همان زنا دانست و مامون را منصرف کرد. (این در حالی بود که همه می‌دانستند او خود اهل عادات زشتی است!) وی یکی از شهود عهدنامه ولایتعهدی حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام بود .

یحیی بن اکثم به دستور مامون جلسه ای برای مناظره مامون با علمای اهل سنت ترتیب داد که در تاریخ معروف است. سپس بار دیگر از سوی مامون به سمت « قاضی القضاة » منصوب شد و مدت بسیاری در سامراء بر کرسی قضاوت نشست؛ از این رو به « قاضی سامراء » نیز معروف است.

یکی از ویژگی‌های منفی او این بود که هرگاه با اهل علمی برخورد می کرد، با او وارد بحث و جدل می شد و آن قدر ادامه می‌داد تا سرانجام او را درمانده و مغلوب می‌کرد.
هنگامی که مامون پس از شهادت امام رضا علیه السلام به سامراء آمد و امام جواد علیه السلام را به سامرا فرا خواند، به طمع هدایای بنی‌عباس وارد مذاکره و مباحثه با امام جواد شد تا او را مغلوب سازد و برتری علمی خویش را به اثبات رساند، ولی به شدت شکست خورد.

علاوه بر این مناظره، سئوال و جواب‌های بسیار دیگری نیز بین او و امام جواد و امام هادی علیهما السلام رخ داده ؛ مکاتباتی نیز با موسی مبرقع (برادر امام هادی) داشته که حاکی از تلاش او برای زیر سئوال‌بردن علم و فضل اهل بیت علیهم السلام بوده است.

چنان که از برخی روایات به‌دست می‌آید به مقام و عظمت امامان معصوم آگاهی داشته است، اما همواره از علم خود برای خدمت به دستگاه عباسی استفاده می‌کرد و هرگز حاضر به خضوع در برابر مقام اهل بیت نشد؛ وی جز مدتی کوتاه در دوران معتصم، همواره قاضی دربار بنی‌عباس بود و گهگاه سمت‌های دیگری به او داده می‌شد تا این که در سال 240 هجری به دستور متوکل از قضاوت خلع شد و تمام دارایی‌اش نیز مصادره شد و آنگاه به مکه رفت.

در سال 242 متوکل پشیمان شد و بار دیگر او را به خدمت فرا خواند اما در راه بازگشت به سامرا در ربذه به سن 83 سالگی جان سپرد و همان جا دفن شد.

(1) مروزی یعنی اهل مرو (یکی از شهر های باستانی خراسان). علت این اشتهار این بود که مدتی از سالهای جوانی‌اش را در آنجا سپری کرده بود.

منابع:
وفیات الاعیان،‌ 1 /84؛ 6 / 147؛‌
بحارالانوار،‌ 49 / 153؛ 10 / 386؛ 26 / 323
معجم الرجال،‌ 20 /32؛ عقد الغریر، 5 / 102؛ تتمه المنتهی، ‌ص 256
سفینه البحار ماده حی؛ مناقب آل ابی طالب 4/ 393


تعداد بازدید ها: 22281